محل تبلیغات شما

حضرت آیة الله محمد حسن قدیری(رضوان الله علیه )



بسمه تعالی


 

مقاله دوم-تحلیلی درباره ماههای حج و بعض مسائل عمره

در مقاله قبل اشاره شد که ماه شوال و ذی القعده و ذی الحجه را اشهر حج یعنی ماههای حج نامیده اند و علت آن این است که احرام برای حج در غیر این ماهها صحیح نیست و نیز وقت قسمتی از اعمال حج تمتع که عمره تمتع است از اول ماه شوال شروع میشود و وقت بعض اعمال حج مثل طواف حج و سعی آن تا آخر ذی الحجه ادامه دارد . بنابراین مجموع این سه ماه وقت مجموع اعمال حج تمتع است بطوری که اگر عمره تمتع قبل از ماه شوال بجا آورده شود صحیح نیست و تاخیر اعمال حج از آخر ذیحجه جایز نیست . و لذا این ماهها را ماههای حج نامیده اند و البته در توضیح آنچه گفتیم ناگفته نماند که یکی از فرقهائی که عمره تمتع و عمره مفرده و همچنین حج تمتع و حج افراد دارد این است که عمره تمتع بدون حج تمتع ممکن نیست ، چنانچه حج تمتع بدون عمره تمتع معنی ندارد ، بخلاف عمره مفرده که بدون حج واقع میشود ، و حج افراد نیز بدون عمره امکان دارد و آنچه ذکر شد بلحاظ مجموع اعمال عمره تمتع و حج تمتع است که چون از یکدیگر جدا نمی شود مجموعا یک عمل بشمار میروند و وقت آن از اول شوال تا آخر ذیحجه است ، اگر چه بعض اعمال آن وقت مخصوص دارد مثل اینکه وقت عمره تمتع به تنگ شدن وقت برای وقوف بعرفات منتهی میشود و وقت وقوفین و اعمال منی از ظهر عرفه شروع و به آخر ایام تشریق( که روز یازدهم و دوازدهم و سیزدهم است ) ختم میشود . در این مقاله پیرامون ماههای حج و بعض مسائل عمره بحث می کنیم .

ماههای حج

کلمات اصحاب رضوان الله تعالی علیهم در این مسئله مختلف و اقوالی از ایشان نقل شده است :

اول- ماههای حج از اول شوال تا آخر ماه ذی الحجه است و این قول مرحوم محقق در شرایع و مرحوم شیخ در نهایه است و صاحب مدارک از مرحوم صدوق همین قول را نقل نموده است .

دوم- ماههای حج دو ماه شوال و ذی القعده و ده روز اول ذی الحجه است که صاحب جواهر این قول را از جماعتی نقل نموده است .

سوم- ماههای حج دو ماه مذکور و هشت روز اول ذی الحجه است و این قول از مرحوم ابن زهره منقول است .

چهارم- ماههای حج دو ماه و نه روز و شب عید است تا طلوع فجر روز عید که از مبسوط و خلاف نقل شده است.

پنجم- ماههای حج دو ماه و نه روز و شب عید تا طلوع آفتاب روز عید است و این قول از ابن ادریس حکایت شده است . و قول صحیح همان قول اول است که ماههای حج سه ماه تمام است ، و دلیل مطلب از قرآن مجید " الحج اشهر معلومات " حج ماههای معلوم است ، اشهر جمع شهر است یعنی ماه و ظاهر شهر تمام آن است که همان قول اول میباشد و از اخبار وارده از معصومین علیهم السلام در این باب روایات بسیاری است :

1- صحیح معاویه بن عمار عن ابی عبد الله علیه السلام قال : " إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلٰا رَفَثَ وَ لٰا فُسُوقَ وَ لٰا جِدٰالَ فِی الْحَجِّ وَ هِیَ شَوَّالٌ وَ ذُو الْقَعْدَةِ وَ ذُو الْحِجَّةِ ". معاویة بن عمار از حضرت صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه روایت کرده که حضرت فرمودند این ماهها شوال و ذوالقعده و ذوالحجه هستند و این همان قول اول است .

2-روایت دیگر معاویة بن عمار عن ابی عبدالله (ع) :" فی قول الله تعالی : الحج اشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج " وَ الْفَرْضُ التَّلْبِیَةُ وَ الْإِشْعَارُ وَ التَّقْلِیدُ فَأَیَّ ذَلِكَ فَعَلَ فَقَدْ فَرَضَ الْحَجَّ وَ لَا یَفْرِضُ الْحَجَّ إِلَّا فِی هَذِهِ الشُّهُورِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ وَ هُوَ شَوَّالٌ وَ ذُو الْقَعْدَةِ وَ ذُو الْحِجَّةِ. یعنی معاویه در تفسیر آیه مبارکه از حضرت صادق روایت کرده که مراد از فرض در آیه تلبیه و اشعار و تقلید است که شروع حج به آنها است ودر بیان اشهر معلومات فرمودند آنها ماههای شوال و ذوالقعده و ذوالحجه هستند که همان قول اول است.

3-خبر زراره عن ابی جعفر (ع) قال :الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ شَوَّالٌ وَ ذُو الْقَعْدَةِ وَ ذُو الْحِجَّةِ لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یَحُجَّ فِیمَا سِوَاهُنَّ. زراره از حضرت باقر نقل میکند که حج ماههای معلوم است (شوال و ذوالقعده و ذوالحجه) و کسی نمیتواند برای حج محرم شود مگر در این ماهها .

4- در موثقه سماعه هست که : " ان اشهر الحج شوال و ذوالقعده و ذوالحجه " و گرچه اصحاب بین اقوال ذکر شده اختلاف کرده اند لکن ظاهر این است که این اختلاف معنوی نیست و اثری ندارد و مجرد اختلاف لفظی است زیرا در وقت احرام چه برای عمره و چه برای حج و در وقت اعمال حج و عمره اختلافی بین علماء نیست .

بعض مسائل عمره

1-چنانچه حج گاهی واجب است و گاهی مستحب ، عمره هم گاهی واجب است گاهی مستحب ، اما استحباب عمره فی الجمله از ضروریات فقه است و از اخبار هم استفاده می شود مثل صحیحه زراره قال : "قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع الَّذِی یَلِی الْحَجَّ فِی الْفَضْلِ قَالَ الْعُمْرَةُ الْمُفْرَدَةُ " یعنی زراره گفت از حضرت باقر (ع) سئوال کردم از چیزی که در فضیلت در درجه بعد از حج است ، فرمود : عمره مفرده .

و اما وجوب عمره مانند حج فی الجمله نیز بدون اشکال در فقه ثابت است و اخبار زیادی بر آن دلالت میکند مثل صحیحه زراره عن ابی جعفر (ع) قال : " الْعُمْرَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى الْخَلْقِ بِمَنْزِلَةِ الْحَجِّ عَلَى مَنِ اسْتَطَاعَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّٰهِ " زراره از حضرت باقر (ع) نقل میکند که فرمود : عمره بر مردم واجب است مثل حج ، زیرا خداوند میفرماید حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید .

و مثل صحیحه معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال : " الْعُمْرَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى الْخَلْقِ بِمَنْزِلَةِ الْحَجِّ- عَلَى مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّٰهِ ". معاویه بن عمار از حضرت صادق نقل می کند که فرمود عمره برمردم واجب است مانند حج برکسی که استطاعت پیدا کند ، زیرا خداوند میفرماید : حج و عمره را برای خدا به پایان آورید .و روایات دیگری هم دلالت بر وجوب دارد .

2-از صحیحه معاویه بن عمار که در مسئله قبل نقل شد و غیر آن از روایات دیگر استفاده میشود که شرط وجوب عمره استطاعت است و نیز ظاهر آنها این است که اگر شخص برای عمره استطاعت داشته باشد واجب است عمره بجا آورد هر چند برای حج استطاعت نداشته باشد و این مطلب موجب شده است که بعض علماء فتوی داده اند اگر کسی از طرف دیگری به نیابت برای حج برود چون در آنجا خودش برای عمره مستطیع میشود واجب است بعد از حج نیابی یک عمره مفرده هم برای خودش بجا آورد و فرموده اند : ظاهر اخباری که دلالت بر وجوب عمره میکند همین است و نیز فرموده اند از روایاتی که دلالت میکند بر اجزاء و کفایت عمره تمتع از عمره مفرده ، استفاده میشود که وظیفه اولی عمره مفرده است و عمره تمتع کفایت از آن میکند ، پس معلوم میشود هر شخص که مستطیع برای عمره مفرده باشد باید برای انجام آن بمکه برود هر چند مستطیع برای حج نباشد و این روایات را در مسئله بعد نقل میکنیم ولی نسبت به مشهور از علماء داده شده که بر کسانی که در صورت استطاعت برای حج وظیفه آنها حج تمتع است آنها را " نائی " می گویند ( یعنی اشخاصی که از مسجد الحرام دور هستند مثل ما ایرانیها ) اگر برای عمره فقط مستطیع شوند بر آنها انجام عمره واجب نیست .

مرحوم سید طباطبائی در عروة الوثقی فرموده اند :" هل تجب على من وظیفته حجّ التمتّع إذا استطاع لها و لم یكن مستطیعاً للحجّ؟ المشهور عدمه، بل أرسله بعضهم إرسال المسلّمات و هو الأقوى". یعنی آیا بر کسی که وظیفه اش حج تمتع است (نائی) اگر مستطیع برای عمره شد و مستطیع برای حج نبود عمره واجب است ؟ مشهور این است که واجب نیست بلکه بعضی آنرا مسلم دانسته اند و اقوی عدم وجوب است .

و از کلمات فقهای عظام مثل مرحوم شهید ثانی و صاحب جواهر و غیر آنها استفاده میشود که عمره مفرده وظیفه کسی است که حاضر مسجد الحرام باشد و بر دیگران عمره مفرده واجب نیست و وظیفه آنها عمره تمتع است و چون عمره تمتع از حج جدا نیست طبعا کسی که برای عمره تمتع استطاعت پیدا کند استطاعت برای حج تمتع هم دارد ، در نتیجه کسانی مثل ما که از مکه دور هستیم اگر برای عمره مفرده استطاعت پیداکنیم و برای حج مستطیع نباشیم عمره واجب نیست و فقط در صورتی عمره واجب است که استطاعت برای حج و عمره داشته باشیم بخلاف کسانی که نزدیک مسجد الحرام هستند و آنها در صورت استطاعت برای عمره مفرده باید عمره مفرده بجا آورند هر چند برای حج مستطیع نباشند.

و اقوی همان است که مرحوم سید و شهید و صاحب جواهر فرموده اند که بر اشخاص دور از مکه عمره مفرده واجب نیست و واجب آنها با وجود استطاعت ، عمره تمتع است و کافی است در دلیل بر مسئله اصل برائت از وجوب عمره مفرده بر نائی ، زیرا در ادله وجوب عمره اطلاقی نیست که اثبات وجوب عمره مفرده بر هرکس که استطاعت بر آن پیدا کرد بنماید . و نهایت چیزی که از آن ادله بتمام اقسامش اثبات می شود وجوب عمره است بر مستطیع به آن و اما اینکه این عمره مفرده است یا تمتع ، ادله ساکت از آن است و روایاتی که به لسان اجزاء عمره تمتع وارد شده اثبات وجوب عمره مفرده نمی کند چون لسان اجزاء اعم است از اینکه واجب عمره تمتع بوده یا عمره مفرده ، بنابراین اصل اقتضای عدم وجوب عمره مفرده می کند مگر در مورد متیقن و آن نسبت به کسانی است که نائی نیستند و حاضر مسجد الحرام هستند و نسبت به اشخاص نائی و دور از مسجد الحرام عمره تمتع واجب است که منفک از حج تمتع نیست و استطاعت بر عمره تمتع همان استطاعت بر حج تمتع است ، بنابراین کسانی که استطاعت حج ندارند و از جاهای دور به نیابت از دیگری به حج می روند بر آنها انجام عمره مفرده واجب نیست هرچند استطاعت عمره داشته باشند .

3-در مسئله قبل گفته شد که وظیفه اشخاص دور از مکه (نائی) عمره تمتع است واشخاص نزدیک عمره مفرده است ، این سئوال پیش می آید که میزان دوری و نزدیکی چیست و حد بعد چه مقدار است ؟

مرحوم سید در عروة الوثقی فرموده اند : و حدّ البُعد ثمانیة و أربعون میلًا من كلّ جانب على المشهور ، الأقوى، لصحیحة زرارة عن أبی جعفر علیه السلام: قلت له قول اللّه- عزّ و جلّ- فی كتابه: ذلك لمن لم یكن أهله حاضری المسجد الحرام» فقال علیه السلام: یعنی أهل مكّة لیس علیهم متعة، كلّ من كان أهله دون ثمانیة و أربعین میلًا ذات عرق و عسفان كما یدور حول مكّة، فهو ممّن دخل فی هذه الآیة، و كلّ من كان أهله وراء ذلك فعلیه المتعة» بنابراین حد بعد 48 میل از هر طرف (16 فرسخ) بنابر مشهور به دلیل روایت صحیحه زراره در تفسیر آیه مبارکه . و اقوال دیگرهم در مسئله هست که در کتب مفصله ذکر نموده اند و صحیحه زراره برای اثبات قول مشهور و رد سایر اقوال کافی است و نیازی به بیان آن اقوال و ادله آنها و ردشان نیست.

4-همانطور که قبلا اشاره شد عمره تمتع از عمره مفرده کفایت می کند و خلافی در مسئله نیست و دلیل آن اخباری است که در مقام وارد شده مثل صحیح حلبی عن ابی عبدالله(ع) : إِذَا تَمَتَّعَ الرَّجُلُ بالْعُمْرَةِ فَقَدْ قَضَى مَا عَلَیْهِ مِنْ فَرِیضَةِ الْعُمْرَةِ." یعنی اگر کسی عمره تمتع بجا آورد عمره واجب خود را انجام داده است .

و مثل صحیح معاویه بن عمار ابی عبد الله (ع) قال : "الْعُمْرَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى الْخَلْقِ بِمَنْزِلَةِ الْحَجِّ عَلَى مَنِ اسْتَطَاعَ " " قَالَ قُلْتُ: لَهُ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ أَ یُجْزِئُ ذَلِكَ عَنْهُ قَالَ نَعَمْ.

یعنی عمره بر مردم واجب است مثل حج بر هر کس استطاعت پیدا کرد معاویة بن عمار گفت از حضرت صادق (ع) سئوال کردم کسی که عمره تمتع بجا آورد کفایت می کند فرمود : بلی و روایات دیگری که در این باب دلالت بر مطلب می کند ، و در مسئله قبل گفتیم که هرچند بعضی از این روایات بلسان اجزاء وارد شده مثل صحیح معاویه لکن این لسان اعم است از اینکه واجب اولی عمره مفرده باشد بلکه با اینکه واجب عمره تمتع باشد هم کمال ملایمت را دارد .

5- چنانکه گفته شد عمره بحسب اصل بر همه اشخاصی که استطاعت برآن پیدا کردند واجب است منتهی بر اشخاصی که دور هستند عمره تمتع که منفک از حج تمتع نیست ، واجب است و بر حاضر مسجد الحرام عمره مفرده واجب است، فقهاء عظام اقسام دیگری هم برای عمره واجب فرموده اند : مرحوم سید طباطبائی در عروة الوثقی فرموده است : قد تجب العمرة بالنذر و الحلف و العهد و الشرط فی ضمن العقد و الاجاره . و مرحوم محقق در شرایع فرموده است : و قد تجب بالنذر وما فی معناه و الاستیجار " و بعض فقهاء دیگر هم همین تعبیرات را فرموده اند و نظیر این بیان را در نمازهای نافله و روزه های مستحبی فرموده اند که ممکن است به نذر نماز نافله یا روزه استحبابی واجب شود و در آن باب این نتیجه را گرفته اند که اگر گفتیم تطوع لمن علیه الفریضه جایز نیست چنانکه در روزه قائل هستیم که تا ذمه شخص مشغول به روزه واجب است روزه مستحبی نمیتواند بگیرد ، لکن ممکن است با نذر تطوع مبدل به فریضه شود و روزه بر شخص واجب شود . پس اگر ذمه انسان مشغول به روزه واجب باشد می تواند روزه دیگری که نذر کرده را بگیرد و این تطوع نیست بلکه اتیان به فریضه است . لکن حق موافق تحقیق چنانکه افتخار محققین و نور چشم مدققین امام بزرگوار و رهبر عالیقدر حضرت آیة الله العظمی الخمینی روحی له الفدا افاده فرموده اند : " هیچ حکمی از عنوان موضوع خودش سرایت به موضوع دیگری نمی کند و معقول نیست حکم از عنوان موضوعش به غیر آن عنوان تعدی کند ". و موضوع استحباب ، نماز یا روزه یا عمره است و موضوع وجوب در نذر وفاء به نذر است و حکم وجوب از عنوان موضوعش که وفاء به نذر است سرایت به موضوع دیگر مثل نماز یا روزه یا عمره نمیکند بنابراین در مورد نذر روزه دو حکم است و دو موضوع : حکم اول استحباب و موضوع آن روزه و حکو دوم وجوب و موضوع آن وفاء به نذر است ، پس روزه هنوز به استحباب و تطوع باقی است ، و چون تطوع لمن علیه الفریضه در صوم جایز نیست پس کسی که روزه واجب بر ذمه دارد با نذر هم نمی تواند روزه مستحبی بگیرد . و همچنین در مسئله ما با نذر عمره واجب نمی شود بلکه عمره بحکم اولی خود باقی است و موضوع وجوب در نذر وفاء به نذر است و همچنین در عهد و یمین و استیجار احکام متعدد و موضوعات مختلفه هستند . و باز مرحوم سید طباطبائی در عروة الوثقی فرموده اند :" و تجب ایضا لدخول مکة" یعنی یکی از موارد وجوب عمره موردی است که شخص بخواهد داخل مکه شود .البته نه به این معنی که عمره واجب است بلکه به این معنی که چون دخول به مکه بدون احرام جایز نیست ، احرام واجب است و چون از احرام خارج نمی شود مگر با انجام اعمال عمره برای خروج از احرام باید عمره بجا آورد. و دلیل مسئله صحیحه محمد بن مسلم است قال: سئلت ابا جعفر (ع) " هل یدخل الرجل مکه بلا احرام قال (ع) لا " یعنی محمد بن مسلم گفت از حضرت باقر سئوال کردم آیا شخص می تواند بدون احرام داخل مکه شود فرمود نه و بعض روایات دیگر است که دلالت براین مسئله دارد.

6- گرچه عمره واجبه مثل حج واجب یک بار در عمر بیشتر نیست ، زیرا امتثال امر به طبیعتی به ایجاد یک مصداق از آن طبیعت حاصل میشود ، لکن مستحب است تکرارحج و روایات صریحا دلالت برآن میکند مثل صحیحه معاویة بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال :" اعتمر رسول الله (ص) ثلاث عمر متفرقات ." که نقل سه عمره است از فعل پیغمبر اکرم و این مطلب خالی از اشکال است و اشکال در این است که آیا بین دو عمره فاصله ای معتبر است یا نه و بر فرض اعتبار مقدار فاصله چقدر است ؟ علماء در این مسئله اختلاف نموده اند و مرحوم سید در عروه میفرماید : " والاقوی عدم اعتبار الفصل " و مرحوم شهید اول میفرماید یک ماه باید بین دو عمره فاصله باشد و مرحوم محقق فرموده است فصل ده روز است . به بعضی از علماء نسبت داده شده که فصل را یکسال میدانند و منشاء اختلاف روایاتی است که در مقام رسیده است و اخبار به چند طایفه تقسیم میشوند: اول- اخباری که دلالت می کند بر اعتبار فصل به یکسال مثل صحیح حلبی عن ابی عبدالله ثم قال : " العمرة فی کل سنة مرة " و صحیح زراره عن ابی جعفر قال: "لای عمرتان فی سنة".

دوم- اخباری که دلالت بر اعتبار فصل به یک ماه می کنند : مثل صحیح عبدالرحمان بن الحجاج عن ابی عبدالله(ع) فی کتاب علی (ع) "فی کل شهر عمرة" و موثقه یونس بن یعقوب قال: سمعت اباعبدالله کان یقول :" فی کل شهر عمرة " و بعض روایات دیگر .

سوم- اخباری که دلالت بر اعتبار فصل تا ده روز میکند مثل خبر علی ابن ابی حمزه از حضرت موسی بن جعفر که در ضمن آن از حضرت نقل میکند " و لکل شهر عمرة فقلت ی اقل ؟ فقال : فی کل عشرة ایام " . ولی این اختلاف بین اخبار مرتفع است به اینکه اخبار دسته سوم که دلالت بر فصل ده روز میکند از جهت سند ضعیف است. و اخبار دسته اول که دلالت بر فصل یکسال می کند نزد اصحاب رضوان الله تعالی علیهم معمول نیست . بنابراین اخبار دسته دوم که دلالت بر فصل تا یکماه میکند بدون معارض باقی می ماند ، ولی دلالت این اخبار بر اعتبار فصل چندان واضح نیست ،چون تعبیر فی کل شهر عمره یا لکل شهر عمره ممکن است در مقام این باشد که بیش از یک ماه نباید بین دو عمره فاصله انداخت و هر ماهه باید عمره بجا آورد که البته حمل بر مراتب فصل و استحباب می شود و در مقام این نیست که در کمتر از یک ماه نباید بجا آورد و اگر احتمال اول ظاهر نباشد لااقل دو احتمال هست بنابراین به اطلاقات استحباب عمره تمسک می کنیم پس اقوی چنانکه صاحب عروه فرموده اند عدم اعتبار فصل است اگرچه احوط در فصل کمتر از یک ماه اتیان عمره است به قصد رجاء چنانچه حضرت امام در تعلیقه فرموده اند .

والحمد لله رب العالمین

محمد حسن قدیری 


حضرت امام خمینی (قدس سره) از نگاه آیت الله قدیری (ره)    

                                 

بسمه تعالی

با درود و سلام بروان مطهر سلاله محمد مصطفی و روح خدا امام خمینی رضوان الله تعالی علیه

خود را قاصر می بینم از توصیف بزرگ مردی که نه تنها دوست بلکه دشمن به عظمت او معترف است ، آنچه خوبان همه دارند او تنها داشت ، او از اولیاء خدا و پیوسته متوجه بخدا و منصرف از غیر خدا بود و همه چیز را از خدا میدانست و باور کرده بود و از همه چیز در راه خدا می گذشت، در علم چون چشمه پر فیض می جوشید و چون بحری مواج میخروشید ، در عدالت حتی حرکات دست و قیام و قعود و نظرهای او مقیاس و میزان بود ، هرکس به قدر فائده اش برای اسلام نزد او احترام داشت ، برای صرف درهمی نابجا برمی آشفت و اگر موردی را مصرف دینارها میدید در سخترین حالات عطا میکرد . در شجاعت تکیه گاه مبارزین ، و در تقوا و ورع تالی معصومین بود ، او عارف بالله و قائم لله و مجاهد فی سبیل الله بود ، او برای اسلام آبرو بود ، او عزیز و برای همه عزت بود .

آبروی صفحه تاریخ شد نام خمینی        هدم این تاریخ از لوح فواد امکان ندارد

                                                                                



براستی شهادت رمز و رازی عاشقانه است و براستی شهادت خوشترین شعر و ترانه است

سردار دلها شهید سپهبد سلیمانی ثابت کرد که پرچمی که امام خمینی برداشت و به دست خلف صالحش داده شد بر زمین نخواهد ماند ، او سند حقانیت راه امام شد . یوم الله تشییع باشکوهش اتمام حجت و قدرت نمایی پروردگار بر کسانی شد که با چشم تردید به این مسیر نگریستند، او با شوق به سوی خداوند شتافت تا راه را بر همه بنمایاند . او به همه نشان داد که راهی را که خلف صالح امام خمینی ، ایت الله ای میرود حق است وغیرش سراب .



سم الله الرحمن الرحیم

پاسخ آیت الله قدیری (ره) به سئوالات و اشکالات مطرح شده راجع به اختیارات مطلقه ولی فقیه

1-با توجه به اشکالات سندی و دلالتی که بر روایات این باب گرفته اند چه دلیل شرعی بر انتقال اختیارات مطلقه معصومین به ولی فقیه داریم؟

2-چه فرقی بین مصالح مرسله که ملاک جعل احکام توسط فقهاء اهل سنت است و مصلحت سنجی برای جعل یا رفع حکم شرعی است؟

3-کشف ملاکات احکام شرعیه توسط غیر معصوم امکان ندارد تا ولی فقیه هر مصلحتی را اقوی از مصلحت یک تکلیف شرعی دید به آن حکم دهد؟

4- چگونه ممکن است خداوند زمام تصرفات مطلقه را در نفوس و اموال و عبادات مردم بدست فقیه غیر معصوم و اشتباهکار بسپارد؟

5- چون تشخیص موارد اجراء حکم ولی فقیه و اجراء آنها توسط کارکنان یک نظام جمهوری اسلامی انجام می گیرد و بسیاری از کارکنان رده پایین نا آگاه از مبانی شرعی و طبق تشخیص ناقص و سلیقه شخصی و گاه با هوای نفس و پارتی بازی و رشوه اعلام تشخیص یا اجراء می کنند ، آیا این اختیارات مطلقه منجر به خلاف شرع ها و تضییع حق ها نخواهد شد؟ و مثلا بسیاری از مسجدها بخاطر زیباتر بودن خیابان کشی ، خراب نخواهد شد؟

6- آیا مواردی در تاریخ و سیره ائمه هست که اینگونه تصرفات حکومتی در نفوس و اموال و عبادات مردم کرده باشند؟

7-چگونه میتوان از : ( النبی اولی بالمومنین من انفسهم ) غیر از ولایت بر نفوس و اموال ، ولایت و حق تغییر در امور عبادی را هم استفاده کرد مثل حج و .؟

8- چرا ولایت فقیه از عناوین ثانویه نیست و از عناوین اولیه است؟

9-کدام فقهاء بزرگ شیعه تاکنون قائل به این گستردگی اختیارات ولی فقیه شده اند؟ و در غیر اینصورت آیا این یک بدعت نیست؟

10- مردم برای این انقلاب کردند تا احکام الهیه و تکالیف فرعیه موجود در رساله ها اجراء شود نه آنها توسط حکومت تغییر یابد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد الحمد و الصلاة از این که اشکالات و سئوالهای علمی و طلبگی با نامه بی امضاء ارسال شده متاسف هستم و هم متعجب ، این مسائل که جهت ی ندارد که موجب خوف شده است و در حوزه مقدسه شاگردان حضرت امام مدظله العالی هستند که فی الجمله بتوانند مطالبی که از ایشان شنیده یا اطلاع دارند در اینگونه مسائل بیان کنند و تا حدی که در امکانشان باشد رفع ابهام نمایند، در هر صورت برای جواب این سئوالات اگر حفظ ترتیب نمیشود بدلیل این است که سهل تر مطلب واضح شود .

اما در مسئله 2 و 3 که صحبت از ملاکات و کاشف آنها است . اگر ما در حکومت قائل به این بودیم که حاکم جعل حکمی مغایر با احکام اسلام می کند جای این سئوالات بود لکن مسئله این نیست و هرگز حاکم اسلام که خود در نتیجه تعبد به احکام اسلام به حکومت رسیده و وظیفه اش اجرای احکام اسلام است ، حکمی مغایر با اسلام جعل نمی کند و آنچه هست این است که اختیارات حاکم در چهار چوب احکام فرعیه نیست بلکه وظایفی حاکم دارد که خود از احکام اسلام است و گاهی برای انجام آن وظائف با احکام فرعیه دیگر برخورد می شود که به علت اهمیت وظائف حکومت یا لااقل محتمل الاهمیة بودن آن ، بر سایر احکام مقدم است و انشاء الله در مطالب بعد توضیح بیشتری داده می شود .

و اما سئوال 6 که سئوال از تاریخ و سیره ائمه علیهم اسلام است . معلوم است که ائمه معصومین مبسوط الید نبوده اند و فقط اندک زمانی حضرت امیر علیه السلام با مشکلات زیاد حکومت داشتند که جنگهای آن حضرت و بسیج مردم از طرف ایشان معروف است و خود پیغمبر اکرم (ص) در زمان خودشان قضایائی دارند که در چهارچوب احکام فرعیه نیست مثل قضیه ثمرة بن جندب و قضیه مسجد ضرار و مدتی که به حج تشریف نمی بردند که در تاریخ ذکر شده است .

و اما در مسئله 7 که از دلالت آیه شریفه سئوال شده ، بسیاری بر این عقیده هستند که از آیه ولایت استفاده نمی شود و اولویت غیر از ولایت است چنانچه در همین آیه مبارکه هست که " و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله " که قطعا مراد ولایت نیست ولی دلیل منحصر به این آیه شریفه نیست و ثانیا از خطبه غدیر معلوم میشود که مقصود ولایت است و حدود آن خواهد آمد .

و اما در مسئله 4 و 5 که سئوال از این است که زمام امور به کسی که معصوم نیست داده میشود . خوب است سائل محترم بفرماید اگر اینطور قائل نشویم چه بگوئیم و آیا راه بهتر و جالبتری دارند؟ ایشان چه میخواهند بفرمایند ، آیا در زمان غیبت ما حکومت لازم نداریم؟ آیا بدون حکومت نفوس و اموال و عبادات مردم که از آن ترسیده اند و سئوال مطرح نموده اند محفوظ میماند؟ یا می خواهند بگویند که حتما باید حکومت دست شخص جائر باشد؟ و شرط است که فقیه جامع الشرائط حاکم نباشد که اگر اینطور شد زمام امور بدست اشتباهکار داده شده است . آیا نه این است که هر حکومتی قائل شوند زمام امور را بدست او می دهند؟ یا می خواهند بگویند حکومت باشد تا هرج و مرج نشود ولی اختیار نداشته باشد تا حفظ نفوس و اموال و عبادات بشود؟ آیا اگر قائل شویم که حکومت باشد و فقط در چهار چوب احکام فرعیه عمل کند حفظ اموال و نفوس و عبادات میشود؟ و در هر صورت اگر اشتباهکاری زمامداران موجب باشد که نتوانید زمام امور را به آنها بدهید باید در زمان غیبت قائل به هرج و مرج باشید و این خود وقوع در چیزی است که از آن خوف دارید و مبنای دلیل است که از بین رفتن نفوس و اموال و عبادات است .

و اما در مسئله 8 که سئوال از این است که چرا حکومت از عناوین ثانویه نیست و از عناوین اولیه است؟اولا ما میتوانیم این سئوال را از شما بکنیم که چرا از عناوین ثانویه باشد نه از عناوین اولیه؟ و ثانیا ظاهر اخذ هر عنوانی در موضوع حکمی دخالت اوست در موضوعیت که دائر مدار آن است حدوثاً و بقاءً ، مثلاً اگر دلیل دلالت کند که زوجه واجب النفقه زوج است ظاهر این است که زوجیت موضوع وجوب نفقه است حدوثاً و بقاءً که اگر زوجیت است وجوب انفاق هم هست و اگر نیست ولو به اینکه از بین رفته باشد حکم هم نیست و همینطور اگر دلیل دلالت کند بر فقیه واجب است در شئون مسلمین ( مطلقاً یا با هر قیدی که از دلیل استفاده کنیم ) دخالت کند و ولی امر است ، ظاهر این دلیل این است که حکم مزبور مترتب بر عنوان موضوع آن است حدوثاً و بقاءً ، چه شده است که مثال اول عنوان اولی است و مثال دوم عنوان ثانوی؟ و در هر صورت مدعی ولایت فقیه می فرماید یکی از احکام مجعوله شرعیه ولایت فقیه است و وجهی ندارد که ما اسم آن را عنوان ثانوی بگذاریم ولی ممکن است نظر سائل این باشد که چون گاهی فقیه برخلاف احکام فرعیه عمل می کند مثل تخریب مسجد در موارد وم از این جهت عنوان ثانوی است لکن این مناقشه در اولیای دیگر هم هست، ولی صغیر در مال صغیر تصرف می کند با اینکه تصرف در مال غیر است پس ثانوی باشد اگربگویید در این مثال تخصیص است ممکن است در مورد فقیه هم قائل به تخصیص شویم . علاوه بر اینکه نیاز به تخصیص هم نیست و قائل به تخصیص هم نیستیم بلکه با اعمال قواعد باب تزاحم مسئله حل است و منظور مجرد تنظیر بود که تنها مخالفت دو حکم در موردی موجب التزام بعنوان ثانوی نیست با اینکه می توانیم تحفظ بر اولویت آن کنیم و ثالثا چه ما حکومت را از عناوین اولیه بدانیم چه تفاوتی از نظر تقدم بر احکام فرعیه نمی کند. چون با اعتراف به ضرورت حکومت و اینکه تحفظ بر احکام فرعیه دیگر بدون حکم و وظیفه شرعی حکومت، که این خود از احکام است، امکان حکومت نیست، باید اعتراف کنیم که ولایت و حکومت مقدم بر احکام فرعیه دیگر است .

و اما در مسئله 1- که سئوال از دلیل شرعی بر انتقال اختیارات مطلقه معصومین به ولی فقیه است و مسئله 9- که سئوال از این است که کدامیک از فقهاء شیعه تاکنون قائل به این گستردگی اختیارات ولی فقیه شده اند و در غیر این صورت این یک بدعت است، گویا بر سائل محترم اینطور معلوم شده که مراد از اختیارات مطلقه و ولایت و سلطنت مطلقه این است که حاکم هر کاری بخواهد میتواند بکند و کسی که قائل به ولایت مطلقه فقیه شده میخواهد بگوید که هیچ قید و بندی ندارد ، هرگز اینطور نیست و با ملاحظه توضیح این مطلب جواب هر دو سئوال واضح میشود .

منظور از مطلقه در اینجا اختیارات بی قید و شرط نیست بلکه مقصود این است که تمام اختیاراتی که برای امام معصوم است در مورد حکومت و سلطنت اعتباریه بدون کم و زیاد برای فقیه هم ثابت است و این چیزی غیر از اختیارات حکومت نیست . و حاصل اینکه شما اگر در زمان غیبت حکومت قائل هستید که قائلید حکومت وظائفی دارد که در حدود آن باید اختیار داشته باشد و امام معصوم هم در آنچه مربوط به حکومتشان بود بیش از اختیارات حکومتی نداشتند چون بیش از آن موضوع ندارد و از این مطلب ظاهر میشود که شما اگر از ادله شرعیه هم قائل به ولایت فقیه نشوید ضرورت حکومت در حال حضور و حکومت در حال غیبت همان اختیارات حکومتی است و به عبارت دیگر اختیارات حکومت تابع وظائف حکومت است که در این جهت فرقی بین دو زمان نیست .

پس از این بیان معلوم شد که شما یا باید قائل باشید که در زمان غیبت حکومت لازم نیست و هرج و مرج در این زمان را تجویز کنید یا قائل باشید به اختیارات حکومتی برای هر حکومتی که قائلید و اگر ولایت فقیه قائل نیستید باید این اختیارات گسترده را برای حکومتی که قائل هستید قائل باشید و قائل به ولایت فقیه و انتقال اختیارات مطلقه معصومین به ولی فقیه گناهی بیش از گناهی که دیگران قائلند مرتکب نشده اند بلکه فرق بین این دو در این است که قائل به ولایت فقیه این اختیارات را مختص به فقیه عادل می داند و دیگران باید قائل باشند که این اختیارات برای هر کسی می تواند باشد هر چند فقیه عادل نباشد دیگر قضاوت با شما است که کدام قول بهتر است.

و از اینجا من نتیجه میگیرم که در وضع فعلی حکومت ما تمام علماء و فقهاء با اختلاف مبانی ، حکومت ما را صحیح می دانند حتی اگر قائل به ولایت فقیه نباشند چون منکر ولایت فقیه معتقد است که فقاهت در ولی شرط نیست نه اینکه فقاهت مانع ولایت است وگرنه باید قائل به عدم وم حکومت و التزام به هرج و مرج شود کما اینکه حکومت فعلی ما را کسانی که قائل به حکومت مردم بر مردم هستند هم با صرف نظر از جهات شرعی باید قبول کنند چون ولی فقیه ما حکومتی را تنفیذ فرموده اند که بر اساس حکومت مردمی تشکیل شده است و لازمه این حرف این است که همه علماء و فقهاء باید اختیارات گسترده حکومتی که برای حکومت است را برای حکومت قائل باشند و اما این اختیارات چیست مطلب دیگری است که در مقاله جداگانه مرقوم داشته ام .

معلوم شد که نیازی به روایات باب هم نیست که نام از اشکالات سندی و دلالتی آنها برده شده ، علاوه بر اینکه مطلب از نظر روایات هم تمام است و نیازی به التزام به انتقال ولایت از معصوم هم نیست گرچه از نظر ما فقهاء منصوب هستند. چون در هر صورت ضرورت حکومت ملازم با ضرورت اختیارات حکومتی است که همان اختیارات معصوم است و منظور ما از سلطنت مطلقه این است و نه تنها بدعت نیست بلکه چاره ای از التزام به آن نیست .

باقی ماند جواب مسئله 10- که مردم برای این انقلاب کردند تا احکام الهیه و تکالیف فرعیه موجود در رساله ها اجراء شود نه آنها توسط حکومت تغییر یابد . و من عرض می کنم اگر اینطور است بسیار بد کاری کردند که انقلاب کردند چون خود انقلاب موجب تخلف از احکام الهیه و تکالیف فرعیه موجود در رساله هاست ، آیا این مطلب در رساله ها نیست که خود را به کشتن و زندانهای کذائی دادن جایز نیست اگر در رساله ها نیست در قرآن هست که " ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه پس چرا خودشان را در این معرض قرار دادند ؟ جواب این مطلب این است که چون اساس اسلام در خطر بود ولی فقیه دخالت فرمود وبا اعمال ولایت او انقلاب لازم شد و لو مستم مخالفت بعض احکام فرعیه بود . آیا اصل تشکیل دولت مستم این محاذیر نیست ؟ اگر در اصل تشکیل دولت مستم می شوید که مخالفت بعض احکام فرعیه مانع ندارد در بقاء و اداره مملکت هم ملتزم شوید . علاوه براینکه گفتیم التزام به حکومت التزام به اختیارات آن است چون التزام به شیء التزام به لوازم آن است .

و از آنچه ذکر کردیم ظاهر شد که احکامی مخالف اسلام توسط حکومت جعل نمی شود و احکامی تغییر پیدا نمی کند بلکه دولت وظائفی دارد که انجام آن اختیاراتی لازم دارد که گاهی با احکام فرعیه برخورد پیدا میکند و طبعاً مقدم بر آنها است و این اختصاص به ولایت فقیه ندارد بلکه هر حکومتی قائل باشید همینطور است . خداوند سایه امام امت را بر سر ما مستدام بدارد .والحمد لله رب العالمین

محمد حسن قدیری

4 ج2 /1408


بسم الله الرحمن الرحیم

 

زندگینامه آ یة الله حاج شیخ علی قدیری (قدسسره )

 

 

نویسنده : مهندس محمد جعفر قدیری

 

در تاریخ ششم فروردین سال 1292 شمسی در روستایکفران از توابع منطقه رویدشت بخش بن رود شهرستان اصفهان کودکی متولد گردید که نامبا برکت " علی " را بر او نهادند. تقدیر الهی بر آن بود که این کودک راهصالحان و عالمان دین را بپیماید و به عالیترین درجات فقه جعفری دست یابد و عمر خودرا در مسیر پر افتخار آموزش و ترویج مذهب حقه شیعه اثنی عشری صرف نماید. در سنکودکی مادر او در روستای کفران در گذشت و پدر او نیز در سفر زیارتی به کربلای معلیبه رحمت ایزدی پیوست و در همان مکان مقدس مدفون گردید. در نوجوانی شاهد وضعیت بسیارسختی بر زندگی مردم در اثر قحطی و نا امنی و هجوم ان و اشرار به روستاها بود وپس از آموزش دروس مکتب خانه روستا به جهت اشتیاق به علوم دینی رهسپار حوزه علمیهاصفهان گردید. در سالهای جوانی به لباس ت ملبس گردیده و ازدواج نموده و درمحله قصر منشی اصفهان اقامت کردند که ثمره این زندگی مشترک هفت فرزند پسر بودهاست. از اساتید ایشان در این دوره آیت الله العظمی حاج شیخ محمدرضا نجفی و آیتالله العظمی سید محمد مدرس نجف آبادی میباشد . از وقایع این دوران دستور خلاف شرعکشف حجاب اجباری بانوان مسلمان توسط رضا شاه بوده و همسر آیت الله قدیری نقل کردهاند که در خانه محصور بودم و جرئت خارج شدن از منزل را نداشتم چون ماموران حکومتبه زور چادرها را از سر خانم ها میکشیدند و یکبار که بیمار بودم و باید به دکترمراجعه می کردم  در کف درشکه خوابیدم وشوهرم عبای خود را به روی من انداخت که چیزی مشخص نباشد و با این کیفیت به مطبپزشک رفتیم و برگشتیم . واقعه دیگر این بود که با متحد الشکل نمودن لباس مردان ؛ون را نیز تحت فشار قرار داده و با زور آنان را خلع لباس میکردند و فقط بهبزرگان علماء ؛ جواز لباس ت داده میشد که این جواز در سال 1315 شمسی برای آیتالله قدیری صادر شده است . ایشان دروس سطح شامل ادبیات عربی و فقه و اصول و غیرهرا در حوزه علمیه اصفهان تکمیل نموده و به اشتیاق خوشه چینی از دانش دیگر فقهاینامدار شیعه به اتفاق خانواده به کشور عراق مهاجرت مینمایند و پس از زیارت عتباتعالیات کربلا و کاظمین و سامراء در شهر نجف اشرف ؛ محله المشراق ؛ که یکی از چهارمحله قدیمی مجاور حرم مولی الموحدین حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام است اقامت مینمایند.  این محله از قدیم مکان ست علماء وطلاب حوزه نجف اشرف بوده است . در این سالیان به تدریس  در حوزه نجف اشتغال داشتند و نیز در جلسات دروسدرس خارج زعیم شیعیان  ایت الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی و دیگر فقهای عظام و مراجع وقت نجف اشرف شرکت نموده و موفق به دریافتاجازات متعدد شامل اجازه اجتهاد  از ایتالله العظمی سید جمال گلپایگانی ( زیر نویس ایت الله العظمی سید محمد تقیخوانساری ) ؛ اجازه اجتهاد از ایت الله العظمی شیخ محمد کاظم شیرازی ؛ اجازهاجتهاد از ایت الله العظمی سید محمود حسینی شاهرودی و اجازه امور حسبیه  از ایت الله العظمی سید عبد الهادی شیرازی (زیرنویس ایت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری ) میشود . پس از رسیدن به مرحلهاجتهاد در سن حدود 33 سالگی به ایران مراجعت و در شهر مقدس قم در جوار حرم حضرتمعصومه سلام الله علیها اقامت نموده و به فعالیت خود در این حوزه علمیه ادامه دادهو در دروس خارج زعیم شیعیان ایت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی شرکت میکنندو از دانش آن عالم فرزانه بهرمند میگردند . ایشان پس از سالیانی اقامت در قم بهشهر اصفهان مراجعت نموده و در کوی خواجو ؛ محله چهار سوق آجری منزلی تهیه کرده واقامت مینمایند . در این زمان بنا به دعوت ایت الله خراسانی به تدریس و تربیت طلابعلوم دینی در مدرسه چهار باغ اصفهان مشغول میشوند . از فعالیتهای ایت الله قدیریدر این دوران احیاء و بازسازی و مرمت مدرسه علمیه صدر خواجو در اصفهان میباشد . اینمدرسه که برای استفاده حوزه علمیه بوده به مرور زمان و بی توجهی متروک گردیده و بهعنوان تیمارستان مورد استفاده واقع شده و دیوانگان در ان مستقر بوده اند . ایشان طیمسافرتی به شهر مقدس قم گزارش وضعیت مدرسه را به اطلاع ایت الله العظمی بروجردی میرسانندو با دستور ان مرجع بزرگ کار را تا رسیدن به نتیجه نهایی پیگیری مینمایند تا اینکهمدرسه صدر خواجو بطور کامل تخلیه میشود و پس از انجام تعمیرات و بازسازی به کاربریمدرسه علمیه باز میگردد و طلاب و اساتید در ان استقرار می یابند . سابقه احیاءمدرسه صدر خواجو موجب گردید که ایت الله العظمی بروجردی به ایشان توصیه نمایند کهبا توجه به نیاز و ضرورتی که در منطقه کرمانشاه به لحاظ فقدان حوزه علمیه شیعهوجود داشت جهت مدیریت مدرسه علمیه و تدریس به ان محل عزیمت نمایند و ایشان باخانواده اصفهان را ترک نموده و در شهر کرمانشاه اقامت نمودند . دیگر بزرگان علماء که در ان زمان جهت این امر مهم بهکرمانشاه عزیمت نمودند ؛ شهید محراب ایت الله اشرفی اصفهانی ؛ ایت الله جبل عاملیو ایت الله امام سدهی بودند . مدرسه علمیه ایت الله العظمی بروجردی در کرمانشاه درسال 1335 شمسی با منبر واعظ شهیر ایت الله محمد تقی فلسفی افتتاح گردیده و ایتالله قدیری سالیانی به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی در ان مشغول بوده اند و مدتینیز برای تبلیغ به شهر سنقر میرفتند و پس از انجام ماموریت کرمانشاه به حوزه علمیهقم مراجعت کردند. در این دوران زعیم عالیقدر جهان اسلام ایت الله العظمی بروجردیرحلت نمودند. ایت الله قدیری مدتی در جلسات استفتاء ایت الله سید محمد رضا گلپایگانیحضور می یافتند و به تدریس در حوزه قم مشغول بودند و در ماه مبارک رمضان برای تبلیغبه روستای دستجرد جرقویه اصفهان می رفتند . دوران مرجعیت ایت الله العظمی روح اللهال الخمینی اغاز گردید . امام خمینی برای دیدن به منزل ایت الله قدیری که نزدیکبازار قم بود تشریف اوردند و مورد استقبال عموم مردم محل قرار گرفتند که محله راچراغانی نموده و اجتماع با شکوهی ترتیب داده بودند . بعدا برای نزدیکی به بیت امامخمینی ؛ ایت الله قدیری به منزلی در محله یخچال قاضی قم نقل مکان نموده و در جلساتاستفتاء امام خمینی حضور یافته و به پاسخگویی می پرداختند و کار پاسخ استفتائاتامام خمینی در دوره های بعد در نجف اشرف و پس از بازگشت امام خمینی به ایران توسطفرزند بزرگ ایشان ایت الله محمد حسن قدیری انجام می گردید. با شروع نهضت اسلامیتوسط امام خمینی ؛ از حوادث این دوره دستگیری امام خمینی و انتقال ایشان به تهرانبود که ایت الله قدیری از امضا کنندگان نامه اعتراضی است که به نخست وزیر وقتنوشته شده و با امضای جمع کثیری از علما از جمله ایت الله ای  که در ان زمان در سن جوانی بوده اند میباشد .حادثه دیگر حمله ارتش شاه به مدرسه فیضیه در قم بوده است که ایت الله قدیری درمدرسه حضور داشتند و متاسفانه مورد هتک مامورین قرار گرفتند که خاطره ای از ان درکتاب شرح اسم ؛ زندگینامه ایت الله ای امده است . با تبعید امام خمینی بهشهر بورسا و نجف اشرف ؛ ایت الله قدیری ضمن نامه ای به امام خمینی نظر ایشان درمورد اقامت خود در اصفهان را جویا شدند که امام خمینی پاسخ دادند ؛ حوزه علمیهاصفهان ؛ حوزه با برکتی است و از وجود شما در ان استفاده خواهد شد . ایشان پس ازمراجعت و اقامت در اصفهان ضمن اشتغال به تدریس در مدرسه علمیه ملا عبدالله بازاراصفهان و مدرسه چهار باغ (مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام ) ؛ به اقامه نمازجماعت صبح در مسجد جواد الائمه(ع) خیابان مجمر اصفهان و نماز ظهر و عصر و نمازهای مغربو عشا در مسجد الهادی (ع) خیابان سید علیخان اصفهان مشغول بودند. پس از پیروزیانقلاب اسلامی ایت الله قدیری به دیدار امام خمینی رفتند و ملاقاتی با ایشان درجماران داشتند. سرانجام این عالم جلیل القدر پس از چند سال دوره بیماری در شب سهشنبه 12 جمادی الاول 1407 مصادف با 23 دی 1365 به ملکوت اعلی پیوست و حوزه علمیه یکیدیگر از خادمان شریعت محمدی(ص) را از دست داد . امام خمینی و دیگر مراجع و علمارحلت ایشان را تسلیت گفتند . پیکر ایشان با تشییع علما و مردم شریف  اصفهان به شهر مقدس قم منتقل گردید و پس از تشییعدر قم  در صحن بزرگ حضرت معصومه سلام اللهعلیها داخل حجره مجاور درب جمهوری اسلامی به خاک سپرده شد . عاش سعیدا و مات سعیدا؛ هنگام دفن که مصادف با ایام شهادت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها بود پرچم هایسیاه افراشته شده و از بلندگوها ذکر مصایب بانوی دو عالم پخش میشد . ایت الله میرمحمد صادقی برای تاریخ رحلت ایشان شعر زیر را سروده اند

دار گیتی از ازل با ناپذیری امده - بی وفا ومهر با رسم خطیری امده

هر گلی در گلستان این جهان پرورده شد - تندبادیپیروش با بی نظیری امده

شیخ با زهد و فضیلت مخزن علم و ادب - انکه از تدبیرحق بهر دبیری امده

ارجعی بشنید و از شوق ندای دلفریب - کرد جانتسلیم و ماتم برکثیری امده

ای منیری رسم کن تاریخ فوت ان فقیه - چون بهجنت ایت الله قدیری امده(1365) 


دوست قدیمی و خوب امام
محمّد  علی‌کرمی *

ولادت و تحصیلات مقدمانی
آیت‌الله محمدحسن قدیری در تاریخ سوم خرداد ۱۳۱۷ (هـ.ش) در خانواده‌ای در اصفهان چشم به جهان گشود. ایشان تا 7 سالگی در شهر اصفهان ست داشته و پس از آن به همراه خانواده به قم و پس از مدت کوتاهی به نجف اشرف نقل مکان می‌نمایند و در مکتب مشغول تحصیل می‌شوند.
در سن حدود ده سالگی با پدرشان مرحوم آیت‌الله علی قدیری(ره) [کفرانی] به قم مراجعت نموده و با ادامه تحصیل در مقطع ابتدائی پس از یکسال به اصفهان باز می‌گردند. پدر ایشان از علمای شناخته شده اصفهان بوده و سالهای طولانی در حوزه‌های قم، نجف، اصفهان و کرمانشاه به تدریس اشتغال داشته و عمر شریفش در تربیت شاگردانی همچون شهید آیت‌‌الله بهشتی صرف شده است. همچنین از اوائل نهضت اسلامی جزء یاران امام خمینی(ره) محسوب شده و مسئول استفتائات ایشان بوده و بعد از رحلت آیت‌‌الله العظمی بروجردی(ره) به ترویج مرجعیت امام خمینی(ره) پرداختند. آیت‌الله علی قدیری تا آخر عمر شریف خویش تبعیت و اطاعت از امام(ره) را واجب می‌دانستند. ایشان پس از عمری تلاش و مجاهدت در راه خدا در ۲۳ دی ماه ۱۳۶۵ (هـ.ش) دارفانی را وداع گفته و در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم آرمیدند.
حضرت امام خمینی(ره) در حدود سال 1344(ه.ش) در نامه ای به علمای اصفهان در مورد آیت‌الله علی قدیری آورده‌اند: خدمت حضرات اعلام و افاضل کرام اصفهان دامت افاضاتهم و ایدهم‌اله تعالی مرقوم محترم آقایان که راجع بجناب مستطاب حجت‌الاسلام آقای قدیری دامت برکاته مرقوم شده بود واصل از حسن نیت آقایان و ابراز اشتیاق بتحصیل علم و تجلیل از عالم تشکر می‌نمایم جناب معظم‌له که سوابق ممتده در حوزه‌های علمیه داشته‌اند و بکمالات علمیه و عملیه و اخلاقیه موصوف می‌باشند درخور هر نحو تجلیل و تمجید می‌باشند و خود آقایان با اعیان مراتب تقوی و علم ایشان را می‌بینند و احتیاج بتوصیف حقیر ندارد از جناب ایشان تقاضا نمودم که تقاضای حضرات آقایان افاضل ایدهم‌اله تعالی را بپذیرند امید است قدردانی اهالی محترم اصفهان و خصوص افاضل و علماء اعلام از ایشان موجب رضایت ایشان و حقیر را فراهم نماید.»
آیت‌الله محمدحسن قدیری با استعداد سرشار خویش در اصفهان تحصیلات جدید را تا دیپلم ریاضی ادامه داده و همزمان با اخذ دیپلم، دروس مقدماتی و سطح حوزوی را نیز نزد پدر و شاگردان ایشان طی می کنند. سیوطی و مغنی (ادبیات عرب) را نزد بعضی فضلای اصفهان و حاشیه و معالم (اصول فقه) را نزد پدر و مختصر و قسمتی از مُطوّل را خدمت بعضی دیگر از فضلاء فرا می‌گیرند.
عزیمت به نجف اشرف
آیت‌الله قدیری در سال ۱۳۳۷ (هـ.ش) برای ادامه تحصیل به نجف می‌روند و در آنجا از محضر اساتید بزرگی بهره می‌برند.
خود ایشان در این باره می‌فرمایند:
زمانی که مرحوم پدرم به دستور مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) به باختران(کرمانشاه) رفتند من هم رفتم سپس از آنجا به نجف اشرف رفتم و بقیه سطح را نزد مدرسین نجف خواندم. لمعه و قوانین را نزد مدرسین آن وقت نجف و قسمتی از قوانین که خوانده نمی‌شد را نزد مدرس خصوصی از جمله مرحوم شهید مدنی(ره) خوانده‌ام.
رسائل و مکاسب را نزد حضرت آیت‌‌الله سیدمرتضی خلخالی و مرحوم آیت‌‌الله آقا شیخ صدرا بادکوبی و مرحوم آیت‌‌الله آقا سید محمدباقر محلاتی و دو جلد کفآیه را خدمت آیت‌‌الله سیدمرتضی خلخالی و مرحوم آیت‌‌الله آقا شیخ صدرا بادکوبی خوانده‌ام، تفسیر را در خدمت مرحوم شهید مدنی و فلسفه در حد منظومه و قسمتی اسفار را خدمت اساتیدی مثل مرحوم آقا شیخ صدرا خوانده‌ام و سپس به درس خارج آقایان علمای نجف شرکت نمودم. یک دوره و نیم اصول از آیت‌‌الله خوئی و تقریبا نصف دوره از مرحوم آیت‌الله میرزا باقر زنجانی و مقداری از مرحوم آیت‌‌الله حلی و فقه عمده طهارت و صلاه را از آیت‌الله خوئی فراگرفتم و دروس ایشان را ازسال ۱۳۴۰‌(هـ.ش) نوشته‌ام. بسیاری از مباحث معاملات را نزد مرحوم آیت‌‌الله زنجانی و مرحوم آیت‌الله حکیم و درس خصوصی نزد مرحوم آیت‌‌الله فانی داشته‌ام و در مواقعی که به قم می‌آمدم درس مراجع قم و قبلاً درس مرحوم آیت‌الله داماد را هم دیده‌ام.»
استاد در بیان شاگرد
آیت‌الله قدیری در بیانی جالب و عبرت‌انگیز عشق و ارادت خالصانه خود به امام خمینی(ره) را اینگونه بیان می‌کنند:
حدود سالهای ۸۷-۷۹ قمری از نجف اشرف به ایران آمدم در درس ایشان در مسجد سلماسی قم شرکت کردم در آن وقت درس آن حضرت مکاسب محرمه بود و اولین زیارت من از ایشان آنجا بود که هم وقار آن حضرت و هم عظمت جلسه درس که در آن وقت بجز درس مرحوم آیت‌‌الله بروجردی(ره) نظیر نداشت، مرا تحت تأثیر قرارداد، در نجف در زمره خدمتگزاران ایشان درآمدم و در بیت شریف و درس و بعضی مجالس دیگر، استفاده شایان می‌کردم، عقیده‌ام این شد که لطف‌الهی شامل حال ما شده که در آن زمان محضر مبارک ایشان را درک کرده‌ایم و عقیده داشتم که اگر درک این محضر نبود من از نجف بهره‌ای نداشتم.»
ایشان در بیان عظمت و قدرشناسی آثار امام(ره) نیز می گویند: ما اگر هنرکنیم تحریرالوسیله حضرت امام(ره) را بفهمیم» و یا در سفارشی که برای تقلید از امام(ره) عنوان می‌دارند: تقلید از امام خمینی(ره) سرقفلی دارد» و یا به عنوان افتخاری برای خویش مکرر بیان می دارند: من در نجف در دوازده سال به طور متوسط روزی دو الی سه ساعت امام(ره) را درک می‌کردم.»
آیت‌الله قدیری در بیان دیگری مراد و قائد خود را اینگونه توصیف می‌کند: خود را قاصر می بینم از توصیف بزرگ مردی که نه تنها دوست بلکه دشمن به عظمت او معترف است، آنچه خوبان همه دارند او تنها داشت، او از اولیاء خدا و پیوسته متوجه به‌ خدا و منصرف از غیر خدا بود و همه چیز را از خدا می‌دانست و باور کرده بود و از همه چیز در راه خدا می‌گذشت، در علم چون چشمه پر فیض می‌جوشید و چون بحری مواج می‌خروشید‌، در عدالت حتی حرکات دست و قیام و قعود و نظرهای او مقیاس و میزان بود، هرکس به قدر فائده اش برای اسلام نزد او احترام داشت، برای صرف درهمی نابجا بر می‌آشفت و اگر موردی را مصرف دینارها می‌دید در سخترین حالات عطا می‌کرد. در شجاعت تکیه‌گاه مبارزین و در تقوا و ورع تالی معصومین بود، او عارف‌بالله و قائم‌لله و مجاهد فی سبیل‌الله بود، او برای اسلام آبرو بود، او عزیز و برای همه عزت بود.»
ماجرای عکس تاریخی
عکسی تاریخی‌ از حرکت امام (ره) به محل آغازین روز تدریسشان در نجف وجود دارد که مرحوم آیت‌الله قدیری پشت سر امام(ره) در معیت شهید آیت‌الله مصطفی خمینی در حال حرکتند.  در واقع این عکس  یادآور اولین روز شروع درس امام خمینی(ره) بعد از تبعید به ترکیه در نجف اشرف است.
آیت‌الله قدیری نقل می‌کنند: این عکس را برای امام(ره) فرستاده بودند ایشان پشت این عکس با خط مبارک نوشته بودندکه همه چیز ما از خداست و همه چیز را باید در راه خدا بدهیم.»
علی‌رغم ارتباط تنگاتنگ آیت‌الله قدیری با امام(ره) در طول حدود چهارده سال در نجف اما متأسفانه این تنها تصویر به جا مانده از ایشان در همراهی با امام(ره) است. جالب آنکه بعد از انقلاب نیز امام(ره) بعد از ورود به ایران در قم برای سرزدن به آیت‌الله قدیری به عنوان قدردانی از زحماتش در طول دوران تبعید به منزل آیت‌‌الله قدیری تشریف آوردند ولی با وجود این تصویر و یا فیلمی از آن در دست نیست.
رد قرآن آریامهری
رژیم شاه برای طلاب مدرسه آیت‌الله بروجردی(ره) در نجف قرآنی را که به نام قرآن آریامهری معروف بود می‌فرستد. گفتنی است در آن زمان نماز جماعت به امامت امام خمینی(ره) در آن مدرسه برگزار می شد. جمعی از طلاب به همراه آیت‌‌الله قدیری(ره) تصمیم می‌گیرند قرآن را به کنسولگری ایران در عراق برگردانند که در دوران خفقان آن زمان کاری بسیار خطرناک و نیاز به شجاعت زیادی داشت. وی به همراه نه نفر از دوستان قرآن را به کنسولگری وقت برده و آن را روی میز سر کنسول می گذارند و می‌گویند: طلاب این قرآن را نمی خواهند.
سرکنسول می‌گوید: طلاب قرآن را نمی‌خواهند، باشد، برایشان تورات می‌ فرستیم! آیت‌‌الله قدیری(ره) در جواب می‌گویند: ما قرآن را می‌خواهیم، ما قرآن آریا مهر را نمی‌خواهیم ، تورات برای شماست، برای ما می‌فرستید؟
آیت‌الله قدیری نقل می‌کنند: امام(ره) برای هرکس به اندازه حد و فائده‌ای که برای اسلام داشت احترام قائل بودند. به همین جهت در ابتدای ورود بعضی، برای احترام با سراشاره می فرمودند و برای بعضی دیگر نیم خیر می‌شدند و اگر تمام قد برای شخصی و یا گروهی‌ می‌‌‌ایستادند معلوم می‌شد فائده او و یا آن اشخاص برای اسلام زیاد است. وقتی قرآن آریا مهر را به کنسولگری دادیم و به محضر امام(ره) آمدیم در ابتدای ورود، امام(ره) که از این کار بسیار خوشحال شده بودند، تمام قد جلوی ما ایستادند و تجلیل فرمودند.»
فعالیت در دفتر امام، رهبری و مراجع
ایشان از سال ۱۳۵۰(هـ.ش) و به دستور امام(ره) به عضویت هیئت استفتائات ایشان در می‌آیند که از آثار آن چند دوره مناسک حج امام(ره) به چند چاپ و همچنین مختصر توضیح المسائل و منتخب توضیح‌المسائل و استفتائات حضرت امام(ره) را می‌توان نام برد.
مجاهدات چندین ساله ایشان در نجف در درس و بحث و دفتر امام(ره) باعث می گردد امام (ره) بعدها اینگونه از زحمات ایشان یاد کنند: زحمات شما را در درس و بحث و کمک‌های شما را در تمام زمینه‌ها فراموش نمی‌کنم.»
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی از طرف امام خمینی(ره) مأمور می‌شوند تا با انتخاب عده‌ای مسئولیت بخش استفتائات را عهده گیرند که این حضور و به تعبیر خودشان خدمتگذاری در دفتر امام(ره) تا رحلت آن بزرگوار ادامه داشته است. بعد از رحلت امام(ره) هم در دفتر مرحوم آیت‌‌الله العظمی اراکی(ره) و بعد از ایشان نیز در دفتر مقام معظم رهبری و نیز مدتی در دفتر مرحوم آیت‌‌الله العظمی بهجت(ره) در همان بخش استفتائات به خدمت ادامه می‌دهند.
حضور در دفتر مقام معظم رهبری و تأیید ایشان تا آخر عمر و برخورد با بدخواهان از افتخارات دوران عمر پربرکت ایشان است، چنانچه در نامه ای می نویسند: مرجعیت شأنیِّه آیت‌الله ‌ای با حجت شرعیه اثبات شده است و در خصوص مرجعیت فعلیِّه، بکوری چشم کسانی که راضی به تقدیر الهی نیستند امروز بزرگترین مرجع شیعه ایشانند و امیدواریم خداوند روز به روز بر عزت ایشان که عزت اسلام و تشیع است بیفزاید.»
ثابت قدم در دوران غربت امام
از آیت‌الله قدیری به عنوان یکی از دوستان دوران غربت امام(ره) یاد می‌شود، دورانی با شرایط خاص و دشوار، همچنانکه خود ایشان در یکی از سخنرانی‌هایشان در قبل از انقلاب به سختی‌های آن دوران این گونه اشاره می‌کنند: الان پانزده سال است که امام خمینی را به جرم اینکه گفته است شما در مقابل احکام اسلام خاضع بشوید از وطن و خانه اش تبعید کرده اند، من در نجف حاضر و ناظر بودم، خدا می داند در این چند سال چقدر رنج برده و زحمت کشیده و خون دل خورده است.»
مرحوم آیت‌الله قدیری از هنگام ورود امام (ره) به عراق از ترکیه به خدمت ایشان در‌آمده و در مراسم استقبال و همراهی امام(ره) در رفتن سامرا و برگشتن به کاظمین و تشرف به کربلا و نجف شرکت نموده و نهایتا با وجود علمای برجسته دیگر با شرکت در درس امام(ره) و پرداختن به فعالیت‌های ی مورد رضایت حضرت امام(ره) به یاری آن حضرت پرداخته و به عنوان یار و دوستی صمیمی در کنار آن بزرگوار قرار می‌گیرند.
میراث علمی
۱- رساله فی‌الوضع و الاستعمال (اصول)
۲- البحث فی رسالات عشر (فقه و اصول)
۳- البیع (تقریرات درس حضرت امام)
۴- الاجاره (درس خارج فقه)
۵- حاشیه علی‌العروه الوثقی (فقه)
6- المباحث فی علم‌الاصول (کتاب سال حوزه، ۱۳۸۲)
7- مناسک حج
8- مقالات (در باب نماز جمعه، نماز مسافر و ولایت فقیه)
نامه نگاری تاریخی با امام(ره)
در پی فتوای تاریخی امام(ره) در مورد شطرنج و خرید و فروش آلات موسیقی، آیت‌الله قدیری اشکالاتی را در قالب سه سؤال تخصص فقهی در نامه ای به امام(ره) معروض می دارند که با پاسخ تند امام(ره) و البته با حال و هوای طلبگی روبرو می شود. آقای قدیری از اینکه امام(ره) فتوای بی سابقه ای در باب شطرنج و حلیت خرید و فروش بعض آلات موسیقی داده بودند به قول معروف اشکالات طلبگی گرفته بودند. امام(ره) در تاریخ 67/7/2 در فرازی از جواب نامه ایشان آورده اند: پس از عرض سلام و قبل از پرداختن به دو مورد سوال و جواب، این جانب لازم است از برداشت جنابعالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم. از جنابعالی که فردی تحصیل کرده و زحمت کشیده می‌باشید توقع نبود که این گونه برداشت کرده و آن را به اسلام نسبت دهید. شما خود می‌دانید که من به شما علاقه داشته و شما را مفید می‌دانم ولی شما را نصیحت پدرانه می‌کنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تأثیر مقدس نماها و های بیسواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و های بیسواد صدمه ای بخورد، بگذار هرچه بیشتر بخورد. از خداوند متعال توفیق جنابعالی را در خدمت به اسلام و مسلمین چون گذشته خواهانم.»
سه روز بعد و در تاریخ 67/07/10  آیت‌الله قدیری در نامه دوم خود به امام(ره) می‌نویسد: پس از عرض سلام وادب رقم ذی کرم حاکی نهایت لطف و حسن ظن آن حضرت به اینجانب در امری بزرگ که جرات تعبیر آن را ندارم واصل گردید. لائق دانستن آن شخصیت علمی و عملی این شاگرد کوچک را به این امر موجب بسی افتخار و سرفرازی است. ولی چون مطلب به طوری افاده شده که برای غیر خواص فهم آن مشکل است بلکه از بعض جملات آن ممکن است بر خلاف مقصود سوء استفاده شود چنانچه صلاح بدانید و به هر نحو خودتان مصلحت می‌بینید جبران شود. از خداوند متعال می‌خواهم که در قبال این ذره پروری و طلبه نوازی حضرتعالی را به مقاصد عالیه و اهداف راقیه برساند. دوام سایه بلند پایه آن حضرت را مسالت دارم.» امام(ره) در جواب نامه دوم آقای قدیری به تاریخ 67/07/12 آورده‌اند: با سلام و دعای خیر و آرزوی موفقیت برای شما در پیاده کردن احکام اسلام، نامه اول شما و جواب من در حال و هوای مدرسه و درس و بحث بود، و الا من شما را مجتهد و صاحبنظر در فقه می‌دانم، و همیشه از خدا خواسته‌ام که شما جوانان بتوانید معضلات کشور در زمینه‌های مختلف را حل کنید. من شما را یکی از دوستان قدیمی و خوب خود می‌دانم و زحمات شما را در درس و بحث و کمک‌های شما را در تمام زمینه‌ها فراموش نمی‌کنم. ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی صلی‌اله علیه و آله برسیم و امروز غریب ترین چیزها در دنیا همین اسلام است. و نجات آن قربانی می‌خواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم. خداوند جنابعالی را تأیید فرماید.»
آیت‌الله قدیری خود در مورد این نامه نگاری‌ها می‌فرماید: نامه‌ای به محضر مبارک امام خمینی(ره) تقدیم و در دو استفتاء که در رسانه‌ها منتشر شد سوالاتی نمودم که مفتخر به جوابی شدم حاکی از حسن اعتماد آن حضرت به اهلیت این جانب برای برداشت از اخبار و احکام الهی که به اجتهاد معروف است و گرچه این مطلب را به لسان اظهار تأسف و تعجب یا عدم توقع افاده فرموده اند لکن این عبارات وقتی بداعی تصدیق اجتهاد کسی گفته شود معنای منفی ندارد لکن چون طوری افاده شده که قابل فهم همه کس نیست مجددا از ایشان خواستم که رفع این اشکال را هم بفرمایند که به جواب دوم افتخار یافتم. این نامه یک سند افتخار است که من عاجز از بیان ارزش آن هستم و کسی که نظرش محدود و جمود بی مورد داشته باشد لایق این افتخار نیست و برای توضیح این بعد مهم نامه عرض می‌ کنم؛ از اولیکه امام خمینی(ره) شروع بنامه شریفه می‌فرمایند محور کلام را برداشت اینجانب از اخبار و احکام الهی قرار میدهند و از آن اظهار تاسف می‌فرمایند. باز در وسط نامه صحبت از برداشت می‌کنند که اینگونه که جنابعالی برداشت دارید تمدن جدید باید از بین برود و اواخر نامه باز می‌فرمایند از شما که فردی تحصیل کرده و زحمت کشیده هستید توقع نبود که اینگونه برداشت کنید و به اسلام نسبت دهید باز محور برداشت اینجانب است و اینها گواهی می‌دهد که امام این شاگرد کوچکشان را صاحب برداشت یعنی مجتهد می‌دانند. بنابراین این نامه نه تنها منفی نیست بلکه تصدیق اجتهاد است که از آن تعبیر به اجازه اجتهاد می‌شود و چون من می‌دانستم که فهم این مطلب برای غیر خواص مشکل است از امام در خواست کردم که هر طور صلاح می‌دانند مشکل را حل فرمایند و معظم له به نامه دوم مرا افتخار دادند.»
پاسخ کوبنده به توهین آیت‌الله منتظری
حضرت آیت‌الله ‌ای بزرگترین مرجع شیعه است»
با توهین های مکرر آیت‌اله منتظری به ساحت مقام معظم رهبری در سخنرانی 13 رجب سال 1376 آیت‌الله قدیری این یار باوفا و همیشگی ولایت به صحنه وارد شده و طی نامه‌ای، پاسخ دندان‌شکنی به آقای منتظری می‌دهند: جناب آقای حسینعلی منتظری هیچ یک از مراتبی که قبلاً در باره شما قائل بودم امروز دیگر قائل نیستم و شرعاً نمی توانم بنویسم، در قصه برخورد امام با شما نمی توانستم باور کنم که امام در باره شما فرموده اند:"من اگر قبلاً شما را ساده اندیش می دانستم امروز شما را عادل نمی دانم"، لکن مع الاسف امروز باور می‌کنم.
آخر شما که خوب می‌دانید هتک حرمت مومنی جایز نیست، و گناه بزرگی است، تا چه رسد به هتک عالمی، تا چه رسد به هتک مرجعی - اگر یادتان باشد امام (ره) در این جهت فرمود:  ولایت بین شما و خدا قطع می‌شود "- چه مجوز شرعی داشتید که مثل مقام معظم رهبری را هتک کنید، ایشان چه گناه کبیره‌ای مرتکب شدند که مستحق اینطور هتک شدند، آیا تصدی رهبری که طبق قانون اساسی خبرگان منتخب مردم به ایشان رأی دادند جرم است، با اینکه خود ایشان فرمودند:"من گفتم به من رای ندهید لکن رای دادند"، آیا مرجعیت ایشان جرم است، کدام قدم را ایشان برای مرجعیت برداشتند، اگر کسانی به هر دلیل ایشان را مرجع بدانند یا به هر طریق ایشان را به عنوان مرجع معرفی کنند، جرم ایشان است. شما بواسطه نقل کرده‌اید از کسی که استفتائات ایشان را می‌نویسد که به او گفته شده که از تحریر امام بنویسد، و بعد با کلمه بدی اهانت کرده اید، آیا این جرم است، اگر کسی بقاء تقلید را جایز بداند، یا بالاتر تقلید ابتدائی از مثل حضرت امام را اجازه دهد، جرم است، گذشته از اینکه آنچه نویسنده استفتائات می‌نویسد باید به مهر خود آن حضرت برسد و ایشان تا اعتقاد به آنچه نوشته شده پیدا نکنند، مهر نمی‌کنند، و بسیاری از موارد نوشته شده تصحیح می‌شود. شما قصه وم اعلمیت در رهبر را مطرح کرده‌اید و ادعای 12 روایت نمودید. من فعلاً با ادعای شما و عدم دلالت روایات بر مدعای شما کار ندارم. شما که به رأی مردم احترام می‌گذارید، و امام خمینی (ره) را ولی فقیه می‌دانستید و می‌دانید، در زمان حیات آن حضرت قانون اساسی و بازنگری آن به رأی مردم گذاشته شد و پس از رأی مردم ایشان هم آن را امضاء و تنفیذ فرمودند، پس در نتیجه آنچه در قانون اساسی و در بازنگری آن است هم مردمی است و هم شرعی. در بازنگری قانون اساسی اجتهاد را در رهبر کافی می‌داند و شما دم از روایت می‌زنید، فرض کنیم از روایت استفاده می‌شود که رهبر باید اعلم باشد، ولی رهبر اعلم مسلم بین همه ما یعنی امام خمینی (ره) بر طبق مصالح امت رای مردم را تنفیذ کردند و ملاحظه فرمودند که فرضاً شما اعلم هم باشید لکن لیاقت رهبری را ندارید و لذا شما را عزل کردند و در نتیجه مطلق اجتهاد در رهبر تنفیذ شد. شما راجع به مرجعیت ایشان صحبت کرده‌اید، می‌خواهید بگویید ایشان بالفعل مرجع نیستند که بکوری چشم کسانی که راضی به تقدیر الهی نیستند امروز بزرگترین مرجع شیعه ایشانند و امیدواریم خداوند روز به روز بر عزت ایشان که عزت اسلام و تشیع است بیفزاید، و مرجعیت شانیٌه ایشان هم با حجت شرعیه اثبات شده است و گفته شما هم اعتبار شرعی ندارد و یکی از ادله آن همین سخنرانی و هتک و اهانتی است که کرده اید. راجع به مسافرت‌های پرخرج صحبت کردید، کدام مسافرت‌های مقام معظم رهبری را می گوئید، آیا سفر ایشان به سازمان بین‌الملل یا به پاکستان عزت اسلام نبود، یا سفرهای داخلی ایشان تقویت اسلام و نظام نیست، به نظر شما همین مسافرت اخیر و نماز و زیارت ایشان با بسیجیان عزیز چقدر ارزشمند است، و شما صحبت از خرج این سفرها می‌کنید. حضور مکرر و طولانی ایشان در جبهه‌ها و تاثیر آن بین رزمندگان را تا چه حد با ارزش می دانید. در هر صورت اینگونه تعبیر نسبت به مسافرت‌های ایشان بی انصافی بلکه بی‌عدالتی است. خداوند همه ما را به راه راست هدایت بفرماید. والسلام علی من اتبع الهدی. محمد حسن قدیری 17 رجب 14»
گفتنی است در تاریخ 1378/11/22 جزوه‌ای به نام حکومت مردمی و قانون اساسی توسط آیت‌الله منتظری منتشر شد که به القای گسترده شبهاتی در باب قانون اساسی و اصل ولایت فقیه پرداخته بود که آیت‌الله قدیری باز هم وارد میدان شده و به طور مبسوط و تفصیلی پاسخی مستدل به این جزوه دادند.
شورای نگهبان
در پی استعفای آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی از عضویت در شورای نگهبان مقام معظم رهبری حضرت آیت‌‌الله ‌ای طی حکمی به تاریخ 25 تیرماه 1380 آیت‌الله قدیری را به جای ایشان به عضویت فقهای شورای نگهبان منصوب می‌نمایند. گفتنی است ایشان به مدت سه سال و تا تاریخ 25 تیرماه 1383 مشغول خدمت به نظام اسلامی در این سنگر مهم و حیاتی می‌شوند.
فعالیت در امور حج
ایشان سالهای طولانی به عنوان بازوی پرتوان علمی در بعثه‌ی حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری فعالیت داشته و مشکلات علمی را با سعه‌ی صدر فراوان پاسخ می‌گفتند. حضور جمع زیاد طلاب و فضلای حوزوی پیرامون ایشان در سرزمین منی و مسجد‌الحرام و در میان گذاشتن مسائل علمی با وی، صحنه‌ی باشکوهی را رقم می‌زد.
حجت‌الاسلام راشد یزدی طی خاطره‌ای در وصف ایشان عنوان می‌دارد: حضرت آیت‌الله قدیری سال‌های سال در شورای فتوای امام (ره) و مقام معظم رهبری بودند. من خیلی به ایشان نزدیک بودم از جهت این که در مسائل که گرفتار می‌شدم باید خدمت ایشان می‌آمدم. از افتخارات من این است که چندین بار کاروان جانبازان شده‌ام. مسائل مربوط به جانبازان از مسائل مشکل و پیچیده حج است، تمام این مشکلاتی که در مسائل حج در تمام جهات بود، همه را آقای قدیری حل می‌کرد و همه اش را من از ایشان دارم. اولاً عالم بسیار بزرگی بود، چندین سال در نجف بود که امام به نجف رفتند و به مجرد اینکه امام به نجف آمدند و اولین درس امام شروع شد، پای منبر امام نشست. او درس بزرگان دیگر می‌رفت ولی به امام یک علاقه خاصی داشت و این کتاب البیعی که ایشان دارند تقریرات امام است که چاپ هم شده و بسیار کتاب معتبری است و فقهای عظام این کتاب را قبول دارند. این مرد عالم به قدری متواضع بود که در مدرسه آیت‌الله بروجردی در نجف اشرف وقتی امام می‌رفتند نماز بخوانند، این را می‌گویم که همه بدانند، اذان نماز امام را می‌گفت و این از تواضع این مرد بزرگ بود. پدرشان هم عالم بود. آیت‌الله کفرانی(آیت‌الله شیخ علی قدیری) از کسانی بود که در محضر آقای بروجردی دارای اعتبار بود. زمانی آیت‌الله بروجردی چهار نفر را به کرمانشاه فرستاده بودند که از جمله آنها شهید اشرفی اصفهانی و ایشان(آیت‌الله علی قدیری) بودند.
آیت‌الله قدیری بعد از امام در شورای فتوای آیت‌الله العظمی اراکی بود و بعد آیت‌الله العظمی بهجت از ایشان دعوت کرد و در عین این قضیه در دفتر مقام معظم رهبری بودند. مطلبی را از ایشان دیدم که برایم باعث تعجب بود و اینکه آیت‌الله قدیری که در اواخر عمر بر اثر سکته، حرف زدن برایشان مشکل بود ولی حمد و سوره و ذکر رکوع و سجود را طوری با تجوید و درست می‌خواندند که اصلاً حس نمی شد که ایشان لکنت زبان پیدا کرده است.»
رحلت
پس از سال‌ها تلاش و مجاهدت خالصانه در راه خدا و تحمل رنج‌های بی‌شمار در راه اسلام و انقلاب بالاخره در غمبار ۱۶ شوال ۱۴۲۹(هـ.ق) مصادف با 1387/7/25 (هـ.ش) روح ملکوتی آن فقیه پرهیزکار به خدا پیوست و قلب‌های علاقمندان را محزون خویش ساخت.
در پی درگذشت فقیه پرهیزکار، آیت‌الله آقای حاج شیخ محمدحسن قدیری، ‌از سوی حضرت آیت‌الله ‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیام تسلیتی صادر شد. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با تاسف و تاثر، خبر درگذشت فقیه پرهیزکار مرحوم آیت‌الله آقای حاج شیخ محمدحسن قدیری رحمت‌الله علیه ‌را دریافت کردم. ایشان عمر با برکتی را در محضر امام راحل و دیگر برجستگان علمی و طی مدارج عالیه علوم حوزوی گذرانیده و سال‌های متمادی به خدمات علمی در حوزه‌های علمیه نجف و قم اشتغال داشته‌اند.
عضویت فقهای شورای نگهبان و نیز جامعه مدرسین حوزه علمیه و همچنین عضویت در گروه پاسخ به استفتائات حضرت امام (رضوان‌‌الله علیه) در شمار خدمات برجسته‌ای است که حسنات آن در پرونده اعمال این عالم متقی مضبوط و باقی است. رحمت و رضوان الهی شامل حال ایشان باد. اینجانب به عموم ارادتمندان و شاگردان ایشان در قم، نجف و اصفهان و به خصوص به خاندان گرامی و فرزندان محترم ایشان تسلیت عرض می‌کنم.

* کارشناس تاریخ
 



ایراد حضرت آیة الله قدیری بر جزوه حکومت مردمی و قانون اساسی آقای منتظری

در تاریخ22/11/1378 آقای منتظری جزوه ای تحت عنوان حکومت مردمی و قانون اساسی منتشر و در این جزوه شبهاتی در خصوص قانون اساسی و اصل ولایت فقیه، انتصاب یا انتخاب ولی فقیه و نبودن ولایت او و چگونگی ایجاد و هماهنگی بین دو منصب رهبری و مرجعیت مطرح می کند .

بتاریخ شعبان المعظم 1421 هجری قمریحضرت آیت الله قدیری (قدس سره) به رد علمی این شبهات می پردازند که با حذف اضافات ، خلاصه شبهات و جواب حضرت آیت الله قدیری (ره) به همراه توضیح برخی عبارات را در این نوشته آورده شده است. اگرچه این جزوه در سال 78 منتشر شده است ولیکن امروزه نیز بعضی برای رسیدن به اهداف سوء خویش به این شبهات متمسک می شوند و در صددند اذهان را نسبت به مبانی حضرت امام خمینی(ره) که در نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی متجلی شد ، بدبین کنند . لذا لازم بود در این مختصر به این موضوع مهم پرداخته شود تا پژوهشگران و مردم فهیم و بصیر ایران اسلامی با جوابهای آن فقیه وارسته که البته دفاع از نظرات امام خمینی (ره) است ، آشنا شوند .

آقای منتظری در ابتدای این جزوه می نویسد : هیچگاه ابراز نظرات خیرخواهانه از طرف اینجانب به دلیل آن که پیوسته در متن مسائل کشور بوده ام گناه محسوب نمی شود .

حضرت آیت الله قدیری در ذیل کلمه دلیل در این عبارت می نویسند :این دلیل تمام نیست .

توضیح اینکه بودن در متن مسائل کشور مجوز برای ایجاد شبهه در اصل نظام نمی شود در صورتی که علماء و مراجع عظام حفظ نظام را واجب می دانند، و لذا فرمودند این دلیل تمام نیست . .

در ادامه جزوه آمده است :در رابطه با حکومت ظاهری در این جا مطالبی فهرست وار عرضه می گردد : 1- مسئله مورد نظر این است که تحقق و خارجیت حاکمیت پیامبر (ص) و امیر المومنین و همچنین فقیه در عصر غیبت به انتخاب مردم و پذیرش آنان وابسته بوده و میباشد .

حضرت آیت الله قدیری در ذیل کلمه تحقق در این عبارت می نویسند : چنین نیست اینها حجت خدا هستند هر چند مردم نخواهندانا حجة الله .

توضیح اینکه انا حجة الله اشاره است به روایاتی که از معصومین رسیده و فرموده اند انا حجة الله ، مخصوصا در روایتی از امام زمان(عج) که فرموده اند : و اما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم .در حوادثی که پیش می آید به راویان احادیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ایشانم . به این معنا که اگرچه مردم نخواهند اطاعت ولی فقیه واجب است .

ادامه جزوه : تا زمانی که پیامبر در مکه بودند شرایط حکومت و فرمانروائی برای ایشان فراهم نشد ولی در اجتماعی که هفتاد و سه نفر از بزرگان مدینه در ایام حج در عقبه ثانیه با ایشان داشتندپس از قرائت آیاتی از قرآن کریم و دعوت به اسلام فرمودند : من با شما بیعت می کنم تا همان گونه که از ن و فرزندان خود دفاع می کنید از من نیز دفاع کنید . پس براء بن معروردست آن حضرت را گرفت و گفت: قسم به خدائی که شما را برانگیخت ما در برابر هرچه از خانواده خود دفاع می کنیم از شما نیز دفاع می کنیمبا ما بیعت کنای رسول خدا که به خدا ما فرزندان جنگ و صلح می باشیم . پس آنان با حضرت بیعت کردند و به در خواست حضرت از میان خود دوازده رئیس و نماینده معین نمودند تا بین پیامبر (ص) و آنان رابط و ناظر به رفتار آنان باشند.این بیعتزمینه حکومت مردمی آن حضرت را در مدینه فراهم ساختو در حقیقت یک قرارداد اجتماعی بین آن حضرت و مردم مدینه منعقد گردید. البته یک حکومت ساده خدا پسند نه یک حکومت پر تشریفات کمرشکن از سنخ حکومتهای رایج آن زمان .

حضرت آیت الله قدیری: فکر می کنید قبل از این بیعت دفاع از حضرت و زن و فرزند ایشان واجب نبود؟ از همین نکته معلوم می شود که بیعت برای تحصیل قدرت بر انجام وظیفه حاکمیت است نه تحصیل شرط جعلی حاکمیت .

ادامه جزوه: پس از ورود آن حضرت به مدینه نیز قراردادهایی مبنی بر زندگی مسالمت آمیز با یهود مدینه و رعایت حقوق آنان بسته شد و هنگامی که آن حضرت مکه مکرمه را فتح نمودند با مردان مکه بیعت کردند سپس ن مکه نیز تقاضای بیعت نمودند که آن حضرت قدحی از آب خواستند و دست خویش را در آن فرو بردند و فرمودند شما ن دستهایتان را در این آب فرو برید و بدین وسیله با زنها نیز بیعت کردند .

حضرت آیت الله قدیری : اگر حضرت قبل از بیعت حاکم نبودند چگونه مکه را فتح کردند و چرا این کار را کردند؟ آیا بیعت گرفتن با زور هم قرارداد نافذ است.

ادامه جزوه : در سوره فتح و ممتحنه از قرآن کریم نیز بیعت با پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است و بالاخره حکومت ظاهری و فرمانروائی پیامبر (ص) بر مردم بر اساس با آنان تثبیت شد ، زیرا در آن زمان بیعت معمولاً برای تثبیت حکومت و وفاداری نسبت به آن انجام می شد و نشانه یک قرارداد اجتماعی بود . کلمه بیعت از ریشه بیع است و از یک قرارداد دو طرفه لازم الاجراء حکایت می کند.

حضرت آیت الله قدیری: انکار حاکمیت قبل از بیعت انکار ضروری است .

توضیح اینکه درجای خود ولایت پیامبر(ص) با دلائل محکم اثبات شده است ولی بر اساس آنچه نویسنده جزوه نوشته است ، اگر بیعت و قرارداد دو طرفه لازم الاجراء مردم با پیامبر منشاء حاکم بودن پیامبر (ص) باشد، در قرارداد شروطی معتبر است و هیچ کس قرارداد با زور را قرارداد نمی داند. بنابراین باید گفت یا پیامبر(ص) بر اساس ولایت خویش مکه را فتح کردند یا اینکه باید به راههای دیگری متوسل شد که ممکن است به مسیر خطرناکی منتهی شود .

ادامه جزوه :2- در رابطه با حکومت حضرت علی (ع)نیزهر چند پیامبر (ص) آن حضرت را در مراحل مختلف به عنوان خلیفه و جانشین خود معین فرمودند ولی پس از رحلت رسول خدا (ص) متاسفانه سفارشات آن حضرت را نادیده گرفتند و عملاً دیگران متصدی حکومت گشتند ، لیکن پس از قتل عثمان طبقات مختلف مردم به سوی آن حضرت شتافتند و به اختیار خود مشتاقانه و با شوق و شعف بسیار با آن حضرت بیعت کردند و حاکمیت آن حضرت را پذیرفتند. در این رابطه بجاست به خطبه های نهج البلاغه، بویژه به خطبه های، 3 ،8، 34 ،137،172 ، 2 و229ونامه های 6 و 54 مراجعه شود . آن حضرت در احتجاجات خود بر طلحه و زبیر و معاویه و امثال آنان به بیعت مردم با او احتجاج می کردند .و شیخ مفید (ره) در کتاب ارشاد - ص116- نقل می کند که حضرت امیرالمومنین (ع) فرمودند : ای مردم شما با من بیعت کردید بر آنچه با افراد پیش از من بیعت کردید و پیش از بیعت اختیار با مردم است ولی پس از بیعت اختیار ندارند .که نظیر این مضمون در نامه ششم نهج البلاغه نیز ذکر شده است .وبالاخره حضرت به مردم و بیعت آنان بها می دهد و به آن احتجاج می نماید ، زیرا تحقق و خارجیت حکومت به اقبال و پذیرش مردم است . قابل ذکر است که بیعت تا زمانی باقی می ماند که شخص مورد بیعت شرایط و صلاحیت خود را از دست ندهد و بر طبق التزام و تعهد خود عمل نماید و به اصطلاح در مقام عمل نکث بیعت نکند .

حضرت آیت الله قدیری در ذیل کلمه تحقق می نویسند:

چنین نیست و الاٌ مردم قبلا با حضرت در غدیر خم بیعت کرده بودند و نیازی به بیعت مجدٌد بعد از عثمان نیست و همین نکته دلیل است بر اینکه بیعت برای تحصیل شرط نیست و احتجاج حضرت هم برای اام خصم است .

توضیح اینکه اام خصم به معنای احتجاج و دلیل آوردن به آنچه خصم به آن معتقد است که در بحثهای جدلی مرسوم است .

ادامه جزوه : 3- امام حسن مجتبی (ع) نیزدر ضمن نامه ای مفصل به معاویه می نویسند : پس از در گذشت علی مسلمانان امر حکومت را به من واگذار کردند . ، می بینیم که حضرت برای اثبات حکومت خود به عمل مسلمانان و رای مردم تمسک می جویند .

حضرت آیة الله قدیری : گذشت که احتجاج برای اام خصم است .

ادامه جزوه : 4- از آیات و احادیثی که در آنها سفارش شده امر مسلمانان با م انجام شود استفاده می شود که حکومت امری مردمی است .

حضرت آیة الله قدیری : با این که دستور م هست ولی بعد از آن که می فرمایدوشاورهم فی الامر ، می فرماید : فاذا عزمت فتوکل علی الله ، پس مشاوره برای حصول عزم حاکم است نه اصل حکومت او .

ادامه جزوه : 5- از مجموع آیات و احادیثی که متضمن تکالیف اجتماعی است (نه تکالیف فردی ) و مخاطب آنها جامعه اسلامی است (نه فرد خاص و نه یکایک افراد به طور جداگانه ) استفاده می شود که افراد جامعه وظیفه دارند فرد یا افراد لایق و جامع الشرایطی را انتخاب نمایند و به آنها قدرت دهند تا احکام را اجرا نمایند و در حقیقت آنها تبلور آن جامعه و منتخب از ناحیه آنان می باشند .از باب مثال آیات قتال و جهاد ، آماده سازی نیروها در برابر دشمنان ، بریدن دست سارق و سارقه،و تازیانه زدن به زانی و زانیه از این قبیل می با شد . فرمان جهاد و اجرای حدود الهی کار هر کس نیست زیرا هرج و مرج به وجود می آید بلکه مربوط به حکومت و قوه قضائیه می باشد ولی خطاب مستقیما متوجه خود جامعه اسلامی شده است ، پس معلوم می شود حاکم به دلیل این که نماینده و برگزیده جامعه و منتخب آنان می باشد متصدی این امور می گردد .

حضرت آیة الله قدیری : واقعاً شما از السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما این مطالب را می فهمید ؟ که اگر حاکم آن را خداوند منصوب فرموده باشد این خطاب صحیح نیست ؟

عموم مخاطب برای این است که حکم اجتماعی است نه اینکه جامعه نائب انتخاب کنند .

ادامه جزوه : 6- همواره سیره عقلای جهان در همه اعصار و بلاد بر این اساس بوده است که در هر منطقه ای برای ایجاد نظم اجتماعی و تامین مصالح عمومی وجلوگیری از ات و زورگوئی ها مقرراتی را تنظیم می نمودند و فرد یا افراد لایقی را از بین خود برای اجرای آنها انتخاب می کردند و در حقیقت یک قرارداد اجتماعی بین آنان و آن فرد منعقد می شد و نه تنها در کتاب و سنت از اصل این سیره انتقاد و جلوگیری نشده بلکه این اصل مورد تایید بوده ، منتها برای حاکم منتخب شرایطی را معین می کند . پس این عمل عقلا مشمول آیه اوفوا بالعقودو آیه اوفوا بالعهد می باشد و از این راه مشروعیت آن ثابت میشود .

حضرت آیة الله قدیری : سیره ذکر شده از غیر متدینین [است] و الا متدینین و لو به دین غیر اسلام حاکمشان را انتخاب نمی کنند . کان بنو اسرائیل تسوسهم انبیائهمو هیچ مسیحی یا یهودی قائل نیست به اینکه حاکمیت حضرت عیسی یا حضرت موسی انتخابی است و مسلمین هم همین طورند نسبت به رسول الله ، بلی نسبت به خلفاء اختلاف شد که خداوند از کسانی که اختلاف را ایجاد کردند انتقام بگیرد .

توضیح اینکه:عبارت "کان بنو اسرائیل تسوسهم انبیائهم" بر اساس روایتی است از پیامبر(ص) که میفرماید :" کانت بنو اسرائیل تسوسهم الانبیاء کلما هلک نبی خلفه نبی و انه لانبی بعدی و ست خلفاء فتکثر .ترجمه: حکومت بنی اسرائیل را همواره پیامبران به عهده داشتند،هر پیامبری که از دنیا می رفت پیامبر دیگری جای او را می گرفت ، اما پس از من پیامبری نخواهد آمد. پس از من خلفاء هستند و تعدادشان زیاد خواهد بود." که آقای منتظری در کتاب دراسات فی ولایة الفقیه،ج1،ص6 آورده است ، بر این اساس که منشاء دولت و حکومت در ابتدای امر بر اساس دستور و وحی خداوند بوده است. همچنین در کتاب مجمع البحرین ج4،ص78 آمده است : و فی الخبر" كان بنو إسرائیل تسوسهم أنبیاؤهم"أی تتولى أمرهم كالأمراء و الولاة، بالرعیة من الة و هو القیام على الشی‌ء بما یصلحه.یعنی انبیاء مانند حاکمان بر رعیت حکومت می نمودند به این معنا که به آنچه صلاح رعیت است اقدام می کردند .

ادامه جزوه :7- در حدیثی از امیر المومنین (ع) نقل شده : ایها الناس انٌ آدم لم یلد عبداً و لا امة و انٌ الناس کلهم احرار . ای مردم به طور قطع آدم (ع) بنده و کنیز نزاده است و مردم همه آزادند .

حضرت آیة الله قدیری : مدعی این است که خداوند وظیفه را معین کرده است .

توضیح اینکه دین مجموعه دستورات و اوامر ونواهی است که از طرف خداوند برای رسیدن بشر به سر منزل سعادت بوسیله پیامبر (ص) آورده شده است واطاعت از آن واجب است .بنابراین انسان از این جهتآزاد نیست و باید به وظیفه ای که خداوند معین نموده، عمل نماید .آری از جهت تکوین آزاد است ،یعنی خلقت انسان طوری است که اختیار دارد و می تواند راه خیر و یا شر را انتخاب کند .

ادامه جزوه : 8- طبق قانون اساسی زیربنای قدرت و اختیار مسئولین در سطوح مختلف آراء مردم است و قوای حاکمه حتی ولی فقیه از ناحیه مردم مشخص می شوند و طبعاً حدود و اختیارات آنان را کیفیت انتخاب آنانو قانون تعیین می کند . در اصل ششم از قانون اساسی می خوانیم : در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود از راه انتخابات /

حضرت آیة الله قدیری : در حدی که در قانون اساسی به رای مردم اتکاء شده قبول است ، لکن نه از جهت مردمی بودن بلکه از جهت اینکه فقیه جامع الشرایط یعنی حضرت امام (ره) آنرا امضاء کرده است .

ادامه جزوه : 9- مرحوم امام خمینی نیز در مصاحبات و سخنرانیهای خود چه در پاریس و چه در ایران همیشه صحبت از مردم و آراء آنان داشتند و روی انتخابات و جمهوریت و مردمی بودن نظام تکیه می کردند و می فرمودند : میزان رای ملت است . ایشان مرد صریحی بودندو هرچه را اعتقاد داشتند ابراز می کردند و نمی خواستند با این سخنان مردم را فریب دهند .

حضرت آیه الله قدیری : بسمه تعالی . این مطلب حکم ولائی ایشان است و نافذ است والاٌ بدون تنفیذ ایشان رای مردم هیچ نیست و میزان حکم خداست نه رای مردم .

ادامه جزوه : درپیش نویس قانون اساسی که جمعی از بزرگان به دستور امام خمینی (ره)آن را تهیه و تنظیم کرده بودند اسمی از ولایت فقیه نبود تا چه رسد به اینکه ولایت او انتصابی باشد یا انتخابی.لابد ایشان به همین اندازه که انتخابات سالم و آزاد انجام شود و دولت مردمی روی کار آید و ایشان به عنوان ولی فقیه از دور بر اعمال منتخبین و دولت نظارت داشته باشند اکتفا می کردند . هنگامی که اکثریت قاطع یک کشور معتقد به ایدئولوژی و مکتب خاصی باشند و بنا باشد اداره آن کشور بر اساس موازین آن انجام شود طبعاً باید ایدئولوگ آن ایدئولوژی بر روند اداره کشور نظارت داشته باشد.

حضرت آیت الله قدیری : مرحوم محقق همدانی در آخر کتاب خمس نصف صفحه درباره ولایت فقیه صحبت کرده اند و حقاً حق مطلب را اداء کرده اند و فقط برای اثبات آن به توقیع شریف تمسک فرموده اند ، : واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله ، مقایسه کنید بین این دلیل و این طرز فکر را با اینکه ایدئولوگ باید بر روند کشور نظارت داشته باشد .




 

ایراد حضرت آیة الله قدیری بر جزوه حکومت مردمی و قانون اساسی آقای منتظری

 بخش دوم

ادامه جزوه : و در نهج البلاغه می خوانیم : ایها الناس انٌ احقٌ الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه . ای مردم به طور قطع سزاوارترین مردم به این امر کسی است که نیرومندترو داناترین آنان به دستور خدا در آن باشد .همان گونه که قبلاًبیان شد در آیات و احادیث کلمه امر بر حکومت اطلاق می شده است و بالاخره آیات و روایاتی که شرایط حاکم از آنها استفاده می شود بسیار زیاد است .

حضرت آیة الله قدیری : احتمال نمی دهید که مقصود از هذا الامر امامت و خلافت رسول الله (ص) باشد که منحصر به ائمه معصومین است . اگر نگوئیم قطعاً همین است لااقل محتمل است و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال .

ادامه جزوه : حضرات فقها -معمولاً- برای امور حسبیه لازم الاجرا موارد جزئی را از قبیل تصرف در اموال ایتام و دیوانه های بی سرپرست و افراد غایب که به آنان دسترسی نیست به عنوان مثال ذکر می کنند ، در صورتی که به نظر می رسد حفظ کیان اسلام و مسلمین و مصالح عمومی و اجتماعی و دفاع از سرحدات بلاد اسلامی و امنیت جامعه و بالاخره تشکیل یک دولت اسلامی به مراتب مهمتر از امور جزئی نامبرده می باشد و نمی توان گفت که شارع مقدس اسلام به تعطیل امور جزئی نامبرده راضی نیست ولی نسبت به این قبیل امور مهم اجتماعی عنایت ندارد .

حضرت آیة الله قدیری : بلی اگر دلیل بر ولایت فقیه نداشتیم همین را می گفتیم ولی با قیام دلیل قیود دخالت در امور حسبیه مراعات نمی شود و گذشت که دلیل داریم و بهترین آن توقیع شریف است که دلالت دارد که ولایت انتصابی است و انتخابی نیست و مرجع حوادث واقعه رواة حدیث (فقها) هستند که طبعاً طبق موازین شرعیه عمل می کنند .

ادامه جزوه : از مطالب گذشته نتیجه می گیریم که نسبت به تصرفات فقیه در امور ی و اجتماعی مسلمین سه احتمال وجود دارد : اول - این که فقیه عادل از ناحیه ائمه معصومین علیهم السلام برای اجرای این امور نصب شده است و ولایت و مشروعیت او به انتصاب از بالاست .

حضرت آیة الله قدیری : این حق است .

ادامه جزوه : دوم - این که ولایت او به انتخاب از ناحیه امت است و ادله وجوب وفای به عقد و عهد دلیل مشروعیت او می باشد و طبعا حدود ولایت او از نظر مدت و کیفیت و حدود اختیارات تابع نحوه انتخاب اوست .

حضرت آیة الله قدیری : این صحیح نیست مگر فقیه آنرا تنفیذ کرده باشد مثل حکومت ما .

ادامه جزوه : سوم - این منصب ولایت را قبول نکنیم بلکه بگوئیم از باب تکلیف شرعی بر او واجب و لازم است امور زمین مانده لازم الاجرا را انجام دهد .

حضرت آیة الله قدیری : این در صورتی است که دلیل نداشته باشیم برولایت که به حمد الله داریم .

ادامه جزوه : اینجانب در کتاب دراسات فی ولایة الفقیه ، هم ادله انتصاب و هم ادله انتخاب را به نحو تفصیل ذکر کرده ام و بالاخره - به نظر من -دلالت انتصاب قابل مناقشه است و طبعا ادله انتخاب تقویت می شود و منصب ولایت احیه مردم به او اعطا میشود ویا تصدی امور از باب تکلیف بر عهده او می باشد .

حضرت آیة الله قدیری : به نظر بنده این صحیح نیست و از حواشی سابق معلوم شد ولایت فقیه انتصابی است و انتخابی نیست و اگر انتخابی باشد هیچ دلیلی بر وم تبعیت نیست و دلیل اوفوا بالعقود نسبت به کسی که طرف عقد نیست از قصٌر و کسانی که بعداً متولد میشوند شامل نیست و در شمول نسبت به دیگران هم در مثل رای دادن تامل است .

ادامه جزوه : به علاوه اگر ولایت فقیه به انتصاب است - چنانچه برخی آقایان اصرار دارند - قطعاً برای عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج) فرد خاصی به اسم و رسم تعیین نشده و آیه و حدیثی راجع به فردخاص وارد نشده بلکه حکم انتصاب - بنابراین فرض - روی عنوان" فقیه عادل واجد سایر شرایط " جعل شده است و همه فقهای عادل واجد شرایط مشمول آن می باشند ، بنابراین اصرار بر ولایت فرد خاص و نفی ولایت سایر فقها درست نیست ، منتها اگر یکی از آنها نسبت به کاری اقدام کرد دیگران در این کار حق مزاحمت نسبت به او را ندارند و خبرگان منتخب مردم فقط می توانند شهادت بدهند که فرد خاصی واجد شرایط است ولی حق ندارند ولایت سایر فقها را که آنان نیز منصوب می باشند نفی کنند و در این صورت اگر بخواهند وحدت کلمه و هماهنگی ایجاد شود باید شخص منتخب تکروی نکند بلکه خود را با سایر فقها هماهنگ کند و با م کارهای مهم و اساسی انجام شود و طبعاً مصدر امور کشور شورای فقها خواهد بود و به آیه شریفه " وامرهم شورا بینهم " عمل شده است و بسیاری از دوگانگی ها و اختلافها نیز برطرف می شود .

حضرت آیة الله قدیری : نوبت به این مسائل نمی رسد . اگر زمان حکومت فقیه نباشد مثل زمان رژیم شاه ، فقهاء حکومت خود مختاری در محیط قدرت خودشان دارند و کسی نمی تواند مزاحم دیگری شود و اما در زمان تشکیل حکومت اسلامی بولایت فقیه جامع الشرایط تبعیٌت از حکومت واجب است حتی بر فقهاء دیگر ، چون در صورتی که تخلف کنند صدق مزاحمت می کند و جایز نیست.

ادامه جزوه : فرض این است که ولایت فقیه - بر حسب قانون اساسی - انتخابی می باشد که به وسیله خبرگان منتخب ملت انتخاب می شود و لازمه انتخاب رهبر و رئیس جمهور و نمایندگان مجلس از ناحیه ملت این است که زیربنا و اساس حکومت ، مردم میباشند و اختیارات همه از ناحیه ملت و در محدوده انتخاب آنان می باشد .

حضرت آیة الله قدیری : این فرض پذیرفته نشد .

ادامه جزوه : به این قانون اساسی با این اصول مردمی ، حضرت امام و مراجع عظام و ملت ایران رای دادند و امام (ره)دائماً بر جمهوریت نظام و انتخابات و مردمی بودن نظام تاکید داشتند و با فرض قانونمند بودن کشور و داشتن نهادهای مختلف قانونی ، ولی فقیه فراقانون نیست بلکه خود در متن قانون است و برای او وظایف و اختیارات خاصی مشخص شده است و انتخاب او از ناحیه ملت بر اساس التزام او به قانون اساسی و قوانین مصوبه کشور می باشد .

حضرت آیة الله قدیری : اگر ولایت فقیه منحصر است در چهارچوب قانون اساسی ، پس چگونه قانون اساسی را تنفیذ می کند . تا اختیار فوق قانون نداشته باشد تنفیذ قانون نمی تواند بکند .آن روزی که حکومت اسلامی تشکیل نشده بود امام بزرگوار در چهارچوب چه قانونی رژیمی را بهم زد و دولت تعیین فرمود ؟ اگر در همین حکومت ما فقیه ببیند که در چهارچوب قانون موجود عمل شود آمریکا بر جان و مال و عرض ملت ایران مسلط میشود فقیه چه باید بکند ؟ آیا می تواند در چهارچوب قانون عمل کند؟، یا باید ولایتش را اعمال کند و تسلط آمریکا را از بین ببرد ، ولو بالغاء قانون ، تصور ولایت فقیه مساوق است با قبول مطلقه بودن آن و البته معلوم است که هرگز فقیه بر خلاف مصلحت عمل نمی کند و تا قانون صلاح ملت را تامین می کند بر طبق قانون عمل می کند .

ادامه جزوه :  انسان جزء نظام عالم است و عالم طبیعت عالم تحوٌل و تکامل می باشد و مجرد اظهار نظر در مسائل به امید کامل تر شدن ، انسان را نه کافر می کند و نه ضد نظام . تجربیات این بیست ساله به ما می آموزد که این نظام از کجا آسیب دیده و طبعاً باید درصدد رفع مشکلات آن باشیم .

حضرت آیة الله قدیری : چون من میل ندارم که در این حاشیه جسارت و صحبتهای زائد بر رد وایراد علمی و صناعی بکنم در این باره عرایضی نمی کنم که صحبت زیاد است .

شرح این هجران و این سوز جگر               این زمان بگذار تا وقت دگر

ادامه جزوه : هرچند اکثریت مردم به قانون اساسی فعلی رای دادند ولی با گذشت بیش از بیست سال و روی کار آمدن نسل جدید و زیاد شدن جمعیت کشور اکثریت سابق باقی نمانده است ، و نسل گذشته نماینده نسل های آینده نبودند پس طبعاً آراء آنان برای آیندگان اعتبار نخواهد داشت و به طور کلی ت دائماً در تحول و تکامل است و نمی توان آراء ی گذشته و فرمولهای آن را محور زندگی آیندگان قرار داد .

حضرت آیة الله قدیری : الله اکبر ، کجا را با کجا مقایسه می کنید ، تفاوت حکومتی که بر مبنای ولایت فقیه است با حکومت های دیگر همین است . مگر در کتب فقهیه نیست که منصوبات ولی فقیه باقی است بخلاف اجازات او ، اگر ولی فقیه قانون اساسی را امضاء و تنفیذ کرد کمتر از منصوبات او نیست و اشکال شما همین است که ولایت فقیه را ولایت فقیه نمی دانید هرچند باسم ولایت فقیه کتاب می نویسید .

ادامه جزوه :   رئیس جمهور در داخل و خارج از قانون گرائی و احترام به حقوق همه شهروندان حتی دگراندیشان و گفتگوی تمدنها سخن می گوید و در مقابل یک فرمانده عالی رتبه به سربریدن و زبان قطع کردن تهدید میکند . با این تضاد علنی چگونه حقوق ملت حفظ میشود ؟ خدا میداند ، روی سخن من با شخص رئیس جمهور فعلی نیست نظر من به اصل نهاد ریاست جمهوری است که در قانون اساسی فعلی با دست خالی بدون قدرت اجرائی و تبلیغی مسئولیتهای اجرایی سنگین و اداره ت داخلی و خارجی کشور برعهده او گذاشته شده و در مقابل نیروها و اهرمهای قدرت همه در اختیار رهبری است این امر یکی از  تضادهای محسوس قانون اساسی مخصوصاً قانون اساسی جدید می باشد و با این وضع قانون اساسی در مقام عمل موفق نبوده و نخواهد بود و بالاخره باید برای این مشکل مهم چاره ای اندیشید .به نظر میرسد - به تناسب حکم و موضوع و تناسب مسئولیت و قدرت - باید در آینده و با تحقق شرایط  بررسی جدید یا اینکه خود ولی فقیه به عنوان رئیس جمهور و ریاست قوه مجریه از طرف ملت انتخاب شود و همه مسئولیت ها را بر عهده گیرد و در برابر ملت و مجلس پاسخگو باشد و یا اینکه نیروها و اهرمهای قدرت از قبیل ارتش و شپاه و بسیج و نیروی انتظامی و صدا و سیما و تنظیم روابط قوای سه گانه در اختیار رئیس جمهور گذاشته شود و در عوض او در برابر ملت و مجلس که نماینه ملت است در همه زمینه ها پاسخگو باشد .  

حضرت آیة الله قدیری : خیلی برای رئیس جمهور مایه رفتید ، همیشه رئیس جمهوری آقای خاتمی نیست ، گاهی بنی صدر هم رئیس جمهور می شود . شما چه تضمینی می دهید که بنی صدرها از قدرت سوء استفاده نکنند ، چنانکه اوائل جنگ چنین بود ، و لازم نیست ولی فقیه رئیس جمهور شود . شما رئس جمهور را جدای از ولی فقیه ملاحظه می کنید ، می گوئید قدرت بر انجام مسئولیت ندارد ولی اینها با هم عمل می کنند و اشکالی نیست ، بر فرض این نظری باشد ولی نظر شخصی شماست و فکر نمی کنم تا جمهوری اسلامی هست به این نظر عمل شود .

ادامه جزوه : یکی از نهادهای جمهوری اسلامی که در اصل 107 و 108 از قانون اساسی عنوان شده و دارای موقعیت ممتازی می باشد خبرگان رهبری است که تعیین مقام رهبری به آن واگذار شده  و خود اینجانب از طراحان آن بوده و الخ ، در آن هنگام چنین به نظر می رسید که مردم خودشان نمی توانند مستقیماً فقیه عادل جامع الشرایط را تشخیص دهند و این کار یک کار تخصصی است .بنابراین مردم علمایی را که نسبت به آنان شناخت دارند تعیین نمایند و آنان رهبر واجد شرایط را شناسلیی و تعیین نمایند، ولی تجربه بیست ساله نشان داد که این طرح خیلی موفق نبوده و اکثر ملت که اساس و زیر بنای حکومت می باشند با تردید و ابهام آن را تلقی می کنند و اشکالاتی در ذهنها خلجان دارد : اولاً چه بسا برای یک منطقه یک نفر را آن هم از خارج آن منطقه معرفی می کنند و با وجود بسیاری از علماء در آن منطقه مردم مجبورند به همان فرد رای بدهند و این امر در حقیقت انتصاب می باشد نه انتخاب .

حضرت آیة الله قدیری : هیچ اجباری نبوده و انتصاب نیست و این یک تهمت بزرگ است .

ادامه جزوه : و ثانیاً تعیین مرتبه علمی و دیگر صلاحیتهای کاندیداها به فقهای شورای نگهبان محوٌل شده که خود آنان منصوب مقام رهبری می باشند و در نتیجه رهبربا یک واسطه از ناحیه خود وی تعیین و ابقا میشود و این دوری است باطل .

حضرت آیة الله قدیری : جواب دور داده شده ، چون حضرت امام با تعیین خبرگان متعین نشدند دور از بین می رود و سلسله رهبری و خبرگان است که اول رهبری است و تسلسل هم نیست .

ادامه جزوه : وثالثاً با وجود همه مراجع و علماء و اساتید آگاه در کشور چگونه تعیین رهبر بر عهده افراد خاصی گذاشته می شود که برخی از آنان از نظر علم و آگاهی و شناخت در درجه ای نازلتر قرار دارند؟

حضرت آیة الله قدیری : خبرگان مرجع شناسند و نوعاً نازلترند مثل شاگرد و استاد .

 ادامه جزوه : و رابعاً چرا خبرگان فقط از یک قشر خاص تشکیل می شود در حالی که فقاهت یکی از شرایط رهبر می باشد و شرایط دیگری نیز در او معتبر است ؟

حضرت آیة الله قدیری : خبرگان از یک قشر خاص نیستند ، چرا بدون تحقیق حرف می زنید یا می نویسید ؟

ادامه جزوه : با توجه به این اشکالات مردم با همه تبلیغاتی که انجام می شود کمتر در انتخابات خبرگان شرکت می کنند .

حضرت آیة الله قدیری : دروغ است و مردم شرکت کرده و میکنند و شما هم نماینده مردم نیستید .

 ادامه جزوه :  به طور کلی  دریافت اکثر مردم از مجلس خبرگان این است که با این همه بودجه سنگینی که برای انتخابات خبرگان مصرف می شود آنان هر سال یک بار یا دو بار اجتماع می کنند و از آنان کار مثبتی مشاهده نمی شود و هیچ گاه به مسائل و حوادث مهمی که در کشور رخ می دهد توجه ندارند و بسا مسائلی را که باید به مقام رهبری و یا به نهادهای مربوط به او تذکر بدهند ، تذکر نمی دهند در صورتی که اینان باید در مناطق مختلف کشور به منزله چشم و گوش و ناظر رهبر باشند .

حضرت آیة الله قدیری : این چه ربطی به نهاد دارد و بعلاوه خبرگان تاکنون به وظیفه عمل کرده اند .

 





ایراد حضرت آیة الله قدیری بر جزوه حکومت مردمی و قانون اساسی آقای منتظری



بخش سوم





ادامه جزوه : این که ما تصور می کردیم مردم نمی توانند خودشان مستقیماً رهبر را انتخاب نمایند اشتباه بوده ، زیرا همان گونه که مردم مرجع تقلید خود را با سئوال و تحقیق از اهل خبره مستقیماً انتخاب می کنند ممکن است در صورت وم رهبرکشور را نیز به همین نحو انتخاب نمایند .



حضرت آیة الله قدیری : به نظر من این صحبتها بیش از برف انبار نیست و هیچ جنبه صناعی ندارد .



توضیح اینکه منظور از برف انبار پراکنده گویی است و چون مطلب مبنای درست علمی ندارد و اشکال دقیق و فنی نیست لذا جنبه صناعی ندارد .



ادامه جزوه : و بالاخره مجلس خبرگان رهبری - با این همه نیرو و بودجه که در انتخابات آن مصرف می شود - خیلی موفق نبوده است . انتظار می رفت آنان پیوسته مراقب اعمال مقام رهبری و حواشی او باشند در صورتی که این کار عملا انجام نشده است ، پس بجاست در آینده نسبت به آن تجدید نظر شود .



حضرت آیة الله قدیری : خیر، مجلس خبرگان کاملا موفق بوده ، چه توفیقی از این بیشتر که بلافاصله بعد از رحلت حضرت امام با آن سابقه شما جمع شوند و بهترین رهبر را تعیین کنند و ظاهراً شما از این مطلب ناراحت هستید که این طور تاخت و تاز می کنید .



ادامه جزوه : به نظر می رسد بهترین راه برای رفع مشکلات ، عدم تمرکز قدرت و تفکیک قوای کشور می باشد به گونه ای که هر یک در دایره مسئولیت خویش مستقل باشد و نیروهای مناسب با کار خود را بر حسب قانون در اختیار داشته و هیچ کدام در کار یکدیگر دخالت نکنند .



حضرت آیة الله قدیری : شما که گفتید همه قوا را به رئیس جمهور بدهند .



ادامه جزوه : در اصل 107 قانون اساسی اول در موضوع رهبری مرجعیت نیز قید شده بود ، ولی در باز نگری قید مرجعیت را از رهبری حذف کردند ، و به طور کلی این دو منصب را از یکدیگر جدا نمودند ، در صورتی که با فرض اشتراط اعلمیت و افقهیت هم در مرجع و هم در رهبر طبعاً این دو عنوان برشخص واحد منطبق می شوند و از یکدیگر جدا نیستند و در جدا کردن این دو منصب از یکدیگر در بسیاری از موارد تضاد و دوگانگی پیدا می شود و ملت متحیٌر میشوند .



حضرت آیة الله قدیری : شما نامه حضرت امام را به آیة الله مشکینی بخوانید در آنجا ذکر شده که اعلمیت و مرجعیت در رهبر شرط نیست و اگر مجتهد عادل پرچم را در دست گرفت بر دیگران تبعیت لازم است و این همان کسی است که حکمش نافذ است و شما آراء شخصی خودتان را مناط قانون اساسی قرار ندهید .



ادامه جزوه : البته مفصود از افقهیت در رهبری به مناسبت حکم و موضوع افقهیت در مسائل مربوط به حکومت و اداره جامعه میباشد ، از قبیل مسائل اجتماعی و ی و اقتصادی و نظامی و جزائی ، و منظور از مرجعیت در اینجا نیز مرجعی است که در این قبیل از مسائل اسلامی متخصص و مرجع باشد و درک ی پیدا کرده باشد ، نه مرجعی که بیشر به مسائل عبادی و آداب شخصی اسلام توجه دارند وبه این قبیل مسائل کمتر توجه کنند و بالاخره آنچه در حکومت مربوط به جنبه فقاهت و افتاء است طبعاً وظیفه مرجع یا مراجع تقلید متخصص در این قبیل مسائل می باشد ، بنابراین ناچاریم به یکی از دو راه متوسل شویم : راه اول تعیین رهبر بوسیله خبرگان ، ولی برای حصول مقبولیت عامه و اینکه در رهبر علاوه بر فقاهت و عدالت شرایط دیگری نیز معتبر است مجلس خبرگان منحصر در ین نباشد ، بلکه متشکل از متخصصین رشته های مختلف باشد والخ ، راه دوم این که به مجلس خبرگان نیاز نباشد ، بلکه مراجع تقلیدی که متخصص در مسائل حکومتی و ی می باشند و محل مراجعه مردم در این قبیل مسائل هستند از باب انجام وظیفه اسلامی از بین خودشان یک یا چند نفر را که واجد شرایط می دانند برای رهبری ی در نظر بگیرند و از علمای معروف و معتبر شهرستان ها و رجال ی متعهد کشور نیز جمعی را دعوت نموده و با آنان م نمایند و پس از استقرار آراء بر یک نفر او را در معرض آراء عمومی قرار دهند و الخ



حضرت آیة الله قدیری : اولاً لازم بود آن وقت که شما در مجلس خبرگان قانون اساسی رئیس بودید و مرحوم شهید بهشتی آن را اداره می کردند اگر صحبتی بود بیان کنید . ثانیاً مگر چیزی که فعلاً هست چه نقصی دارد که شما این راه های اختراعی خودتان را پیشنهاد می کنید ؟ آیا اگر این راههائی که گفتید عمل می شد ، امروز رهبری بهتر از رهبر معظم فعلی داشتیم ؟ در بین تمام موجودین چه کسی لیاقت رهبری او مثل ایشان است . خدا کند مقصود شما تضعیف نباشد و الاٌ کار مشکل است و اصولا ً راههای پیشنهادی شما عملی نیست و ضمانت اجراء نمی تواند داشته باشد .



ادامه جزوه : یکی دیگر از مشکلات قانون اساسی تعدد مراکز قانون گذاری است .



حضرت آیة الله قدیری : تعدد مراکز قانون گذاری در صورتی که در عرض هم باشند اشکال دارد و اما طولی مثل مجلس و شورای نگهبان یا هر دو و مجمع مانع ندارد .



توضیح اینکه منظور از مجمع ، مجمع تشخیص مصلحت نظام است .



ادامه جزوه : اگر اختلاف شورای نگهبان با مجلس شورا حل نشد آنچه را مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب می کند آیا قانون دائمی خواهد شد و یا که موقت است وبا لحاظ ضرورت اجراء می شود ؟ اگر قانون دائمی است پس مجمع مرکز دیگری است برای قانون گذاری در قبال مجلس و شورای نگهبان .



حضرت آیة الله قدیری : فرض کنید دائمی است ولی چون در طول مجلس و شورای نگهبان است ، اشکالی نیست .



ادامه جزوه : این امر [ رد کردن مصوبه شورای نگهبان از طرف مجمع تشخیص مصلحت نظام ] یک تضاد واضح بین شورای نگهبان و مجمع [مجمع تشخیص مصلحت نظام ] است و بی اعتباری شورای نگهبان و فقهای آن را تثبیت می کند ، و در اذهان دانشمندان و حقوقدانان آگاه قوه مقننه کشور را ضعیف و سست نشان می دهد .



حضرت آیة الله قدیری : مثل اینکه شما شعر را فراموش کرده اید که وحداتی در تناقض و تضاد معتبر میکند . مجمع در طول مجلس و شورا است و در هیچ مورد جمع نمی شود تا اشکال تضاد پیش آید و هرگز بی اعتباری ثابت نمی کند ، اگر بی اعتبار بودند با هم تعارض نمی کردند تا نوبت مجمع برسد .



توضیح اینکه ایراد حضرت آیة الله قدیری در این خصوص بر اساس قواعدی است که در کتاب منطق آمده است .



ادامه جزوه : به علاوه این امر [ رد مصوبه شورای نگهبان از طرف مجمع تشخیص مصلحت نظام ] بر خلاف نص اصل چهارم از قانون اساسی است که می گوید : کلیه قوانین و مقررات مدنی ، جزائی ، مالی ، اقتصادی ، اداری ، فرهنگی ،نظامی ، ی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد . این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است .



حضرت آیة الله قدیری : بلی اگر ولایت فقیه را قبول نکنیم همینطور می شود ، ولی با ملاحظه ولایت فقیه و اینکه فقیه بر طبق مصلحت لازمه و ممه رای مردم را به قانون اساسی جدید تنفیذ کرده باشد ، باز هم خلاف اسلام است ؟ پس به تعبیر مرحوم آیة الله العظمی بروجردی قدس سره فقیه چه می تواند بکند ؟



ادامه جزوه : انعکاس کار مجمع [مجمع تشخیص مصلحت نظام ] در جامعه اسلامی بدین گونه است که آنان با مصلحت تراشی می خواهند حرام مسلم اسلام را حلال کنند و این انعکاس به ضرر نظام اسلامی است .



حضرت آیة الله قدیری : خیر ، اگر این وسوسه ها را نکنید در جامعه اسلامی چنین انعکاسی نیست و جداً هرچه بنده فکر می کنم چه اشکالی در وجود مجمع برای رفع اختلافات مجلس و شورا [شورای نگهبان ] در مواردی که مصلحت نظام است ، هست چیزی نمی بینم ، بلکه بسیار نهاد شریف و مفید و لازمی است .



ادامه جزوه : مقصود از مشاوره در اموری که رهبری به آنان [مجمع تشخیص مصلحت نظام ] ارجاع می دهد چیست ؟ اگر مقصود این است که رهبری در راه انجام وظایف و تصمیمات خود با آنان م می کند ، کاری بسیارخوب بلکه لازم ، البته م نباید منحصر به آنان باشد .



حضرت آیة الله قدیری : م باید به حدی باشد که عزم حاصل شود . فاذا عزمت فتوکل علی الله . بنابراین لازم نیست بیش از آنان باشد .



ادامه جزوه : اگر مقصود [ مقصود از مشاوره در اموری که رهبری به مجمع تشخیص ارجاع می دهد ] این است که خود مقام رهبری احکامی را به طور کلی در رابطه با موضوعات ارجاعی صادر نمایند این کار خلاف قانون اساسی است ، زیرا مصدر قانون گذاری مجلس است که نمایندگان آن از ناحیه ملت برای این کار انتخاب شده اند و رهبر حق قانون گذاری ندارد .



حضرت آیة الله قدیری : چنین چیزی مقصود نیست و رهبری قانونی شخصاً جعل نکرده اند که شما این طور تاخت و تاز می کنید و مقام رهبری را تضعیف می کنید . شما اعتقاد به ولایت فقیه ندارید و خودتان را طرفدار ولایت فقیه جلوه می دهید و الاٌ ولایت فقیه فوق تمام قوانین است . خوب است شما توجهی به مبانی حضرت امام قدس سره بکنید .



ادامه جزوه : اگر گفته شود منظور از تشکیل مجمع مذکور[ مجمع تشخیص مصلحت نظام ] استفاده از افکار و نظریات نخبگان ی کشور است ، نظیر مجلس سنا در سایر کشورها ، این گفتار - نسبتاً موجه است ولی بر اساس حکومت مردمی لازم است اعضای آن در کنار انتخابات مجلس به وسیله آراء عمومی ملت انتخاب شوند و برای استحکام قوانین ، قوانین مصوبه مجلس بر آنان عرضه شود و پس از بحث و تصویب از ناحیه آنان به مورد اجراء گذاشته شود .



حضرت آیة الله قدیری : آنچه موجود است هیچ اشکال شرعی و قانونی ندارد و مردم هم به آن رای دادند و تنفیذ شده است .



ادامه جزوه : اگر مصوبه این شورا [شورای عالی امنیت ملی] از سنخ قوانین کلی است ، مرکز قانون گذاری مجلس شورا می باشد که نمایندگان مردم هستند و در حکومت مردمی مرکز دیگری حق قانون گذاری ندارد ، و اگر مصوبه این شورا تشخیص موضوعات و موارد مربوط به امنیت عمومی است ، حکم این قبیل موضوعات مربوط به قوه قضائیه است که با تشکیل دادگاه صالح و حضور متهم و تفهیم اتهام و تعیین وکیل از ناحیه او بر طبق موازین قضائی حکم صادر شود و حکم شورای امنیت ملی ، آن هم بدون حضور متهم و تفهیم اتهام و امکان دفاع حکمی عادلانه نیست ، و در رژیم سابق نیز چنین شورائی برای سرکوب انقلابیون و روشنفکران وجود داشت که احکام ناروائی در آنجا صادر و سپس اجرا می شد .



حضرت آیة الله قدیری : بلی در رژیم سابق چنین جیزی بود ولی مردم به آن رای نداده بودند و تنفیذ نشده بود و آنچه شما می گوئید که در صورت اول مربوط به مجلس و در صورت دوم مربوط به قوه قضائیه است ، به چه دلیل انحصار به این دو را ثابت می کنید ، وحی به شما شده است ؟ و چه مانعی دارد که چنین مجلسی که مردم به آن رای داده اند و تنفیذ شده است مرجع بعض امور باشد .



ادامه جزوه : برحسب ولایت مطلقه ای که در قانون اساسی جدید در اصل 57 اضافه شده آقایان به ولی فقیه حق می دهند که قانون گذاری نماید و آن را لازم الاجرا می دانند و کسی حق اعتراض ندارد . در فصل سوم این جزوه مسئله ولایت مطلقه مورد بحث قرار گرفته و گفتیم که بر فرض از نظر بحث طلبگی ولایت مطلقه را با تفسیری که از آن ارائه شد بپذیریم ولی این گونه ولایت مطلقه با قانون اساسی در تضاد کامل می باشد زیرا برحسب قانون اساسی حکومت ما جمهوری و مردمی است و انتخاب ولی فقیه نیز از ناحیه مردم می باشد و حدود و اختیارات او نیز در قانون مشخص شده و تابع نحوه انتخاب او می باشد و در حکومت مردمی قانون گذاری مربوط است به مجلس شورا که منتخبین مردم برای این کار می باشند .



حضرت آیة الله قدیری : کدام قانون اساسی ، مگر قانون اساسی جدید به زور تحمیل شده است . این هم به رای مردم و تنفیذ ولی فقیه رسیده است و من قبلاً هم این سئوال را از شما کرده ام . بفرمائید اگر ولی فقیه ببیند بر طبق قانون مجلسی تشکیل شده که اسلام و مسلمین را از بین می برد چه وظیفه ای دارد ؟ آیا باید بگوید قانون است باید بسازیم یا نه باید این مجلس را بهم بزند و این قانون را بشکند ، چه می فرمائید ؟ ولایت فقیه که تابع مردم باشد چه ولایت فقیهی است و چه به درد می خورد که در راس حکومت باشد .



ادامه جزوه : چه کارهای نابجا و تندی که در اثر نداشتن قاضی پخته و عاقل به نام قضاوت اسلامی انجام شد و چهره اسلام و انقلاب را لکه دار نمود .



حضرت آیة الله قدیری : این عبارت خیلی تند است ، ما سراغ نداریم حتی یک مورد چهره اسلام و انقلاب لکه دار باشد و بحمد الله قضات منصوب هستند که بر طبق مقررات نصب عمل می کنند و شما اول انقلاب هم حرفهای بی اساس زیاد می زدید .



ادامه جزوه : در بازنگری، شورای عالی قضائی حذف و وظایف آن به رئیس قوه قضائیه محول شده و تعیین رئیس قوه قضائیه هم بر عهده رهبری گذاشته شده است که طبعاً جنبه مردمی در آن رعایت نشده است .



حضرت آیة الله قدیری : مگر انتخاب قضات کشور مسئله را مردمی می کند که نصب ولی فقیه جنبه مردمی ندارد . حضرت آقا این مملکت بر مبنای ولایت فقیه اداره می شود و حتی کارهائی که جنبه مردمی دارد هم باید از طرف ولی فقیه امضاء و تنفیذ شود . باور کنید فعلاً به این عقیده رسیده ام که شما باید ولایت فقیه را پیش یکی از شاگردان امام قدس سره بخوانید .








 

ایراد حضرت آیة الله قدیری بر جزوه حکومت مردمی و قانون اساسی آقای منتظری

 بخش چهارم

 

ادامه جزوه : بجا بود رئیس قوه قضائیه با تشکیل دادگاه ویژه ت که بر خلاف قانون اساسی تشکیل شده و یک دهن کجی به قوه قضائیه تلقی می شود و کارهای زننده و تند و خلاف قانون آن به وجهه دستگاه قضائی نیز لطمه می زند ، مخالفت می کرد و در برابر اعمال تند آن ساکت نمی نشست .

حضرت آیة الله قدیری : از شما سئوال می کنم تعبیر به دهن کجی که در این عبارت شده فتنه گری و تفرقه اندازی نیست ؟ چه کسی به قوه قضائیه دهن کجی کرده ، اگر این دادگاه ها قانونی باشند کمک قوه قضائیه هستند یا به قوه قضائیه دهن کجی می کنند ؟

ادامه جزوه :  احکام جزائی جز در موارد حق الناس و حدود الهی از قبیل تعزیرات شرعی می باشند که اجرای آنها بسته به نظر حاکم بصیر و جامع الشرایط می باشد و اجرای آنها اامی نیست و حتی الامکان باید با نصیحت و راهنمائی و توبیخ و عفو و گذشت برخورد نمود ، در این گونه موارد جزئی تشکیل دادگاهها ی رسمی و اجرای محاکمات و ایجاد جوٌ ارعاب و خشونت نه به مصلحت اسلام است و نه به مصلحت نظام و کشور ، و چه بسا سخت گیریها در این قبیل موارد موجب دلسردی مردم از اسلام و همه ارزشها گردد و این همه آیات و احادیث متضمن عفو گذشت ناظر به همین قبیل موارد است الخ ، ولی متاسفانه ما مدعیان پیروی علی (ع) در هر اتهامی تا آبروی طرف را نریزیم و بارها او را به بازجوئی های کذائی و سپس به محاکمه و زندان نکشیم و از همه حقوق اجتماعی محروم نسازیم دست بردار نیستیم .

حضرت آیة الله قدیری : شما که آبرو ریزی نمی کنید ؟ با این کلمات با آبروی قوه قضائیه و نظام بازی می کنید . شما اگر در عملکرد محاکم صحبتی دارید باید بطوری که آبروریزی نشود به آنها تذکر دهید نه اینکه بنویسید و منتشر کنید . من چه توقعی دارم از کسی که با سخنرانی آبروی مقام معظم رهبری را به خطر می اندازد ، آنوقت اینجا از اینکه آبروی افراد ضد انقلاب و خطرناک برود سینه چاک می کند .

 توضیح اینکه منظور، سخنرانی در تاریخ23/ 8/ 76 مصادف با ولادت حضرت علی (ع) آقای منتظری  است که در آن سخنرانی آقای منتظری به هتک حرمت مقام معظم رهبری می پردازد و با آبروی کسی که پرچم تشیع و علم اسلام را بر دوش دارد و تنها حکومت شیعی را در جهان اداره می کند ، بازی می کند.  در هفده رجب همان سال یعنی چند روز بعد ، حضرت آیة الله قدیری  با نوشتن نامه ای که در مطبوعات آن زمان منتشر شد به دفاع جانانه از اسلام و انقلاب و ولایت فقیه و شخص ولی فقیه می پردازند که در این جا نامه مذکور آورده می شود :بسمه تعالی .جناب آقای حسینعلی منتظری هیچ یک از مراتبی که قبلاً در باره شما قائل بودم امروز دیگر قائل نیستم و شرعاً نمی توانم بنویسم ، در قصه برخورد امام با شما نمی توانستم باور کنم که امام در باره شما فرموده اند : " من اگر قبلاً شما را ساده اندیش می دانستم امروز شما را عادل نمی دانم " ، لکن مع الاسف امروز باور می کنم .آخر شما که خوب می دانید هتک حرمت مومنی جایز نیست ، و گناه بزرگی است ، تا چه رسد به هتک عالمی ، تا چه رسد به هتک مرجعی - اگر یادتان باشد امام قدس سره در این جهت فرمود : " ولایت بین شما و خدا قطع می شود " - چه مجوز شرعی داشتید که مثل مقام معظم رهبری را هتک کنید ، ایشان چه گناه کبیره ای مرتکب شدند که مستحق اینطور هتک شدند ، آیا تصدی رهبری که طبق قانون اساسی خبرگان منتخب مردم بایشان رای دادند جرم است ، با اینکه خود ایشان فرمودند : " من گفتم به من رای ندهید لکن رای دادند " ، آیا مرجعیت ایشان جرم است ، کدام قدم را ایشان برای مرجعیت برداشتند ، اگر کسانی به هر دلیل ایشان را مرجع بدانند یا بهر طریق ایشان را به عنوان مرجع معرفی کنند ، جرم ایشان است .شما بواسطه نقل کرده اید از کسی که استفتائات ایشان را می نویسد که به او گفته شده که از تحریر امام بنویسد ، و بعد با کلمه بدی اهانت کرده اید ، آیا این جرم است ، اگر کسی بقاء تقلید را جایز بداند، یا بالاتر تقلید ابتدائی از مثل حضرت امام را اجازه دهد ، جرم است ، گذشته از اینکه آنچه نویسنده استفتائات می نویسد باید به مهر خود آنحضرت برسد و ایشان تا اعتقاد به آنچه نوشته شده پیدا نکنند ، مهر نمی کنند ، و بسیاری از موارد نوشته شده تصحیح می شود .شما قصه وم اعلمیت در رهبر را مطرح کرده اید و ادعای 12 روایت نمودید .من فعلاً با ادعای شما و عدم دلالت روایات بر مدعای شما کار ندارم . شما که به رای مردم احترام می گذارید ، و امام خمینی قدس سره الشریف را ولی فقیه می دانستید و می دانید ، در زمان حیات آن حضرت قانون اساسی و باز نگری آن به رای مردم گذاشته شد و پس از رای مردم ایشان هم آن را امضاء و تنفیذ فرمودند ، پس در نتیجه آنچه در قانون اساسی و در بازنگری آن است هم مردمی است و هم شرعی ، در بازنگری قانون اساسی اجتهاد را در رهبر کافی میداند و شما دم از روایت می زنید ، فرض کنیم از روایت استفاده می شود که رهبر باید اعلم باشد ، ولی رهبر اعلم مسلم بین همه ما یعنی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بر طبق مصالح امت رای مردم را تنفیذ کردند و ملاحظه فرمودند که فرضاً شما اعلم هم باشید لکن لیاقت رهبری را ندارید و لذا شما را عزل کردند و در نتیجه مطلق اجتهاد در رهبر تنفیذ شد .شما راجع به مرجعیت ایشان صحبت کرده اید ، می خواهید بگویید ایشان بالفعل مرجع نیستند که بکوری چشم کسانی که راضی به تقدیر الهی نیستند امروز بزرگترین مرجع شیعه ایشانند و امیدواریم خداوند روز به روز بر عزت ایشان که عزت اسلام و تشیع است بیفزاید ، و مرجعیت شانیٌه ایشان هم با حجت شرعیه اثبات شده است و گفته شما هم اعتبار شرعی ندارد و یکی از ادله آن همین سخنرانی و هتک و اهانتی است که کرده اید .راجع به مسافرت های پر خرج صحبت کردید ، کدام مسافرتهای مقام معظم رهبری را می گوئید ، آیا سفر ایشان به سازمان بین الملل یا به پاکستان عزت اسلام نبود ، یا سفرهای داخلی ایشان تقویت اسلام و نظام نیست ، به نظر شما همین مسافرت اخیر و نماز و زیارت ایشان با بسیجیان عزیز چقدر ارزشمند است ، و شما صحبت از خرج این سفرها میکنید . حضور مکرٌر و طولانی ایشان در جبهه ها و تاثیر آن بین رزمندگان را تا چه حد با ارزش می دانید .در هر صورت اینگونه تعبیر نسبت به مسافرتهای ایشان بی انصافی بلکه بی عدالتی است . خداوند همه ما را به راه راست هدایت بفرماید .والسلام علی من اتبع الهدی .محمد حسن قدیری 17 رجب 14

ادامه جزوه : در این رابطه [پیشنهاد عفو عمومی به حضرت امام خمینی از طرف آقای منتظری ] با مسئولین وزرارت کشور نیز گفتگو شد ولی متاسفانه افراد تند ویا مغرض در اطلاعات نگذاشتند این برنامه عملی شود و الان این مسئله به صورت یکی از معضلات جمهوری اسلامی در آمده است و بالاخره بقا و ثبات نظام به سعه صدر مسئولین و تحمل افکار و نظریات مختلف و عفو و اغماض وابسته است . برای هر موضوع جزئی تشکیل پرونده و دادگاه و حکم زندان کار درستی نیست واین شیوه دوام نخواهد داشت همان گونه که در رژیم سابق دوام نداشت .

 حضرت آیة الله قدیری : با این مقدمات شما چه می خواهید بگویید ، می فرمائید کشت و کشتار و سختگیری فقط مخصوص به جنگ است در غیر حال جنگ باید همه عفو باشند ، یعنی مجرم نباید مجازات شود و در حکومت اسلامی هیچ مجازاتی نباید بشود .می خواهید بگوئید که منافقین باید عفو شوند و داخل مملکت شوند و دست به هر کاری که می خواهند بزنند ، یعنی شما می خواهید بگوئید اگر احساس شود که رحمتی که شما می گوئید برای نظام خطرناک باشد ما نظام را فدای کیف کردن افراد ضد انقلاب کنیم ، نه آقا همه می دانند که :ترحم بر پلنگ تیز دندان  ستمکاری بودبرگوسفندان .

و قیاس شما مع الفارق است .

ادامه جزوه : حضرت امام با همه کمالاتی که داشتند هیچ گاه ادعای عصمت نکردند و معصوم هم نبودند ،رهبر کشور نیز مانند سایرین معصوم از خطا نیست و در اثر مسئولیت خویش قابل انتقاد محترمانه است ، انتقاد و امر به معروف غیر اهانت است . این قبیل شخصیت تراشی ها مخالف با روح اسلام است و یک نحو شرک محسوب می شود . این که مسئولین بالا را با تملٌقات و ثنا گوئی های اغراق آمیز در هاله ای از نور خیالی قرار دهید به گونه ای که هیچ کس حق تذکر و انتقاد نداشته باشد ، سبب می شود که جمعی خیال کنند بسا درجات و مقاماتی که برای انبیاء الهی و ائمه معصومین علیهم السلام ذکر شده نیز از قبیل همین مداحی ها خارج از متعارف بوده است ، و چه بسا تملق و دروغ امر را بر طرف مشتبه کند و دروغها را راست پندارد . در اسلام غیر از خدا و معصومین علیهم السلام و کتاب خدا و مسلٌمات اسلام هیچ گونه خط قرمزی وجود ندارد . بر مسئولین واجب است جلوی این قبیل تملٌقات را بگیرند و افراد متملٌق و همچنین افراد هتاک را طرد نمایند .

حضرت آیة الله قدیری : شما که نظرتان مطابق رحمت و عفو است جگونه می گوئید بر مسئولین واجب است این اشخاص را طرد کنند ، عفو بهتر است ، آیا اهانت به ولی فقیه با اهانت به مسلمانان دیگر یکی است ؟ پس چرا سابٌ النبی یقتل ؟ در تمام حکومتها شخص اول خصوصیتی دارد که باید حفظ وجاهت و شئون او بشود . اینها شخصیت تراشی نیست . این شخصیت ها الهی است و شما به چه دلیل می گوئید هیچ خط قرمزی وجود ندارد ، بخصوص که کسانی به اسم تذکر و خیر خواهی هتک می کنند و به خاطر مقاصدی که دارند از جمله " النصیحة لامام المسلمین " استفاده می نمایند و روایت می خوانند .

ادامه جزوه : شما در تاریخ پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) موردی را نمی یابید که از این قبیل محاکمات ی که امروز رایج شده وجود داشته باشد . خوارج نهروان علناً با حضرت امیر (ع) مخالفت می کردند و عبدالله بن کوٌاء در حضور آن حضرت و حتی در نماز نسبت به حضرتش هتاکی می کرد ، ولی تا زمانی که دست به شمشیر نبردند و خون بی گناهانی را نریختند حضرت آنان را تحمل می کردند و هیچ گاه حقوق آنان را از بیت المال قطع نکردند . الگوی حکومت اسلامی باید روش و سیره پیامبر (ص) و امیر المؤمنین (ع)باشد نه روش رژیم سابق ایران یا حکومتهای مرتجع . قضاوت توده مردم این است که برخوردهایی که اخیراً با مطبوعات و اهل قلم می شود با این که غالب آنان افرادی متدین و متعهد می باشند یک برخورد خطی و جناحی است .

حضرت آیت الله قدیری : اولاً چون شما اهل این قبیل ایرادها هستید کلمه قضاوت غلط است هرچند مشهور است و ثانیاً شما که در چهار دیواری منزلتان هستید و نمی توانید بیرون بیائید از کجا قضاء توده مردم را بدست آوردید و می توان همین نکته را دلیل گرفت که شما جناحی برخورد میکنید ، سرتا پای این کتاب برخورد جناحی است ، آخر شماچه پدر کشتگی با این سید اولاد پیغمبر دارید که اینقدر با او برخورد می کنید ، هرچه در اختیار ایشان است به نظر شما غیر قانونی و الی آخر است . من هیچ شک ندارم که شما و اشخاصی که در همین خط شما هستند ، فقط در فکر این هستید که به این آقا اعتراض کنید و تقریباً تمام اشکالات را به ایشان متوجه میکنید .

 توضیح اینکه منظور از سید اولاد پیغمبر مقام معظم رهبری حضرت آیة الله العظمی ای ( مد ظله العالی) می باشد .

 ادامه جزوه : یکی از آفات بزرگ قوه قضائیه تبعیض و دوگانگی در مقام عمل است . دستگاه قضائی باید با همه متهمین یک نحو برخورد داشته باشد و هیچ گاه موقعیت ممتاز برخی از متهمین مانع از اجرای قانون نسبت به آنان نگرددالخ . حمله به کوی دانشگاه ها [ جریان کوی دانشگاه ] زمینه تظاهراتی علیه مقامهای رسمی کشور شد و شعارهای تندی علیه آنان داده شد و خرابکاریهایی نیز در پی داشت . هیچ کس از خرابکاری و تظاهرات تند دفاع نمی کند ولی این نکته به ذهن هر فردی خطور می کند که این چه قوه عدلیه ای است که آنچه را به نفع خود مقامات بود فوراً بررسی و اثبات شد.الخ

حضرت آیة الله قدیری : عین این نکته به ذهن من در مورد نویسنده این جزوه می آید که این چگونه تذکراتی است که همیشه از یک گروه حمایت می شود که اسم آن گروه را گروه چپ نامیده اند و به یک گروه حمله های شدید می شود، یعنی واقعاً هرچه به نفع گروه چپ تمام می شود صحیح است و هرچه به نفع گروههای دیگر است غلط است و قوه قضائیه رسیدگی کرده ومی کند البته در حد قدرت .

ادامه جزوه : یکی از مسائلی که لازم است در تشکیلات قضائی رعایت شود مرتبه علمی و شعور ی و روحیات و عقل قضائی و درک قضات است که افراد در این صفات بسیار تفاوت دارند . نوعاً فقها رضوان الله تعالی علیهم اجتهاد را در قاضی شرط می دانند و مرحوم امام خمینی نیز شرط می دانستند .

حضرت آیة الله قدیری : ولی به قاضی منصوب در ظروف فعلی قائل بودند .

ادامه جزوه : احکامی سنگین از طرف برخی از قضات صادر می شود که در حد اجتهاد و استنباط نیستند و طبعاً مظلمه آن چنین نیست که تنها متوجه خود آنان باشد .

حضرت آیة الله قدیری : قاضی منصوب باید مطابق مقررات نصب عمل کند .

ادامه جزوه : امام [خمینی] فقیه بودند ، فیلسوف بودند ، عارف بودند ، مرد تقوی و فضیلت بودند ، ولی معصوم نبودند و هیچ گاه در باره خویش ادعای عصمت نکردند و ما حق نداریم غیر معصومین علیهم السلام را مطلق و معصوم فرض کنیم . ادله شرعیه چهار دلیل است : کتاب ، سنت ، اجماع و عقل ، و حضرت امام دلیل پنجم نیستند .

حضرت آیة الله قدیری (ره) : با صرف نظر از موقعیت و خدمات حضرت امام (ره) ایشان استاد شما هستند ، نسبت به استاد اینطور تعبیر می کنید ؟ حضرت آقا تمام گرفتاری شما بی اعتقادی به ولایت فقیه است که اگر مطلقه نباشد ولایت فقیه نیست و اگر حضرت امام قدس سره دادگاه ویژه یا دادگاه دیگری را تاسیس فرموده اند اعتراض به ایشان اعتراض به اصل ولایت فقیه است و همان قانون اساسی که آنچه شما ذکر کردید را دارد مسئله ولایت را هم دارد .

ادامه جزوه : به بانیان و متصدیان این دادگاه [دادگاه ویژه ت] توصیه می کنم با خود بیندیشند که از این تشکیلات عریض و طویل ابداعی با هزینه سنگین تحمیلی بر بودجه کشور چه سودی عاید نظام و ت و ملت شده است ، جز ایجاد اختناق و تضییع حقوق و بدبین کردن ت و ملت نسبت به مسئولین ؟ که نتیجه همه اینها تضعیف نظام اسلامی است در حالی که پشتوانه نظام مردم می باشند و اخیراً در یک آمارگیری هفتاد و شش درصد مردم دادگاه ویژه را مخالف قانون دانسته اند و طبعاً محاکمات آن موجب چالش و تشنج عمومی در جامعه می شود و محکومیت در آن در نزد ملت به صورت یک امتیاز و افتخار در آمده است ، همچون محکومیت در رژیم گذشته . بر این اساس لازم است بانیان و متصدیان خود برای انحلال آن اقدام نمایند ، ضرر را از هر کجا برگردانند نفع است .

حضرت آیة الله قدیری : خیلی تند رفتید . از کلمات شما اینطور ظاهر شد که این دادگاه مورد تایید حضرت امام قدس سره بوده است و باید بدانید که با نصب ایشان تا قانوناً حذف نشود به قوت خود باقی است و مساله تقلید هم نیست که بگویید تقلید از میت است .

ادامه جزوه : به علاوه آنچه من اطلاع دارم اکثر قضات آن مجتهد نیستند و قضاوت غیر مجتهد مشروع نیست و ارزش قضائی ندارد . شما که همواره از نام امام خرج می کنید ایشان در کتاب القضاء از تحریر الوسیله - مسئله اول از صفات قاضی - می فرمایند :" یشترط فی القاضی البلوغ والعقل و الایمان و العدالة و الاجتهاد المطلق و طهارة المولد و الاعلمیة ممن فی البلد او ما یقربه علی الاحوط " . در قاضی شرط است : بلوغ ،عقل ، ایمان ، عدالت ، اجتهاد مطلق -نه متجزی- پاکی ولادت و نیز اعلم اهل بلد و نزدیک آن باشد بنابراحتیاط . که احتیاط وجوبی است و ظاهراً مربوط به خصوص اعلمیت است ، و هر کس پای بند به مبانی شرع باشد باید به مشروعیت عمل و حقوق خود توجه نماید.من آنچه شرط بلاغ است  با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال .

حضرت آیة الله قدیری : علی الخبیر سقطتم ، همان امام قدس سره که در تحریرالوسیله اینطور فرمودند در استفتائاتی که خطی آن نزد بنده موجود است فرموده اند غیر مجتهد در این ظروف مانع ندارد و ظرف فعلی با سابق از این جهت فرق نکرده است .

بعد از پیروز شدن انقلاب به امر مبارک رهبر کبیر انقلاب و اعلام جمهوری اسلامی از طرف ایشان بعد از رفراندم به دستور ایشان و تدوین قانون اساسی و تنفیذ ایشان بعد از اخذ رای مردم ، دیگر تمام امور باید مطابق قانون باشد و هر تخلفی جرم است و اگر جائی تخلف شده ، باید تذکر داده شود و از راههای قانونی جلوگیری شود و هرگونه آبروریزی از نظام از هر کس باشد جرم است و قابل تعقیب . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .

ادامه جزوه :" گروههای فشار" . متاسفانه در جمهوری اسلامی که بنای آن براسلام و مردم گذاشته شده نیز این شیوه غلط و مخالف عقل و شرع و قانون توسط عده ای که خود را حامی نظام می پندارند معمول شده که با استفاده از گروههای متشکل شبه نظامی و جوانهای فریب خورده بی اطلاع از همه جا و همه چیز با نامی فریبنده که روی آنها گذاشته شده به بهانه های مختلف به دانشگاهها ، حوزه های علمیه ، مجامع علمی، سخنرانی ها ، کلاسهای درس، دفاتر رومه ها ، سینماها ، کتاب فروشی ها و نمازهای جمعه حمله می کنند و با کتک زدن و مجروح نمودن افراد و شخصیت ها و شکستن اشیاء و پاره نمودن کنابها و حتی قرآن کریم و کتب ادعیه به خیال خام خویش می خواهند از اسلام و انقلاب و ارزشها دفاع نمایند ، غافل از این که هیچ گاه دین و حکومت با زور و چماق و اکراه تقویت نمی شود .

حضرت آیة الله قدیری : آنچه در تحت عنوان گروههای فشار نوشته شده که در این رژیم مانند رژیم شاه که چماقدار داشتند ، گروه فشار دارند ، از اتهاماتی است که گوینده باید اثبات کند و نزد خداوند حجت داشته باشد . بلی هر کس در اثر حرکت مردمی منزوی شد دادش بلند می شود که گروه فشار مرا منزوی کردند و گروه فشار کتابها را پاره کردند و به قرآن اهانت کردند و در هر صورت خداوند همه ما را هدایت کند وثابت قدم بدارد .

 " شعبان المعظم 1421 محمد حسن قدیری "

 

 




بسمه تعالی

زندگی نامه آیة‌‌الله محمدحسن قدیری(رضوان‌الله تعالی علیه)

 

مقدمه

قال رسول الله (ص): عند ذکر الصالحین ینزل الرحمة (بحار الانوار ج93 صفحه348)

آنجا که از صالحان یاد شود رحمت الهی فرو می ریزد.

حمد و ستایش مخصوص خداوندی که انسان را خلق کرد و او را از نعمتهای فراوان و بی شمار بهره مند ساخت. سلام و صلوات خداوند و ملائکه بر خاتم انبیاء و جانشینان پاکش ائمه اطهار(علیهم السلام) و رحمت و آمرزش حق بر روان علماء و دانشمندان بزرگ سلف که وارثان انبیاء الهی بودند ودر راه پاسداری از دین الهی زحمات فراوانی متحمل شدند.

در طول تاریخ عالمان دین همچون گوهری درخشنده درخشیدند و همچون شمع سوختند تا دین اسلام را تبیین و از آن حفاظت نمایند. آنان که وجود خویش را با علم و عمل زینت بخشیده بودند همچون چشمه ای جوشان جوشیدند و همگان را از آب زلال این چشمه بهره مند ساختند.

نامهای بی نشانی که در مدت عمر هیچ گاه بفکر شهرت نبودند و همه چیز را از خدا می دانستند و از غیر خدا منصرف بودند.

آری در دورانی که بیشتر از هر زمانی شیاطین درونی و بیرونی کمر به نابودی راهی بسته اند که بشریت را به سر منزل سعادت و خوشبختی رهنمون می سازد ، بیان ویژگیهای بزرگان راستین حوزه وظیفه ای است که نمی توان از آن شانه خالی کرد . بی جهت نیست که در روایات برای عالمان و دانشمندان برتری و فضیلت بسیاری بیان شده است . همانگونه که نظر به روی عالم عبادت است و ثواب دارد مطالعه در احوالات آنها آثار سازنده و حیات بخش و تحول آفرینی دارد که قابل انکار نیست .

نوشته حاضر گوشه ای از زندگی یکی از علماء و بزرگان حوزه است که با وجود درک محضر و درس بسیاری از بزرگان زمان خویش شاگردی امام خمینی (ره) را از افتخارات خود می شمارد و به راه ایشان دل می سپارد.

مرحوم حضرت آیة الله حاج شیخ محمد حسن قدیری (ره) از شاگردان برجسته و از نزدیکان حضرت امام خمینی(ره) بود ند که عمر شریف خویش را در راه خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی گذراندند.


ایشان یکی از نزدیکان و یاران با وفای امام (ره) بودند و بعد از امام راحل نیز در کنار رهبر معظم انقلاب حضرت آیةالله العظمی ای مد ظله العالی به دفاع از اسلام و انقلاب پرداختند و تا آخر عمر شریف لحظه ای تردید به خود راه ندادند و ثابت قدم ماندند و بحق مصداق آیه شریه قرآن بودند که میفرماید : انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون (سوره حجرات آیه 15)

منحصرا مومنان واقعی آن کسانی هستند که به خدا و رسول او ایمان آوردند سپس هیچ تردیدی به خود راه ندادند و با اموال وجانهای خود در راه خدا جهاد کردند اینان به حقیقت راستگو هستند.

امید است روح ملکوتی آن عالم فرزانه از ما راضی و خشنود باشد و خداوند ما را موفق به اجرای احکام اسلام بنماید .

 

از ولادت تا اوان جوانی

ایشان سوم خرداد 1317 (هـ.ش) در خانواده‌ای در اصفهان چشم به جهان می‌گشایند وتا سن هفت سالگی در شهر اصفهان ست داشته و پس از آن به همراه خانواده به قم و پس از مدت کوتاهی به نجف اشرف نقل مکان می نمایند و در مکتب مشغول تحصیل می‌شوند و تا حد قرائت قرآن و نهج‌البلاغه را در مکتب‌خانه فرامی‌گیرند.

حدود ده سالگی با مرحوم پدرشان حضرت آیة‌الله علی قدیری(ره) به قم مراجعت نموده و در این شهر نیز به تحصیلات ابتدائی در مکتب و مدرسه پرداخته و پس ازیکسال به اصفهان باز می‌گردند. پدر ایشان از علمای معروف اصفهان که سال 1290 هجری شمسی متولد و سالهای متمادی درحوزه‌های علمیه قم و نجف و اصفهان و کرمانشاه به تدریس اشتغال داشته و عمر شریف خویش را در تحصیل و تدریس و تربیت شاگردانی همچون آیة‌‌الله دکتر بهشتی گذرانیده و در اوائل نهضت جزء یاران امام خمینی(ره) محسوب می‌شدند و مسئول استفتائات آن حضرت بودند. ایشان بعد از رحلت آیة‌‌الله العظمی بروجردی(ره) به ترویج مرجعیت امام خمینی(ره) پرداختند و تا آخر عمر شریف خویش تبعیت و اطاعت از آنحضرت را واجب می‌دانستند. و پس از عمری تلاش و مجاهدت در راه خدا در 12جمادی‌الاولی 1407 (هـ.ق) مصادف با 23 دی ماه 1365 (هـ.ش) دارفانی را وداع گفتند و در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم آرمیدند. خالی از لطف نیست که متن نامه مرحوم امام خمینی در باره آیة الله علی قدیری (ره) در این جا ذکر شود.

متن نامه حضرت امام خمینی درباره آیه الله علی قدیری

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت حضرات اعلام و افاضل کرام اصفهان دامت افاضاتهم و ایدهم الله تعالی مرقوم محترم آقایان که راجع بجناب مستطاب حجه الاسلام آقای قدیری دامت برکاته مرقوم شده بود واصل از حسن نیت آقایان و ابراز اشتیاق بتحصیل علم و تجلیل از عالم تشکر می‌نمایم جناب معظم‌له که سوابق ممتده در حوزه‌های علمیه داشته‌اند و بکمالات علمیه و عملیه و اخلاقیه موصوف می‌باشند درخور هر نحو تجلیل و تمجید می‌باشند و خود آقایان با اعیان مراتب تقوی و علم ایشان را می‌بینند و احتیاج بتوصیف حقیر ندارد از جناب ایشان تقاضا نمودم که تقاضای حضرات آقایان افاضل ایدهم الله تعالی را بپذیرند امید است قدردانی اهالی محترم اصفهان و خصوص افاضل و علماء اعلام از ایشان موجب رضایت ایشان و حقیر را فراهم نماید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

روح الله ال الخمینی

23 شعبان‌المعظم سال1385قمری

با استعداد فراوان و هوش سرشار خویش در اصفهان تحصیلات جدید را تاحد دیپلم ریاضی ادامه داده و در کنار آن دروس حوزوی را نیز نزد پدر و شاگردان ایشان می‌آموزند. به طوری که وقتی به حد دیپلم ریاضی می‌رسند در کنار آن مغنی و حاشیه را به اتمام می‌رسانند.

سیوطی و مغنی را نزد بعضی فضلای اصفهان و حاشیه و پس از آن معالم را نزد پدر بزرگوار و مختصر و قسمتی از مطول را خدمت بعضی فضلاء فرا می‌گیرند.

 

عزیمت به نجف اشرف

در سال 1337 (هـ.ش) برای ادامه تحصیل به نجف می‌روند و در آنجا از محضر اساتید بزرگی بهره می‌برند.

حدود بیست سال در نجف از ایشان شخصیت ممتازی می‌سازد که بزرگانی همچون امام خمینی(ره) به امر شهادت داده‌اند.

خود ایشان دراین باره چنین می فرمایند:

زمانی که مرحوم پدرم بدستور مرحوم آیة‌الله بروجردی(ره) به باختران رفتند من هم رفتم سپس از آنجا به نجف اشرف رفتم و بقیه سطح را نزد مدرسین نجف خواندم. لمعه و قوانین را نزد مدرسین آن وقت نجف و قسمتی ازقوانین که خوانده نمی‌شد را نزد مدرس خصوصی از جمله مرحوم شهید مدنی(ره) خوانده‌ام.

رسائل و مکاسب را نزد حضرت آیة‌‌الله سید مرتضی خلخالی و مرحوم آیة‌‌الله آقا شیخ صدرا بادکوبی و مرحوم آیة‌‌الله آقا سید محمد باقر محلاتی و دو جلد کفآیة را خدمت آیة‌‌الله سید مرتضی خلخالی و مرحوم آیة‌‌الله آقا شیخ صدرا بادکوبی خوانده‌ام،تفسیر را در خدمت مرحوم شهید مدنی رضوان‌الله تعالی علیه و فلسفه در حد منظومه و قسمتی اسفار را خدمت اساتیدی مثل مرحوم آقا شیخ صدرا خوانده‌ام و سپس به درس خارج آقایان علمای نجف شرکت نمودم.

یک دوره و نیم اصول از آیة‌‌الله خوئی و تقریبا نصف دوره از مرحوم آیة‌الله میرزا باقر زنجانی و مقداری از مرحوم آیة‌‌الله حلی و فقه عمده طهارت و صلاه، را از آیة‌الله خوئی فراگرفتم و دروس ایشان را ازسال 1340‌(هـ.ش) نوشته‌ام.

بسیاری از مباحث معاملات را نزد مرحوم آیة‌‌الله زنجانی و مرحوم آیة‌الله حکیم و درس خصوصی نزد مرحوم آیة‌‌الله فانی داشته‌ام و در مواقعی که به قم می‌آمدم درس مراجع قم و قبلاً درس مرحوم آیة‌الله داماد را هم دیده‌ام.

 

شرکت در درس حضرت امام خمینی(قدس سره)

آنچه از عملکرد و بیانات این فقیه وارسته محسوس و مشهود بود عشق و ارادت خالصانه به امام خمینی(ره) بود.

ایشان که سالهای زیاد و متوالی درس مرحوم آیة‌الله العظمی خوئی(ره) ودیگر بزرگان را درک کرده بودند در این میان امام خمینی(ره) برای آن بزرگوار جاذبه فوق‌العاده‌ای داشته است چنانچه در بیانی می‌فرمایند:

حدود سالهای 87-79 قمری از نجف اشرف به ایران آمدم در درس ایشان در مسجد سلماسی قم شرکت کردم در آن وقت درس آنحضرت مکاسب محرمه بود و اولین زیارت من از ایشان آنجا بود که هم وقار آنحضرت و هم عظمت جلسه درس که در آنوقت بجز درس مرحوم آیة‌‌الله بروجردی(قدس‌سره) نظیر نداشت، مرا تحت تأثیر قرارداد، در نجف در زمره خدمتگزاران ایشان درآمدم و در بیت شریف و درس و بعضی مجالس دیگر استفاده شایان می کردم،عقیده‌ام این شد که لطف‌الهی شامل حال ما شده که درآن زمان محضر مبارک ایشان را درک کرده‌ایم و عقیده داشتم که اگر درک این محضر نبود من ازنجف بهره‌ای نداشتم.

هنوز کلام ایشان را که در بیان عظمت و قدرشناسی آثار امام(ره) بیان می‌فرمودند به خاطر دارم که به یکی ازفضلاء می فرمودند:

ما اگرهنرکنیم تحریرالوسیله حضرت امام(ره) را بفهمیم و یا در سفارشی که برای تقلید از مرحوم امام(ره) می‌فرمودند: تقلید از امام خمینی(ره) سرقفلی دارد و یا به عنوان افتخاری برای خویش مکرر عنوان می‌فرمودند: من در نجف در دوازده سال به طور متوسط روزی دو الی سه ساعت امام(ره) را درک می‌کردم.

 

فعال در صحنه علم

قبل از ورود امام(ره) نجف اشرف، به تدریس دروس در حوزه علمیه مشغول و با تدریس دروس سطح درنجف و قم آنهم بدلیل اینکه فائده سطح را برای طلاب بیشتر می‌دانند بتربیت شاگردان می‌پردازند.

حدود ده سال خارج فقه و اصول را در قم تدریس می‌نمایند و این امر را تا پایان عمر پربرکت خویش ادامه می‌دهند.

از سال 1350 (هـ.ش) به عضویت هیئت استفتائات حضرت امام(ره) و بدستور ایشان در می‌آیند که از آثار آن چند دوره مناسک حج امام(ره) به چند چاپ و همچنین مختصر توضیح المسائل و منتخب توضیح‌المسائل و استفتائات حضرت امام(ره) را می‌توان نام برد.

ایشان حدود بیست سال درنجف اشرف زحمات فراوانی در درس و بحث متحمل می‌شوند به همین جهت است امام(ره) درباره ایشان می‌فرمایند:

زحمات شما را در درس و بحث و کمک‌های شما را در تمام زمینه‌ها فراموش نمی‌کنم.

بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی از طرف امام خمینی(ره) مأمور می‌شوند تا با انتخاب عده‌ای مسئولیت بخش استفتائات را عهده گیرند که این حضور و به تعبیر خودشان خدمتگذاری در دفتر امام(ره) تا رحلت آن بزرگوار ادامه داشته است.

ایشان بعد از رحلت امام راحل عظیم الشأن در دفتر حضرت آیة‌‌الله اراکی(ره) مشغول فعالیت می‌شوند.

بعد از ایشان نیزدر دفتر مقام معظم رهبری و نیز مدتی در دفترحضرت آیة‌‌الله بهجت(ره) در همان بخش استفتائات به خدمت ادامه می‌دهند.

ایشان در نجف اشرف هیجده سال در بحث خارج فقه و اصول آیة‌الله خوئی(ره) و دوازده سال درس بیع امام خمینی(ره) را شرکت داشته اند که حاصل آن آثاری است که به طبع رسیده است و عبارتند از:

1- رساله فی الوضع و الاستعمال(اصول)

2- البحث فی رسالات عشر(فقه و اصول)

3- البیع که تقریرات درس حضرت امام(ره‌) است.

4- الاجاره(فقه) که درس خارج ایشان بعد از انقلاب است

5- حاشیه علی‌العروة الوثقی(فقه)

6- التمیم(فقه)

7- المباحث فی علم الاصول که به عنوان کتاب سال1382ازسوی حوزه علمیه معرفی گردید و به تعبیر خود ایشان حاصل یک عمراست.

8-مناسک حج

9- مقالاتی تحت عنوان بحثی در نماز جمعه و بحثی در صلاه مسافر و بحث‌های دیگر که در مجلات منتشر شده است.

 

فعالیتهای ی در نجف اشرف

از ایشان به عنوان یکی از دوستان دوران غربت امام(ره) یاد می‌شود، دورانی با شرایط خاص و دشوار، همچنانکه آیت الله قدیری در یکی از سخنرانیها خویش در قبل از انقلاب به سختی های آن دوران این گونه اشاره می کنند و می فرمایند: الان پانزده سال است که امام خمینی را به جرم اینکه گفته است شما در مقابل احکام اسلام خاضع بشوید از وطن و خانه اش تبعید کرده اند، من در نجف حاضر و ناظر بودم، خدا می داند در این چند سال چقدر رنج برده و زحمت کشیده و خون دل خورده است.

ایشان از وقت ورود امام خمینی(ره) به عراق از ترکیه به خدمت آن بزرگوار درمی‌آیند و به صورت یار و دوستی صمیمی در کنار امام(ره) قرار می‌گیرند.

در مراسم استقبال و همراهی امام(ره) در رفتن سامرا و برگشتن به کاظمین و تشرف به کربلا و نجف شرکت می‌نمایند و با شرکت در درس امام(ره) و پرداختن به فعالیتهای ی مورد رضایت حضرت امام(ره) به یاری آن حضرت می پردازند.

از جمله فعالیتهای ی می‌توان به مبارزه با جشنهای تاج‌گذاری شاه معدوم و یا رد قرآن آریا مهر به کنسولگری اشاره کرد که توضیح جریان اخیر خالی از لطف نیست.

 

رد قرآن آریا مهر به کنسولگری

حکومت شاه خائن برای طلاب در مدرسه آیت الله بروجردی(ره) در نجف قرآن می‌فرستد،درآن زمان نماز جماعت به امامت امام خمینی(ره) در آن مدرسه برگزار می شد.

جمعی از طلاب به همراه آیة‌‌الله قدیری(ره) تصمیم می‌گیرند قرآن را به کنسولگری ایران درعراق برگردانند که دردوران خفقان آن زمان کاری بس دشوار بوده و نیازبه جسارت و شجاعت زیادی داشته است.

ایشان به همراه نه نفر از دوستان قرآن را به کنسولگری وقت برده و آن را روی میز سر کنسول می گذارند و می گویند: طلاب این قرآن را نمی خواهند.

سرکنسول در جمله‌ای می‌گوید: طلاب قرآن را نمی‌خواهند، باشد، برایشان تورات می‌ فرستیم! آیة‌‌الله قدیری(ره) در جواب می‌فرمایند: ما قرآن را می‌خواهیم، ما قرآن آریا مهر را نمی‌خواهیم ، تورات برای شماست،برای ما می فرستید؟

ایشان می‌فرمودند: امام(ره) برای هرکس به اندازه حد و فائده‌ای که برای اسلام داشت احترام قائل بودند. به همین جهت در ابتدا ورود بعضی، برای احترام با سراشاره می فرمودند و برای بعضی دیگر نیم خیر می‌شدند و اگر به تمام قد برای شخصی و یا گروهی‌ می‌‌‌ایستادند معلوم می‌شد فائده او و یا آن اشخاص برای اسلام زیاد است.

ایشان می‌فرمودند: قرآن آریا مهر را به کنسولگری دادیم و به محضر امام(ره) آمدیم در ابتدای ورود امام(ره) که از این کار بسیار خوشحال شده بودند، تمام قد جلوی ما ایستادند و تجلیل فرمودند.

 

عکسی تاریخی از نجف اشرف

                                                                                

این عکس  یادآور اولین روز شروع درس امام خمینی(ره) بعد از تبعید به ترکیه در نجف اشرف است،

ایشان می‌فرمودند: این عکس را برای امام فرستاده بودند امام(ره) پشت این عکس با خط مبارک نوشته بودندکه" آنچه ما داریم از خداست و همه را باید در راه خدا بدهیم".

در طول حدود سیزده،چهارده سال در نجف خدمت امام(ره) بودن این تنها عکسی است که به یادگار مانده است و بعد از انقلاب نیز امام(ره) بعد از ورود به ایران در قم برای سرزدن به شاگردشان که طبق تصریح خودشان به او علاقمند بودند به منزل آیة‌‌الله قدیری تشریف آوردند ولی با وجود این ارتباط تصویری از آن در دست نیست.

اینها همه حاکی از این است شاگرد امام(ره) همان مشی و روش امام(ره) را در خدا محور بودن درپیش می‌گیرند و تا آخر عمر به همین روش سپری می‌کنند که حقیقتاً عاش سعیداً و مات سعیداً.

آیة‌الله قدیری برای رفتن به سفر حج آماده شده بودند و قرار بود که از پاویون فرودگاه مهرآباد عازم سفر حج شوند اما بعلت تخریب جلو منزل وسیله برای انتقال ایشان به فرودگاه مهیا نبود با کمال سادگی فرمودند: ساک مرا تا محل ایستادن ماشینهای عمومی بیاور و بعد با همان سادگی با اتوبوس به تهران رفتند تا از پاویون فرودگاه به سفر حج مشرف شوند.

اینها همه نبودن در قید و بند دنیا را می‌رساند، آری ایشان واقعاً باور کرده بودند که همه چیز ما از خداست و همه چیز را باید در راه خدا بدهیم.

مدتی بود که به علت کسالت درهیچ جلسه‌ای با حضرت آیة‌‌الله ‌ای مدظله العالی شرکت نکرده بودند، به ایشان عرض کردم که آقا جلسه دارند شرکت در جلسه برای شما خوب است. از من سئوال کردند در این جلسه بخصوص چه ضرورتی دارد که شرکت کنم؟ عرض کردم همه آقایان هستند شما هم شرکت داشته باشید که کسی نگوید که فلانی نیامده است!

فرمودند: عجب قصد قربت برایم درست می‌‌کنی! یعنی حتی برای شرکت در این گونه جلسات نیز قصد قربت می‌کردند و از عملکرد ایشان نیز مشهود بود که به فکر رضایت الهی است نه رضایت بنده خدا.

آنان که همه چیزشان را از خدا می‌دانند، عزم برای تقرب الهی تمام وجودشان را می‌گیرد، و نامی ماندگار ازخود به جا می‌گذارند و آنان که در کوچه و پس کوچه‌های گذر زمان خود را گم می کنند و به این دنیای فانی دل می سپارند دنیا و آخرت را از دست می دهند.

آری امام خمینی(ره) درس درست زیستن را دقیق و درست به شاگردان واقعی خویش داده بودند و آنان نیز با عمل به این نسخه حیات بخش که بر گرفته ازمتن اسلام ناب محمدی(ص) بود، به او اقتدا نموده و سعادت دارین را برای خویش خریدند.

 

فعالیت‌های ی قبل و بعد از انقلاب در ایران

قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی از نجف به قم عزیمت نموده، و به مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی مبادرت می‌نمایند و با سخنرانی های شجاعانه خویش در دوران خفقان رژیم شاه خائن سعی می‌کنند که چهره واقعی حکومت وقت را به مردم نشان داده و باعث وحدت بین آحاد مردم شوند،از یادها نمی‌رود که پس یکی از سخنرانی‌ها مأموران شاه قصد دستگیری ایشان را می‌کنند که با دخالت مردم موفق به این امر نمی‌شوند.

 با پیروزی انقلاب اسلامی با حکم امام خمینی(ره) به سمت امامت جمعه بخش رویدشت اصفهان منصوب می‌شوند.ایشان مرکز فعالیتهای خویش را در این بخش در روستای کفران(بفتح کاف) که وطن اباء و اجداد ایشان نیز محسوب می گشت ، قرار می دهند و به تبلیغ و ترویج خط ولایت و اسلام ناب محمدی (ص) در این منطقه می پردازند و به سبب تلاش ایشان و سایر علما در این منطقه در ایجاد فرهنگ دینی، از این روستا و مناطق دیگر شهدای زیادی تقدیم اسلام و انقلاب میشود .  ایشان قبل و بعد از انقلاب در این محل به حل مشکلات مردم و فعالیتهای عمرانی از قبیل ساخت مسجد و حسینیه و حمام عمومی مبادرت می‌نمایند و اکنون نام نیکوی وی بر سر زبانها در آن محل نتیجه تلاش‌ های خالصانه آن عالم بزرگوار است.

آیت الله قدیری علاوه بر مراتب علمی عالی سالیان طولانی در نجف و اصفهان اهل منبر و ذکر مصیبت سید الشهداء حضرت ابا عبد الله الحسین و اهل بیت(علیهم السلام) بودند، به نحویی که شیرینی منبرها و ذکر مصیبتها و نمازجمعه‌های آن فقیه پرهیزگار هنوز درکام مردمی که جلسات ایشان را درک ‌کردنده اند مانده است.

باحکم مقام معظم رهبری حضرت آیة‌‌الله ‌ای مدظله‌العالی به عضویت فقهای شورای نگهبان منصوب می‌شوند و به تلاش بی‌دریغ برای تطبیق قوانین مصوب جمهوری اسلامی ایران با مبانی دین اسلام می‌پردازند.

حضور در دفتر مقام معظم رهبری و تأیید ایشان تا آخر عمر و برخورد با بدخواهان از افتخارات دوران عمر پربرکت ایشان است، چنانچه در نامه ای می نویسند: مرجعیت شأنیِّه آیت الله ای با حجت شرعیه اثبات شده است ودر خصوص مرجعیت فعلیِِّه، بکوری چشم کسانی که راضی به تقدیر الهی نیستند امروز بزرگترین مرجع شیعه ایشانند و امیدواریم خداوند روز به روز بر عزت ایشان که عزت اسلام و تشیع است بیفزاید.

 

حضور در مراسم حج

به عنوان بازوی توانای علمی در بعثه امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری سالیان زیادی حضور فعال داشتند و مشکلات علمی را با سعه صدر فراوان پاسخ می‌گفتند. صحنه با شکوه جمع طلاب و فضلایی که برگرد ایشان در منی و مسجد‌الحرام حلقه می‌زدند و مشکلات علمی را با وی حل می‌کردند،از یادها نمی‌رود. به لحاظ موقعیت علمی، سئوال کنندگان از محضرایشان با اطمینان خاطر می‌رفتند و به اعمال خویش می‌پرداختند.

مکرر شنیده‌ایم که مراجعه کنندگان می‌گفتند که وقتی از محضر ایشان سئوالی می پرسیم، خیالمان راحت می‌‌شود و یقین داریم که پاسخ ایشان صحیح است.

 

غروب غم انگیز

پس ازسالها تلاش و مجاهدت خالصانه در راه خدا و تحمل رنجهای بی‌شمار در راه اسلام و انقلاب بالاخره در غمبار 16شوال1429(هـ.ق) مصادف با 25/7/1387 (هـ.ش) روح ملکوتی آن فقیه پرهیزگار به خدا پیوست و قلب‌های علاقمندان را محزون خویش ساخت.

خداوند او را با ائمه اطهار(علیهم ‌السلام) خصوصاً سید‌الشهداء و شهدای کربلا محشور بفرماید و ما را عامل به دستورات اسلام که دغدغه آن عزیز بود قرار دهد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

محمد رضا قدیری

                       
                      26cw_یاران-خمینی.jpg

                            
اشاره
پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس نظام جمهوری اسلامی اگر چه مرهون شخصیت جامع و ویژگی‌های منحصر به فرد خودِ امام خمینی می‌باشد اما امام در طول فعالیت ی و اجتماعی خود از حلقه‌ای از یاران در اطراف خود بهره می‌برد که بی‌اغراق می‌توان آن را حلقه عشق و ایثار» نام نهاد. حلقه‌ای که در تمام فراز و نشیب نهضت اسلامی به رهبری نهضت یاری رساند و در سخت‌ترین شرایط لحظه‌ای او را تنها نگذاشت. یاران امام خمینی به دو گروه، اعضاء دفتر و غیر آنان قابل تقسیم هستند اعضاء دفتر که برخی از آنان از قدیمی‌ترین یاران امام نیز می‌باشند، در سایه دیگر یاران مبارز امام که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مناصب حکومتی رسیده اند، همواره ناشناخته مانده و هنوز که هنوز است آن گونه که شاید و باید به جامعه اسلامی معرفی نشده‌اند. سال گذشته به مناسبت بیست پنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی بعضی از این سربازان بی‌ادعای امام خمینی در همین صفحه معرفی ‌گردیده‌اند و اینک عده‌ای دیگر از آنان معرفی می‌شوند. در سه شماره گذشته آیات سید جعفر کریمی، سید عباس خاتم یزدی و غلامرضا رضوانی از اعضای دفتر نجف و قم معرفی شده‌اند و اینک آیت‌الله محمد حسن قدیری:
آیت‌الله محمد حسن قدیری
ولادت
محمد حسن قدیری سوم خرداد 1317 در خانواده‌ای در اصفهان چشم به جهان گشود و تا سن هفت سالگی در شهر اصفهان ست داشته و پس از آن به همراه خانواده به قم و پس از مدت کوتاهی به نجف اشرف نقل مکان نمود و در مکتب مشغول تحصیل شد و تا حد قرائت قرآن و نهج‌البلاغه را در مکتب‌خانه فرا گرفت. حدود ده سالگی با مرحوم پدرشان آیت‌‌الله علی قدیری به قم مراجعت نموده و در این شهر نیز به تحصیلات ابتدائی در مکتب و مدرسه پرداخته و پس از یکسال به اصفهان بازگشت. پدر ایشان از علمای معروف اصفهان که سال 1290 هجری شمسی متولد و سالهای متمادی درحوزه‌های علمیه قم و نجف و اصفهان و کرمانشاه به تدریس اشتغال داشته و عمر شریف خویش را در تحصیل و تدریس و تربیت شاگردانی همچون آیت‌‌‌الله دکتر بهشتی گذرانیده و در اوائل نهضت جزء یاران امام خمینی محسوب می‌شد.
تحصیلات
محمد حسن با استعداد فراوان و هوش سرشار خویش در اصفهان تحصیلات جدید را تاحد دیپلم ریاضی ادامه داده و در کنار آن دروس حوزوی را نیز نزد پدر و شاگردان ایشان می‌آموزد. به طوری که وقتی به حد دیپلم ریاضی می‌رسد در کنار آن مغنی و حاشیه را به اتمام می‌رساند. سیوطی و مغنی را نزد بعضی فضلای اصفهان و حاشیه و پس از آن معالم را نزد پدر بزرگوار و مختصر و قسمتی از مطول را خدمت بعضی فضلاء فرا می‌گیرد.
در سال 1337 برای ادامه تحصیل به نجف می‌رود و در آنجا از محضر اساتید بزرگی بهره می‌برد. حدود بیست سال در نجف از ایشان شخصیت ممتازی می‌سازد که بزرگانی همچون امام خمینی به این امر شهادت داده‌اند. خود ایشان در باره تحصیل در نجف می‌گویند: زمانی که مرحوم پدرم بدستور مرحوم آیت‌‌الله بروجردی به باختران رفتند من هم رفتم سپس از آنجا به نجف اشرف رفتم و بقیه سطح را نزد مدرسین نجف خواندم. لمعه و قوانین را نزد مدرسین آن وقت نجف و قسمتی ازقوانین که خوانده نمی‌شد را نزد مدرس خصوصی از جمله مرحوم شهید مدنی خوانده‌ام. رسائل و مکاسب را نزد حضرت آیت‌‌‌الله سید مرتضی خلخالی و مرحوم آیت‌‌‌الله آقا شیخ صدرا بادکوبی و مرحوم آیت‌‌الله آقا سید محمد باقر محلاتی و دو جلد کفآیه را خدمت آیت‌‌‌الله سید مرتضی خلخالی و مرحوم آیت‌‌الله آقا شیخ صدرا بادکوبی خوانده‌ام، تفسیر را در خدمت مرحوم شهید مدنی رضوان‌الله تعالی علیه و فلسفه در حد منظومه و قسمتی اسفار را خدمت اساتیدی مثل مرحوم آقا شیخ صدرا خوانده‌ام و سپس به درس خارج آقایان علمای نجف شرکت نمودم. یک دوره و نیم اصول از آیت‌‌‌الله خوئی و تقریبا نصف دوره از مرحوم آیت‌‌الله میرزا باقر زنجانی و مقداری از مرحوم آیت‌‌‌الله حلی و فقه عمده طهارت و صلاه، را از آیت‌‌الله خوئی فراگرفتم و دروس ایشان را ازسال 1340‌(هـ.ش) نوشته‌ام. بسیاری از مباحث معاملات را نزد مرحوم آیت‌‌‌الله زنجانی و مرحوم آیت‌‌الله حکیم و درس خصوصی نزد مرحوم آیت‌الله فانی داشته‌ام و در مواقعی که به قم می‌آمدم درس مراجع قم و قبلاً درس مرحوم آیت‌‌الله داماد را هم دیده‌ام».
شرکت در درس امام خمینی
قدیری که سالهای زیاد و متوالی درس مرحوم آیت‌‌الله العظمی خوئی ودیگر بزرگان را درک کرده بود در این میان امام خمینی برای آن بزرگوار جاذبه فوق‌العاده‌ای داشته است، چنانکه در بیانی می‌گوید: حدود سالهای 79-87 قمری از نجف اشرف به ایران آمدم در درس ایشان در مسجد سلماسی قم شرکت کردم در آن وقت درس آنحضرت مکاسب محرمه بود و اولین زیارت من از ایشان آنجا بود که هم وقار آنحضرت و هم عظمت جلسه درس که در آنوقت بجز درس مرحوم آیت‌‌‌الله بروجردی(قدس‌سره) نظیر نداشت، مرا تحت تاثیر قرارداد، در نجف در زمره خدمتگزاران ایشان درآمدم و در بیت شریف و درس و بعضی مجالس دیگر استفاده شایان می‌کردم، عقیده‌ام این شد که لطف‌الهی شامل حال ما شده که درآن زمان محضر مبارک ایشان را درک کرده‌ایم و عقیده داشتم که اگر درک این محضر نبود من ازنجف بهره‌ای نداشتم».
فعالیت علمی
آیت‌الله قدیری قبل از ورود امام خمینی به نجف اشرف، به تدریس دروس سطح در حوزه علمیه اشتغال داشته و طلاب زیادی را تربیت کرده است. چنان که حدود ده سال خارج فقه و اصول را در قم تدریس کرده و این امر را تا پایان عمر خویش ادامه داد. وی از سال 1350 به عضویت هیئت استفتائات حضرت امام در آمد که از آثار آن چند دوره مناسک حج امام، مختصر توضیح المسائل و منتخب توضیح‌المسائل و استفتائات حضرت امام را می‌توان نام برد. ایشان حدود بیست سال در نجف اشرف زحمات فراوانی در درس و بحث متحمل می‌شوند به همین جهت است امام درباره ایشان می‌فرمایند: زحمات شما را در درس و بحث و کمک‌های شما را در تمام زمینه‌ها فراموش نمی‌کنم».
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از طرف امام خمینی مامور می‌شود با انتخاب عده‌ای مسئولیت بخش استفتائات را عهده گیرند که این حضور و به تعبیر خودشان خدمتگذاری در دفتر امام تا رحلت آن بزرگوار ادامه داشته است. ایشان بعد از رحلت امام راحل در دفتر حضرات آیات اراکی، ‌ای و بهجت نیز مشغول فعالیت بود.
حاصل هیجده سال درس خارج فقه و اصول آیت‌‌الله خوئی و دوازده سال درس بیع امام خمینی در نجف و تدریس در قم آثاری است که به طبع رسیده است و عبارتند از: 1- رساله فی الوضع و الاستعمال(اصول)؛ 2- البحث فی رسالات عشر(فقه و اصول)؛ 3- البیع که تقریرات درس حضرت امام است؛ 4- الاجاره(فقه) که درس خارج ایشان بعد از انقلاب است؛ 5- حاشیه علی‌العروه الوثقی(فقه)؛ 6- التیمم(فقه)؛ 7- المباحث فی علم الاصول که به عنوان کتاب سال1382ازسوی حوزه علمیه معرفی گردید و به تعبیر خود ایشان حاصل یک عمراست؛ 8-مناسک حج؛ 9- مقالاتی تحت عنوان بحثی در نماز جمعه و بحثی در صلاه مسافر و بحث‌های دیگر که در مجلات منتشر شده است.
فعالیت‌های ی
از آیت‌الله قدیری به عنوان یکی از دوستان دوران غربت امام یاد می‌شود، دورانی با شرایط خاص و دشوار، همچنانکه وی در یکی از سخنرانیها خویش در قبل از انقلاب به سختی‌های آن دوران این گونه اشاره می‌کنند: الان پانزده سال است که امام خمینی را به جرم اینکه گفته است شما در مقابل احکام اسلام خاضع بشوید از وطن و خانه‌اش تبعید کرده اند، من در نجف حاضر و ناظر بودم، خدا می‌داند در این چند سال چقدر رنج برده و زحمت کشیده و خون دل خورده است».
ایشان از وقت ورود امام خمینی از ترکیه به عراق به خدمت آن بزرگوار در می‌آیند و به صورت یار و دوستی صمیمی در کنار امام قرار می‌گیرند. در مراسم استقبال و همراهی امام در رفتن سامرا و برگشتن به کاظمین و تشرف به کربلا و نجف شرکت می‌نمایند و با شرکت در درس امام و پرداختن به فعالیتهای ی مورد رضایت حضرت امام(ره) به یاری آن حضرت می‌پردازند. از جمله فعالیتهای ی ایشان می‌توان به مبارزه با جشنهای تاج‌گذاری شاه معدوم و یا رد قرآن آریا مهر به کنسولگری ایران اشاره کرد.
آیت‌الله قدیری قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی از نجف به قم عزیمت نموده، و به مبارزه علیه رژیم پهلوی مبادرت می‌نماید و با سخنرانی‌های شجاعانه خویش در دوران خفقان رژیم شاه خائن سعی می‌کند که چهره واقعی حکومت وقت را به مردم نشان داده و باعث وحدت بین آحاد مردم شود، پس یکی از سخنرانی‌ها ماموران شاه قصد دستگیری ایشان را می‌کنند که با دخالت مردم موفق به این امر نمی‌شوند.
با پیروزی انقلاب اسلامی نیز با حکم امام خمینی به سمت امامت جمعه بخش رویدشت (کوهپایه) اصفهان منصوب می‌شود. امام خمینی در حکم انتصاب ایشان آورده است: جناب حجت الاسلام آقاى آقا شیخ محمد حسن قدیرى- دامت افاضاته‏؛ طبق درخواستى که از طرف اهالى محترم محل شده بود و تقاضا داشتند جنابعالى بدانجا بروید، مقتضى است دعوت آنان را بپذیرید و ضمن انجام این مسافرت، به امور مذهبى و مسائل شرعى مردم منطقه نیز رسیدگى نموده و در رفع نابسامانیها و کمبودها سعى کافى مبذول دارید و در رفع مشکلات نیز به هر نحو صلاح مى‏دانید بکوشید. ضمناً جنابعالى را به امامت نماز جمعه در آن محل منصوب نمودم تا ان شاء‌الله تعالى جهت حفظ وحدت و همبستگى اهالى محترم این فریضه بزرگ الهى را اقامه نموده و مردم را به وظایف اسلامى و انقلابى که دارند آشنا سازید. موفقیت همگان را از خداى تعالى مسالت دارم. و السلام علیکم و رحمه اللَّه».
ایشان مرکز فعالیتهای خویش را در این بخش در روستای کفران که وطن اباء و اجداد ایشان نیز محسوب می‌گشت، قرار می‌دهند و به تبلیغ و ترویج اسلام ناب محمدی (ص) در این منطقه می‌پردازند و به سبب تلاش ایشان و سایر علما در این منطقه در ایجاد فرهنگ دینی، از این روستا و مناطق دیگر شهدای زیادی تقدیم اسلام و انقلاب میشود. ایشان قبل و بعد از انقلاب در این محل به حل مشکلات مردم و فعالیتهای عمرانی از قبیل ساخت مسجد و حسینیه و حمام عمومی مبادرت می‌نمایند.
نامه تاریخی امام خمینی به آیت‌الله قدیری
یکی از نقاط عطف زندگی آیت‌الله قدیری نامه ایشان به امام خمینی در باره شطرنج و پاسخ پر مغز امام خمینی به ایشان است که افق‌های جدیدی را در فقه معاصر گشوده است. وی در این نامه به امام خمینی می‌نویسد: [بسم‌الله الرحمن الرحیم‏؛ خدمت حضرت مستطاب آیت‌الله العظمى امام خمینى- مد ظله العالى؛ با عرض سلام و ادب و احترام، اخیراً دو استفتاء منتشر شده که در یکى از خرید و فروش آلات لهو سوال شده و در جواب آمده که خرید و فروش آلات مشترکه به قصد محلله آن اشکال ندارد. و در دیگرى در سوال مفروض است که امروز شطرنج بکلى آلت قمار بودن خود را از دست داده و تنها به صورت ورزش فکرى درآمده است و در جواب آمده است که بر فرض عمل مزبور اگر بُرد و باختى در بین نباشد اشکال ندارد. و آقاى مورد اعتمادى نقل کردند که در بعضى رومه‏ها بر فرض مزبور را ننوشته است. در اینجا سوالاتى مطرح است.
1- خرید و فروش آلات مشترکه مانع ندارد مگر اینکه قصد منفعت حرام در بین باشد. پس چرا در جواب سوال اول قصد حلال قید شده است؟
2- در سوال دوم سائل محترم از کجا ادعا مى‏کند که امروز شطرنج آلت قمار بودن خود را بکلى از دست داده و تنها ورزش فکرى شده است؟
3- در روایت معتبره است از سى از حضرت صادق- علیه السلام:
اول- قال: قال رسول‌الله (ص) انهاکم عن افن و المزمار و عن الکوبات و الکبرات.
دوم- قال: نهى رسول‌الله (ص) عن اللعب بالشطرنج و النرد
زفن، به معناى رقص است (مجمع البحرین) مزمار، نامى است که مطلق نى را شامل مى‏شود و نهى حضرت، حجت بر تحریم است مگر حجتى بر خلاف باشد. و هر دو دلیل اطلاق دارد.
بنا بر این استفاده مى‏کنم که نى‏زدن حرام است چه نى آلت مختصه باشد یا مشترکه و بازى شطرنج حرام است چه آلت قمار را از دست بدهد یا نه. و دعواى انصراف منشا صحیحى مى‏خواهد که به نظر نمى‏رسد و آنچه ممکن است گفته شود مثل غلبه یا آلیت در آن زمان منشا صحیحى نیست. و البته در حد خودم در ادله فحص و به مطالب حضرت عالى هم مراجعه نمودم حجتى بر خلاف اطلاق مزبور نیافتم. ادله میسر و لهو تطبیق بر آلات منافاتى با اطلاق ندارد و علت منصوصه‏اى هم در ادله نیست و در هر صورت اگر ساحت قدس حضرت عالى از این گونه مسائل به دور باشد به نظر من بهتر است و ضرورتى در نشر آنها دیده نمى‏شود. دیگر هر طور صلاح مى‏دانید. از جسارت عذر مى‏خواهم و از خداوند متعال دوام سایه بلندپایه آن حضرت را مسالت دارم. و السلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته. 4 صفر الخیر 1409- محمد حسن قدیرى‏].
امام خمینی در پاسخ می‌نویسند: بسمه تعالى، جناب حجت الاسلام آقاى قدیرى- دامت افاضاته‏؛ پس از عرض سلام و قبل از پرداختن به دو مورد سوال و جواب، این جانب لازم است از برداشت جنابعالى از اخبار و احکام الهى اظهار تاسف کنم. بنا بر نوشته جنابعالى زکات تنها براى مصارف فقرا و سایر امورى است که ذکرش رفته است و اکنون که مصارف به صدها مقابل آن رسیده است راهى نیست و رِهان» در سَبْق» و رِمایه» مختص است به تیر و کمان و اسب دوانى و امثال آن، که در جنگهاى سابق به کار گرفته مى‏شده است و امروز هم تنها در همان موارد است. و انفال» که بر شیعیان تحلیل» شده است، امروز هم شیعیان مى‏توانند بدون هیچ مانعى با ماشینهاى کذایى جنگلها را از بین ببرند و آنچه را که باعث حفظ و سلامت محیط زیست است را نابود کنند و جان میلیونها انسان را به خطر بیندازند و هیچ کس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد، منازل و مساجدى که در خیابان کِشیها براى حل معضل ترافیک و حفظ جان هزاران نفر مورد احتیاج است، نباید تخریب گردد و امثال آن. و بالجمله آن گونه که جنابعالى از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بکلى باید از بین برود و مردم کوخ‏نشین بوده و یا براى همیشه در صحراها زندگى نمایند. و اما راجع به دو سوال، یکى بازى با شطرنج در صورتى که از آلت قمار بودن بکلى خارج شده باشد، باید عرض کنم که شما مراجعه کنید به کتاب جامع المدارک مرحوم آیت‌الله آقاى حاج سید احمد خونسارى که بازى با شطرنج را بدون رهن جایز مى‏داند و در تمام ادله خدشه مى‏کند، در صورتى که مقام احتیاط و تقواى ایشان و نیز مقام علمیت و دقت نظرشان معلوم است، اما اینکه نوشته‏اید از کجا سائل به دست آورده که شطرنج بکلى آلت قمار نیست، این از شما عجیب است، چون سوالها و جوابها فرض است و بنا بر این آنچه را من جواب داده‏ام در فرض مذکور است که اشکالى متوجه نیست و در صورت عدم احراز باید بازى نکنند. و عجیبتر آنکه نوشته‏اید چرا به جاى قصد حرام نباشد»، قصد حلال» نوشته شده؟ گویى عمل شخص متوجه و قاصد بدون قصد هم مى‏شود، در این صورت قصد حلال» مساوق است با نبودن قصد حرام». و اما در قضیه خرید و فروش آلات مشترکه براى مقصد حلال، اشتباه بزرگى کرده‏اید که گمان کرده‏اید خرید و فروش براى منفعت حلال، یعنى استفاده حرام کردن و این بر خلاف آنچه نوشته شده است مى‏باشد. البته در این زمینه‏ها مسائل زیادى است که حال‏ و وقت من اجازه تعقیب آنها را ندارد. از جنابعالى که فرد تحصیلکرده و زحمت‏کشیده‏اى مى‏باشید، توقع نبود که این گونه برداشت کرده و آن را به اسلام نسبت دهید. شما خود مى‏دانید که من به شما علاقه داشته و شما را مفید مى‏دانم، ولى شما را نصیحت پدرانه مى‏کنم که سعى کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تاثیر مقدس‏نماها و هاى بیسواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس‏نماهاى احمق و هاى بیسواد صدمه‏اى بخورد، بگذار هر چه بیشتر بخورد. از خداوند متعال توفیق جنابعالى را در خدمت به اسلام و مسلمین چون گذشته خواهانم. و السلام علیکم و رحمه‌اللَّه. 2/ 7/ 67؛ روح‌الله ال الخمینى‏».
این نامه امام خمینی در برخی محافل موجب سوء تفاهماتی در باره آیت‌الله قدیری شده بود که حضرت امام طی نامه تفقد آمیزی این نوع مباحثات را در فضای علمی دانسته، از شخصیت آقای قدیری تجلیل کردند: جناب حجت الاسلام آقاى قدیرى- دامت افاضاته؛ با سلام و دعاى خیر و آرزوى موفقیت براى شما در پیاده کردن احکام اسلام، نامه اول شما و جواب من در حال و هواى مدرسه و درس و بحث بود؛ و الّا من شما را مجتهد و صاحبنظر در فقه میدانم؛ و همیشه از خدا خواسته‏ ام که شما جوانان بتوانید معضلات کشور در زمینه‏ هاى مختلف را حل کنید. من شما را یکى از دوستان قدیمى و خوب خود میدانم؛ و زحمات شما را در درس و بحث و کمکهاى شما را در تمام زمینه‏ ها فراموش نمیکنم. ما باید سعى کنیم تا حصارهاى جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى- صلى‌الله علیه و آله- برسیم. و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است. و نجات آن قربانى میخواهد. و دعا کنید من نیز یکى از قربانیهاى آن گردم. خداوند جنابعالى را تایید فرماید». آیت‌الله قدیری پس از سالها تلاش و مجاهدت خالصانه در راه خدا و تحمل رنجهای بی‌شمار در راه اسلام و انقلاب بالاخره در 16شوال1429(هـ.ق) مصادف با 25/7/1387 به دیار باقی شتافت.
* آیت‌الله قدیری از وقت ورود امام خمینی از ترکیه به عراق به خدمت آن بزرگوار در می‌آیند و به صورت یار و دوستی صمیمی در کنار امام قرار می‌گیرند
* یکی از نقاط عطف زندگی آیت‌الله قدیری نامه ایشان به امام خمینی در باره شطرنج و پاسخ پر مغز امام خمینی به ایشان است که افق‌های جدیدی را در فقه معاصر گشوده است
* امام خمینی خطاب به آیت‌الله قدیری: من شما را مجتهد و صاحبنظر در فقه میدانم. شما را یکى از دوستان قدیمى و خوب خود میدانم؛ و زحمات شما را در درس و بحث و کمکهاى شما را در تمام زمینه‏ ها فراموش نمیکنم


 نامه تاریخی آیت الله العظمی ای و آیات مصباح٬ جنتی ،علی قدیری اصفهانی ، منتظری و . به هویدا نخست وزیر دولت در قبل از انقلاب  بتاریخ بهمن ماه 1343
 آقای هویدا ! سری به زندان ها بزنیدخفقان٬ محدودیت٬ سانسور٬ تفتیش عقاید از یک طرف٬ شکست اقتصادیات و تصاعد هزینه کمرشکن زندگی از طرف دیگر٬ملت را از پای درآورده و اگر کسی از وضع موجود اظهار نیتی کند٬ سیاهچال زندان و سپس حکم دادستانی ارتش زندگیتیرۀ او را تیره تر مینماید . در جهان امروز کجا معمول است عدهای مطلق العنان حاکم مطلق بر جان و مال و ناموس مردمباشند و کسی حق فریاد و تظلم نداشته باشد؟ 
در این نامه سرگشاده که ظاهرا بعد از تبعید امام نگاشته شده٬ آمده است: 
بسم الله الرحمن الرحیمجناب آقای نخست وزیرمتاسفانه در سالهای اخیر اقداماتی برخلاف قوانین اسلام و قانون اساسی در این کشور مذهبی انجامیافته که موجبات ناراحتی عموم طبقات را فراهم آورده و فاصلۀ عمیقی بین ملت و هیات حاکمه ایجاد کردهاست٬ ملت و هیات حاکمه که باید متفقا در پیشرفت و عظمت دین و تعالی کشور بکوشند و با اعتماد وحسن اطمینان به یکدیگر در زمینۀ واحدی فعالیت کنند٬ با کمال تاسف هر دولتی که روی کار آمده٬ بجایاینکه به این اختلاف خاتمه دهد٬ آن را شدیدتر و احساسات ملت را علیه هیات حاکمه برافروخته تر نمودهاست.ما نمیدانیم متصدیان امور چه میکنند و در نظر دارند این مملکت را به کجا بکشانند٬ آیا در این مملکت(باصطلاح دینی و مشروطه) مردم حق هیچگونه اظهارنظر در سرنوشت خود باید نداشته باشند؟خفقان٬ محدودیت٬ سانسور٬ تفتیش عقاید از یک طرف٬ شکست اقتصادیات و تصاعد هزینه کمرشکنزندگی از طرف دیگر٬ ملت را از پای درآورده و اگر کسی از وضع موجود اظهار نیتی کند٬ سیاهچال زندانو سپس حکم دادستانی ارتش زندگی تیرۀ او را تیره تر مینماید.آخر در کدام گوشه جهان تا این حد فشار٬ اختناق٬ حبس٬ زجر٬ شکنجه و ترور افکار بر مردم حکومتمیکند؟!در کدام کشور مراجع و زعمای دینی٬ سخنگویان مذهبی٬ روشنفکران٬ اساتید دانشگاه٬ تجار و اصناف٬بالاخره طبقات متفکر و فعال کشور حق اظهار نظر در شئون اجتماعی خود ندارند؟در جهان امروز کجا معمول است عده ای مطلق العنان حاکم مطلق بر جان و مال و ناموس مردم باشند وکسی حق فریاد و تظلم نداشته باشد؟در کدام گوشه دنیا سابقه دارد که یک مرجع دینی و زعیم فداکار ملی با داشتن مصونیت و صلاحیت قانونیکه از کشور خود دفاع میکند و میگوید نباید بیگانگان با اتکاء به مصونیت مطلق بر مال و جان و ناموسمردم تسلط داشته باشند٬ او را به اتهام ناجوانمردانه قیام علیه مصالح کشور و تمامیت ارضی» تبعید و در مملکت دیگری زندانی و ممنوع الملاقات نمایند؟ آیا این قسم حکومت در بین ملل نیمه وحشی آن هم دردوران حکومت فردی از پستترین حکومتها شمرده نمیشده است؟آقای هویدا!شما سری به زندانها بزنید و بپرسید این اصناف مختلف زندانی: علماء٬ وعاظ٬ اساتید دانشگاه ودانشجویان٬ تجار و اصناف به چه جرمی مدتها در زندان بسر میبرند؟ آیا جز دفاع از حریم قرآن و عظمتکشور و تظلم از خفقان و دیکتاتوری جرمی داشته اند؟آیا اگر کسی گفت نباید اسلام و قرآن مورد تهاجم واقع شود٬ کشور در چنگ بیگانگان افتد٬ ثروتهایسرشار مملکت به یغما رود٬ اختناق و فشار بر مردم حکومت کند٬ دولتها در تامین خواسته های مردم بایدکوشش نمایند و بالاخره اگر کسی خواست با استفاده از حق قانونی خود در شئون کشورش اظهار نظرنماید٬ باید در سیهچال زندان زندگی کند و با محرومیتهای همه جانبه دست به گریبان باشد؟ما برای حفظ مصالح عالیه اسلام و کشور عزیز جداً میخواهیم به منظور پایان دادن به وضع خطرناک موجودو رفع اختناق و رفاه حال عامۀ مردم فکری کنید و به خواسته های مردم ترتیب اثر دهید.طبقات مختلف کشور بالخصوص علماء اعلام و بالاخص حوزۀ علمیه قم که مرکز هدایت و پرورش کشور استمنتظرند که هر چه زودتر به وضع موجود خاتمه داده شود و مخصوصا در اسرع اوقات رهبر شیعیان مرجععالیقدر حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی مدظله علی روس المسلمین را به قم عودت داده و سایر علماو دانشمندان٬ اساتید محترم دانشگاه و دانشجویان و اصناف٬ تجار و متدینین را از زندان آزاد نموده و پیش ازاین نسبت به احساسات پاک و گرم مردم بی اعتنایی نشود.
امضا کنندگان:موسی زنجانی٬ ابوالفضل النجفی الخونساری٬ علی قدیری اصفهانی٬ سید علی ای٬ محمدمحمدی٬ حسینعلی منتظری٬ علی قدوسی٬ اکبر هاشمی٬ ابراهیم امینی٬ احمد آذری قمی٬ محمدعلیگرامی٬ محمد علامی٬ یحیی انصاری شیرازی٬ ابوالقاسم خزعلی٬ مهدی فیض٬ عبدالعظیم محصلی٬ علیالمشکینی٬ الاحقر عبدالرحیم الربانی الشیرازی٬ سید یوسف حسینی تبریزی٬ سید هادی خسروشاهی٬سید ابوالفضل میرمحمدی٬ حسین حقانی٬ الاحقر سید مهدی حسینی لاجوردی٬ صادق خلخالی٬ابوالقاسم مسافری٬ عباس محفوظی٬ هاشم تقدیری٬ علی ٬ محمدحسین مسجدجامعی٬علیاکبر مسعودی٬ محمد موحدی لنکرانی٬ اسماعیل صدر٬ احمد جنتی٬ احمد امامی٬ میرآقا زنجانی٬ یدالله پورهاشمی٬ محمد یزدی٬ نعمت الله صالحی نجفآبادی٬ مصطفی اعتمادی٬ سید موسیشبیری زنجانی٬ مهدی الحسینی ال٬ محمدحسین الحسینی اللنگرودی٬ محمد حقی٬ محمدباقرحسنی٬ محمدباقر احمد پایانی٬ عبدالله جوادی٬ محمدرضا توسلی٬ محمدتقی صدیقین٬ شیخ محمدالهمدانی٬ محمدتقی مصباح یزدی٬ حسین نوری٬ حسین شب زنده دار٬ علی دوانی٬ علی اکبر .۴۳/۱۱/۲۹­ رونوشت دیوان عالی کشور


umif_hoseineyyeh-emam-shohada-12.jpg

کفران، روستایی شهید پرور در شرق اصفهان ، اسمی با فتحه بر کاف آن ، سالهاست مردمش از کشاورزی که این روزها بعلت خشکسالی از رونق افتاده ، امرار معاش میکنند. آیت الله قدیری نامی آشنا که متولد اصفهان بود ولی به حکم وظیفه از محل اباء و اجداد خویش غافل نبود و به آنجا سفر میکرد . اینجا محل فعالیتهای تبلیغی ایشان است و اینجا شهداء با محفل ایشان مانوس بودند، با دعوتی از طرف دوستان برای مراسم یادمان شهداء ، توفیقی حاصل شد که از نزدیک شاهد جلساتی در حد و اندازه شهداء باشم، وارد کفران شدم ، استقبال مردم از محرم و تاسوعا و عاشورای حسینی اولین چیزی بود که با مراسمی سنتی و خاص نظر هر بیننده ای را جلب میکرد.

برای مراسم یادمان شهداء بنر ویژه ای نصب شده بود که دقت در جملات بکار برده شده در آن نشانه ای از فرهنگ عمیق مردم ولایتمدار آنجا را هویدا میکرد ، آری استاد شهید پرور عبارتی بود که نظرم را جلب کرد ، براستی با آن درجه علمی بالا به راهی که امام خمینی برای مردم گشود از عمق جان اعتقاد داشت و چه زیبا می فرمود: مدتی در بهشت را گشودند و آنان که لایق بودند پرکشیدند.

شهید یک شبه ره صد ساله را می پیماید و به قرب الهی که آرزوی اولیاء خداست میرسد و در جوار رحمت الهی مشمول روزی حضرت حق میشود .


                                                    بسم الله الرحمن الرحیم 

کلام بزرگان در باب ولایت فقیه

ولایت فقیه تقریبا اصلی پذیرفته شده نزد همه فقیهان  است و تفاوت و اختلاف تنها بر سر حدود اختیار فقیه است که این تفاوت از ولایت بر صغار و دیوانگان شروع و تا ولایت بر فرزانگان و نخبگان ادامه میابد.
 و اما کلام بزرگان در این باب حائز نکات قابل توجهی برای متامل میباشد .
الف) شیخ محمد حسن نجفی(رضوان الله علیه) معروف به صاحب جواهر
 فقیه متتبع و زبردست صاحب کتاب جامع و کم نظیر جواهر الکلام یکی از فقیهان تاثیرگذار است . این فقیه اندیشمند و بزرگ در قرن سیزدهم می زیسته و کتاب گرانسگ ایشان از مهمترین منابع فقهی بشمار میرود و محل رجوع فقهاء می باشد . ویژگی ممتاز فقیهانی چون صاحب جواهر ارائه نظریه حکومتی و ی مبتنی بر فقه شیعه است .
ایشان در کتاب جواهر الکلام ج21 صفحه 397 آورده اند:
. لولا عموم الولایة لبقی کثیر من الامور المتعلّقه بشیعتهم معطلة. فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذلک بل کانّه ما ذاق من طعم الفقه شیئاً و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا و لا تأمل المراد من قولهم انی جعلته علیکم حاکماً و قاضیاً و حجة و خلیفة و نحوذلک مما یظهر اراده نظم زمان الغیبة لشیعتهم فی کثیر من الامور الراجعة الیهم.»
ترجمه : اگر عمومیّت ولایت فقیه، درست نباشد، واقعاً بسیاری از امور مربوط به شیعیان تعطیل خواهد ماند. بنابراین تردید بعضی از مردم در این زمینه، امری غریب و دور از واقع است. بلکه گویا اینها به هیچ وجه، مزه ای از فقه نچشیده اند و از ساختمان سخن اهل بیت (علیهم السلام) و اشارات و نکته های فرمایشات آن بزرگواران، درکی نداشته اند و در مقصود سخنان اهل بیت (علیهم السلام) که (در احادیث فرموده‌اند) فقیه را حاکم بر شما و قاضی و حجت و جانشین خود قرار دادیم، تامل نکرده اند.  
منظور صاحب جواهر (قدس سره) از عموم ولایت همان اطلاق ولایت یعنی ولایت مطلقه فقیه است که جانشین معصوم در زمان غیبت است و دستورات فقیه نیز که برگرفته از متن اسلام ناب محمدی (ص) است مورد تایید حضرت بقیه الله الاعظم میباشد چراکه این تایید مطابق روایاتی که فقیه را حجت و جانشین خود قرار داده اند.

ب) فقیه محقق و عالی قدر حاج آقا رضا همدانی (رضوان الله علیه)
 او از مدرسین حوزه و مرجعیت بنام زمان خویش بود که در علم و تقوی همچون ستاره ای فروزان می درخشید و جویندگان حقیقت را راهنمایی شایسته بود ، حاج آقا رضای همدانی در مدت تحصیل از اساتید بزرگواری همچون علامه شیخ مرتضی انصاری و  میرزا محمد حسن شیرازی، معروف به میرزای شیرازی ودیگر بزرگان زمان خود بهره برد و بنا به گفته شیخ محمد حرز الدین  او در محفل درس میرزای شیرازی از چهره های درخشان و مورد توجه نخبگان حوزه نجف بود و در ردیف مدرسان درجه اول بشمار می رفت ، او در طول زندگی خویش شاگردان بسیاری را تربیت نمود که هر کدام به نوبه خود ستارگان علم و فقاهت بوده اند ، افرادی همچون سید محسن امین عاملی نویسنده کتاب بی نظیر اعیان الشیعه و شیخ آقا بزرگ تهرانی نویسنده کتاب گرانسگ الذریعه الی تصانیف الشیعه و شیخ محمد کاشف الغطاء و دیگر بزرگان که از بردن نام همه آنها صرف نظر میکنیم .
حاج آقا رضا همدانی علاوه بر تدریس ، آثار و تالیفات ارزشمندی همچون کتاب الفوائد الرضویه علی الفرائد المرتضویه(این كتاب در علم اصول نگارش یافته است و به عنوان حاشیه بر كتاب فرائد الاصول، نوشتة شیخ انصاری است) و کتاب حاشیه بر نجاة العباد، تألیف شیخ محمد حسن نجفی (نویسندة جواهر الكلام) و کتاب حاشیه برمكاسب شیخ انصاری ـ قدس سره ـ.و آثار ارزشمند دیگرکه هر کدام دلیل محکمی بر مقام والای علمی ایشان است .
و اما کتاب مصباح الفقیه : این اثر ارزشمند مهمترین تالیف حاج آقا رضا همدانی است و یکی از عمیق ترین شرح های کتاب شرایع نوشته محقق اول است ،علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در مورد چگونگی نگارش این كتاب سخنی دارد كه ما را به اهمیت این كتاب بیشتر آشنا می‌كند. ایشان می‌گوید: مولف هر شب یك صفحه از آن را می‌نوشت و هنگام صبح برای شاگردان فرهیخته و اندیشمند خویش، همانند سید محسن امین، سید جمال الدین گلپایگانی، شیخ احمد كاشف الغطاء، و برادرش شیخ محمد حسین، شیخ ابوالقاسم قمی، شیخ علی جواهری، شیخ علی قمی، شیخ عبدالحسین كاظمی، میرزا جواد آقا ملكی تبریزی، شیخ محمد تقی مقدس طهرانی، و این جانب، ‌می‌خواند. سپس نوشتار خویش را در این مجمع علمی اصلاح می‌كرد و گاه دیدگاهش را تغییر می‌داد و گاهی برآن اصرار می‌ورزید.»   
 حاج آقا رضا همدانی، فقیهی صاحب نظر، مجتهدی متتبع و پژوهشگری ژرف اندیش بود و در فقه و اصول نظریات و آراء علمی و تحقیقی برای دانش اندوزان و محققان حوزه‌های علمیه ارائه نموده است.
 ایشان درکتاب مصباح الفقیه درباب ولایت فقیه فرموده است :
. ولکن الذی یظهر بالتدبر فی التوقیع المرویّ عن امام العصر (عجل الله تعالی فرجه) الذی هو عمدة دلیل النصب، انما هو اقامة الفقیه المتمسّک بروایاتهم مقامه بارجاع عوام الشیعة الیه فی کل ما ی الامام مرجعاً فیه کی لا یبقی شیعته متحیّرین فی ازمنه الغیبة»    
ترجمه:ولی حاصل تدبر در توقیع ** روایت شده از حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) که دلیل عمده و اساسی نصب فقیه به ولایت است، همانا قرار دادن فقیه در مقام و منصب امام است. این مطلب، با رجوع دادن بقیه شیعیان به فقیه در دسته ای از امور که باید در آن ها به امام مراجعه کرد بیان شده است تا شیعیان در روزگار غیبت ولی عصر (علیه السلام) متحیّر و سرگردان نباشند. منظور این محقق والامقام، توقیع شریفی است که از حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و به صورت معتبر، نقل شده است: و اما الحوادث الواقعة فارجعلوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله» و اما درباره رخدادهایی که واقع می شوند، پس رجوع کنید به روایان حدیث ما (که قطعاً منظور، فقهاء هستند) پس آن ها حجت من هستند بر شما و من حجت خداوند هستم.(وسائل الشیعه ج27 صفحه140).
** توقیع:احادیث مکتوب به خط حضرات معصومین(علیهم السلام) ویا همراه امضاء ایشان

ج) دیدگاه صاحب مفتاح الکرامه

سید محمد جواد عاملی مؤلف کتاب مفتاح الکرامه از علمای جبل عامل لبنان بود. در مقدمه ی کتاب مفتاح الکرامه از قول ایشان چنین آمده است: اما مولده فهو ولد فی قریه شقراء من قری جبل عامل بلبنان و اما سنه ولادته فلم یضبطه احد علی التحقیق و التعیین الا ان الامین العاملی اثبتها فی حدود المأئه و نیف و خمسین بعد الالف… (1) قال استاذه المحقق البهبهانی فی اجازته التی کتبها له علی ما حکی: استجاز منی العالم العامل و الفاضل المحقق المدقق الماهر العارف ذو الذهن النقاد و الطبع الوقاد مولانا السید السند السید محمد جواد حرسه الله تعالی و أبقاه و وفقه لما یحبه و یرضاه فأجزت له؛ وی در روستای شقراء از روستاهای جبل عامل لبنان متولد شد و اما کسی به طور مشخص به سال ولادت وی اشاره نکرده است، مگر امین عاملی که سال تولد او را صد و پنجاه و چند سال بعد از هزاره ی اول ضبط کرده است… استاد وی محقق بهبهانی در اجازه ای که برای وی نوشته- بنابر آنچه که حکایت شده است- چنین گفته است: اجازه دادم عالم عامل و فاضل محقق، صاحب ذهنی پرسشگر و طبعی جستجوگر سید محمد جواد که خداوند نگهدارش باشد و او را به هر آنچه دوست دارد و رضای خدا در آن است، توفیق عطا فرماید…». (2)

محمد جواد حسینی عاملی در کتاب خویش که آن را در شرح قواعد علامه نگاشته است، در موقعیت های گوناگون به این مبحث می پردازد. ابتدا باید گفت که در مواردی در این کتاب واژه ی حاکم آمده است که مراد مؤلف فقیه جامع الشرایط است؛ چنان که وی به صراحت فقیه را قائم مقام امام عصر (ع) معرفی می نماید: فانه المجتهد الجامع للشرائط القائم مقام الصاحب عجل الله فرجه». (3) صاحب مفتاح الکرامه فقیه را منصوب از جانب ائمه (ع) برای تأمین مصالح جامعه معرفی می کند. وی در بحث مربوط به وجوب دریافت ودیعه توسط حاکم در صورت تحویل به او در موارد جواز، بعد از نقل این عبارت از علامه که گفته است: و الاقرب وجوب القبض علی الحاکم»، می گوید: لانه منصوب للمصالح و لو لم یجب القبض فاتت المصلحه المطلوبه من نصبه…». (4) به نظر او حاکم که مرادش همان فقیه جامع الشرایط است، بر مصالح عامه ولایت دارد: لانه نایب المسلمین؛ لانه فی الحقیقه وقف علی المسلمین و هو ولیهم و لانه هو الولی للمصالح العامه». (5)
یکی از مواردی که صاحب مفتاح الکرامه به عنوان حوزه ی اختیارات فقیه بر می شمارد، حوزه ی قضاوت است: یدل علیه (قضاء الفقیه) الاجماع و الاخبار و دعوی الظهور فی حال حیز المنع، بل ظاهرها العموم، و ضعف السند مجبور فینفذ حکمه و ان لم یرضیا به من رأس». (6) قضاوت و دادرسی فقیه امری است که هم اجماع و هم اخبار بر آن دلالت می کند و این ادعا را که قضاوت فقیه منحصر در حال حضور امام است، منع می کنیم.
از نظر وی، موارد زیادی وجود دارد که می توان فقیه را متولی اجرای آن دانست؛ مثلاً فقیه و حاکم بر امر ازدواج مجنون ولایت دارد. وی می گوید: ثم ان الشهره محکیه علی ذلک- ای علی ان الولایه للحاکم- فی التزویج علی من بلغ و رشد ثم تجدد جنوبه…». (7)
همچنین حکومت و ولایت بر سفیه نیز یکی دیگر از این موارد است. (8) ولایت حاکم بر اموال مفلس نیز از موارد اتفاقی می باشد: اما المفلس فلا خلاف و لانزاع اصلاً فی ه الولاه فی ماله للحاکم خاصه». (9)

د) دیدگاه صاحب ریاض

سید علی طباطبایی مشهور به صاحب ریاض از فقهای بنام شیعه در قرن سیزدهم است. وی از شاگردان وحید بهبهانی بوده که در سال 1160 در کاظمین متولد شد: علی بن محمد علی بن ابی المعالی الطباطبایی النسب، الاصبهانی الاصل، الکاظمی المولد، الحائری المنشأ و الوفاه، مجتهد امامی، له ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل و رسائل و حواش و اجوبه مسائل، ولد فی مشهد الکاظمین و توفی فی الحائر». (10) او مجتهدی امامی است که غیر از کتاب ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلایل، صاحب رساله ها، حواشی و پاسخ مسائل زیادی است. وی در کاظمین متولد و در کربلای معلا وفات یافت.
صاحب ریاض در کتاب خویش ریاض المسائل» به موارد مختلفی از ولایت فقیهان اشاره کرده است. به نظر وی یکی از ولایات فقیه در عصر غیبت که وماً باید استمرار یابد و معطل نماند، فتوا دادن و حکومت کردن می باشد. ایشان در بحث از نماز جمعه می گوید: و دعوی حصول الاذن الفقیه الجامع الشرائط الفتوی فی صلاتها ممنوعه، لعدم ظهور دلیل یدل علیه، لا من اجماع لمکان الخلاف، و لا من روایه لاختصاصها بافاده الاذن له فی خصوص الحکومه و الفتوی و هما غیر الاذن له فی صلاه الجمعه و فعلها». (11)به نظر وی، این ادعا که فقیه جامع الشرایط از جانب ائمه (ع) در اقامه ی نماز جمعه مأذون است ممنوع می باشد؛ چون دلیلی بر این امر دلالت نکرده و هیچ اجماع و روایتی آن را افاده نمی نماید. بلکه ادله ی فقیه را مأذون در امر حکومت و فتوا می دانند و این دو از اموری است که در عصر غیبت نیز باید ادامه یابد: ان الاذن فی الحکومه و الفتیا انما هو لوم تعطل الاحکام و تحیر الناس فی امور معادهم و معاشهم و ظهور الفساد فیهم و استمراره ان لک یقضوا او یفتوا و لا کذلک الجمعه اذا ترکت، کما لا یخفی». (12) با تعطیلی فتوا و قضا، فساد در جامعه رواج یافته و منجر به سرگردانی مردم در امور معاش و معادشان خواهد شد و این در حالی است که تعطیلی جمعه، این تالی فاسد را به همراه ندارد.
یکی از مواردی که صاحب ریاض بر ولایت حاکمان شرعی تأکید می کند، زمانی است که ولی میت، از اجازه دادن برای نماز بر جنازه ی میت امتناع می کند که در اینجا از حاکم شرعی برای اقامه ی نماز اذن گرفته می شود: لو کان هناک حاکم شرعی کان الاقرب اعتبار اذنه، لعموم ولایته فی المناصب الشرعیه». (13) در مناصب شرعی ولایت حاکم شرعی عمومیت دارد.
وی پرداخت زکات به فقیه را در عصر غیبت مستحب می داند؛ (14) چون وی به موارد مصرف زکات آگاه تر است. صاحب ریاض می گوید: اذ اقبضها الامام او الساعی او الفقیه برئت ذمه المالک و لو تلفت بعد ذلک بغیر خلاق أجده». (15) اگر مالک زکات آن را به امام یا ساعی یا فقیه جامع الشرایط تحویل داد و بعد از آن مال تلف شد، ذمه مالک بری خواهد بود. در خصوص زکات فطره نیز وی معتقد است، در صورتی که وجود امام یا منصوب وی معذور باشد مستحب است به فقهای امامیه پرداخت گردد. (16)
صاحب ریاض درباره ی سهم امام نیز می گوید: ثم هل یشترط مباشره الفقیه المأمون له، کما هو ظاهر المتأخرین بل صرح جمله منهم المباشر غیره، ام لا بل یجوز لغیره کما هو ظاهر اطلاق المفید و لا ریب ان الاول اوفق بالاصول الا ان ی مباشره الغیر باذن الفقیه، فیجوز…». (17)
مباشرت فقیه در امر خمس، با اصول و قواعد موافق تر است و غیر فقیه نیز در صورتی می تواند به امر خمس و اخذ آن مبادرت کند که از فقیه اذن داشته باشد.
علاوه بر مواردی که ذکر کردیم، شاید بتوان گفت صاحب ریاض در تمامی ابواب فقه، ولایت را از آن حاکم شرعی می داند و به استناد عباراتی که از قول وی نقل می کنیم مراد از حاکم، امام (ع) است اگر حضور داشته باشد و در صورت غیبت وی، نایب خاص یا عامش این ولایت را بر عهده خواهد داشت. وی در بحث ولایت بر کودک و مجنون در صورت فقدان پدر، جد و وصی معتقد است: فان فقدا فالوصی لاحدهما، فان فقد الوصی فالحاکم بلاخلاف فیهما و فی الترتیب بین الاولیاء، و المراد بالحاکم حیث یطلق من یعم الفقیه الجامع لشرائط الفتوی». () صاحب ریاض در بحث تعیین نشدن وصی، ولایت بر ترکه ی میت را نیز بر عهده حاکم می گذارد که البته مراد وی از حاکم در عصر غیبت، همان فقیه جامع الشرایط است: و من لا وصی له فالحاکم ولی ترکته بلاخلاف فیه و فی ان المراد بالحاکم الامام علیه السلام ان کان، و الا فافقیه الجامع لشرائط الفتوی…». (19) با توجه به عباراتی که از صاحب ریاض نقل کردیم که وی با صراحت، مراد از حاکم را ولی فقیه دانسته و با توجه به اینکه وی در سرتاسر ابواب فقهی در کتاب ریاض المسائل حاکم را والی علی الاطلاق می داند پس نگاه وی به ولایت فقیه، نگاهی گسترده و عمیق است و شامل تمام اختیاراتی می شود که از جانب امام معصوم (ع) بر عهده ی او قرار می گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1- سید محمد جواد عاملی، مفتاح الکرامه، تحقیق شیخ محمد باقر خالصی، ج1، قم، مؤسسه ی انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1419، ص 2.
2- همان، ص 4.
3- سید محمد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج12، تحقیق، علی اصغر مروارید، بیروت، دارالتراث، چاپ اول، 14 ق، ص 456.
4- همان، ج13، ص 37.
5- همان، ج، ص 50.
6- همان، ج20، ص 5.
7- همان، ج12، ص449.
8- همان، ج12، ص 453.
9- همان، ص 456.
10- خیر الدین ارکلی، الاعلام قاموس تراجم، ج5، بیروت، دارالعلم للملایین، 1980 م، ص 17.
11- سید علی طباطبایی، ریاض المسائل، ج4، قم، مؤسسه ی انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1412، ص 71.
12- همان.
13- همان، ص 156.
14- همان، ج5، ص 9.
15- همان، ص 191.
16- همان، ص 231.
17- همان، صص 282-283.
- همان، ج8، ص 566.
19- همان، ج10، ص 108.


 


بسمه تعالی

مقاله اول-تحلیلی درباره حج و معنای استطاعت

سه ماه شوال و ذیقعده و ذیحجه معروف به ماههای حج هستند و با اینکه حج در ماه ذیحجه انجام میشود علت اینکه دو ماه دیگر را از ماههای حج شمرده اند این است که عمره تمتع که یکی از دو جزء حج تمتع است فقط در این دو ماه و چند روز اول ماه ذیحجه واقع میشود و نیز احرام برای حج باید در خصوص این ماهها باشد، لذا مقاله ای را اختصاص به مطالبی راجع به حج می دهم ، امید است انشاء الله مفید و مورد رضایت خداوند باشد .

حج از ارکان دین است و در صحیحه زراره از حضرت باقر (ع) است که: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ اَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایَة. یعنی اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شده است که پایه و زیر بنای اسلامند نماز و زکاة و حج و روزه و ولایة .

از این تعبیر معلوم می شود اسلام بدون یکی از این امور که به منزله پایه های آنند ممکن نیست چنانکه سقف بدون پایه امکان ندارد و شاید علت اینکه این پنج امر زیربنای اسلام معرفی شده اند با اینکه واجبات و فروع دین منحصر به آنها نیست خصوصیتی است که در هر یک از این امور است ، نماز مرکب سلوک و براق سیر الی الله است که الصلوة معراج المومن و زکاة بنیه اقتصادی اسلام و حج وحدت مسلمین وظهور عظمت اسلام و روزه باعث هماهنگی و همگونی اغنیاء و فقراء و مایه توجه به خدا و انصراف از ما سوای که خود عامل مهم در قدرت اسلام است و ولایت اهل بیت علیهم السلام از همه واجبات بالاتر و اساسی ترین رکن اسلام است که از طریق این بزرگواران می توان اسلام را شناخت بلکه اسلام در اتباع از ولایت ایشان است . بعضی بزرگان فرمودند که ولایت در این حدیث شریف اعم از ولایت اهلبیت عصمت است و مراد حکومت حق است که حکومت اسلامی است و در عصر غیبت ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف ولایت از آن فقیه است و بسیار دقت ارزنده ای است گرچه اگر ولایت را بمعنای خاص هم که ولایت اهلبیت است بدانیم باز هم حدیث شریف شامل ولایت فقیه در زمان غیبت هست چه آنکه ولایت فقیه ادامه ولایت اهلبیت است که فرمود :" فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه " و شکر خدا را که در زمانی زندگی میکنیم که مهمترین رکن اسلام که مساله ولایت است در مسیر حقیقی خود واقع شدو در سایه ولایت فقیه که همان ولایت پیغمبران و امامان است زیست می نماییم و از خداوند متعال خواهانیم که توفیق انجام وظیفه خطیری که در این باره بر عهده فرد فرد ما است و شکرگزاری از این نعمت بزرگ را به ما مرحمت بفرماید.

آیه حج: " وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ ." برای خدا است بر مردم حج خانه کعبه کسانی که استطاعت رفتن بسوی آن را داشته باشند و کسی که کفر بورزد و به حج واجب نرود خداوند از همه جهانیان بی نیاز است .

دو نکته در این آیه هست که تذکر آن را مناسب می بینم یکی اینکه تکلیف حج در این آیه شریفه به زبان امر بیان نشده ، یعنی نفرموده مردم حج بجا آورند یا باید مردم حج بجا آورند بلکه تکلیف را بعنوان دین و عهده بیان فرموده که حج برای خدا بر عهده مردم است یعنی حج دین است که دائن آن خدا و مدیون مردمند و خداوند از مردم طلبکار حج است و مردم بدهکار آن هستند و این تعبیر اهتمام خداوند را نسبت به تکلیف حج میرساند و نکته دیگر اینکه نسبت به ترک حج در آیه شریفه تعبیر به کفر شده که این تعبیر دلیل دیگری بر اهمیت حج است و در روایات بسیار تارک حج کافر شمرده شده است و البته مراد از کفر در مقابل اسلام نیست که احکام خاص از قبیل نجاست بدن و غیر آن دارد بلکه مراد مشارکت تارک حج با کفار است در اینکه بهره ای از اسلام نمی برند و درکاتی که برای کفار هست برای آنان هم هست .

استطاعت چیست ؟

شرط است در وجوب حج استطاعت از جهت مال و صحت بدن و قوت آن و باز بودن راه و امنیت آن و وسعت وقت و کفایت آن برای رسیدن به حج و دلیل مساله اجماع و کتاب و سنت است چنانکه در جواهر فرموده : " باجماع المسلمین و النص فی الکتاب المبین و المتواتر من السنة سیدالمرسلین بل لعل ذلک من ضروریات الدین کاصل وجوب الحج " . و در این جهت بحثی نیست سخن در مفهوم و معنای استطاعت است ، مرحوم سید در عروة الوثقی فرموده است :" لاخلاف و لااشکال فی عدم کفایة القدرة العقلیة فی وجوب الحج، بل یشترط فیه الاستطاعة الشرعیة و هی کما فی جملة من الاخبار ااد و راحلة" . یعنی بین علماء اختلاف و اشکالی نیست در اینکه قدرت عقلی در وجوب حج کافی نیست که اگر کسی بتواند به حج برود به هر نحو باشد و لو با قرض یا مشقت بدون وسیله حج بر او واجب باشد بلکه استطاعت شرعی شرط وجوب حج است و معنای استطاعت شرعی وجود زاد و راحله است چنانکه در اخبار وارد شده است و مراد از زاد و راحله توشه راه و مرکب سواری است یعنی مخارج و وسیله سفر ، و مراد مرحوم سید از اخبار روایاتی است که در تفسیر آیه شریفه وارد شده است مثلا صحیحه هشام بن الحکم عن ابی عبد الله (ع) فی قوله عزوجلَّ :"وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا- مَا یَعْنِی بِذَلِكَ قَالَ مَنْ كَانَ صَحِیحاً فِی بَدَنِهِ مُخَلًّى سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ" .وسائل ج8 ص23 حدیث7. یعنی هشام از حضرت صادق درباره استطاعت در آیه شریفه سئوال کرد که مقصود از آن چیست ؟ حضرت فرمود :کسی که بدن او صحیح باشد و راه حج برای او باز باشد و زاد و راحله داشته باشد .

و صحیحه محمد بن یحیی خثعمی قال : "سَأَلَ حَفْصٌ الْكُنَاسِیُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا مَا یَعْنِی بِذَلِكَ قَالَ مَنْ كَانَ صَحِیحاً فِی بَدَنِهِ مُخَلًّى سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مِمَّنْ یَسْتَطِیعُ الْحَج وسائل ج8 ص22 حدیث4. یعنی محمدبن یحیی گفت حفص از حضرت صادق سئوال کرد و من نزد آن حضرت بودم راجع به آیه شریفه که مقصود از استطاعت در آن چیست فرمود کسی که بدن او سالم و راه حج رفتن او باز و زاد و راحله داشته باشد مستطیع است . و بعض روایات دیگر که در تفسیر آیه شریفه رسیده و زائد بر صحت بدن و باز بودن راه استطاعت را فقط به داشتن زاد و راحله دانسته است .و بعضی از علماء این روایات را مطلق دانسته و در مواردی که شک در اعتبار چیزی در استطاعت باشد باطلاق این روایات تمسک می کنند و می فرمایند باطلاق له زاد و راحله استطاعت شخص را در مورد شک اثبات می کنیم . مثلا در مورد این مسئله که شخص مصرف حج دارد ولی ازدواج نکرده و حاجت به ازدواج دارد و اگر پول را در حج صرف کند نمی تواند ازدواج کند ، و بالعکس اگر با آن پول ازدواج کند نمی تواند به حج برود ، مرحوم سید در عروة الوثقی فرموده است :" صرح جماعة بوجوب الحج و تقدیمه علی التزویج بل قال بعضهم وان شق علیه ترک التزویج ". یعنی عده ای از علماء فرموده اند بر چنین شخصی واجب است به حج برود و حج را بر ازدواج مقدم بدارد بلکه بعضی از ایشان فرموده اند هر چند ترک ازدواج برای این شخص مشقت داشته باشد باید به حج برود و دلیلی که ما از بعض علمایی که درک کردیم و قائل به چنین مطالبی بودند شنیده ایم ، اطلاق ادله مفسره آیه شریفه است چون این شخص زاد و راحله دارد و به اطلاق این اخبار استطاعت او ثابت می شود پس باید به حج برود . درست به یاد دارم که روزی برحسب اتفاق درس یکی از علماء معروف رفتم و بحث او در اطراف همین مساله بود که اگر کسی ازدواج نکرده و نیاز به ازدواج دارد و پولی دارد که به مقدار مصارف حج است ولی اگر صرف در حج کند نمی تواند ازدواج کند ، استاد فرمود باید به حج برود چون اخبار مفسره آیه شریفه مطلق هستند بعد اشکالی ذکر نمود که اگر به حج رفت ازدواج او چه خواهد شد ؟ از این اشکال جواب داد که اطلاق دلیل اقتضاء می کند که حج برود هر چند نتواند ازدواج کند ، باز اشکالی ذکر کرد که اگر فرض کنیم این شخص در صورت ترک ازدواج به حرام می افتد چه باید کرد ؟ جواب داد که آیا به اختیار به حرام می افتد یا بدون اختیار ، اگر بدون اختیار است که معذور است و اگر با اختیار است باید خود را از حرام باز دارد و در هیچ یک از این دو فرض مانعی از استطاعت و وجوب حج در بین نیست . و به اندازه ای بعضی از اعاظم متعبد به این اطلاق هستند که در مواردی که همه علماء استثناء می کنند مثل دیون و ضروریات زندگی از جمله ازدواج ضروری ، بدلیل حرج تمسک کرده اند و فرموده اند از جهت حکومت دلیل حرج بر اطلاق اخبار مفسره آیه شریفه می فهمیم که با داشتن زاد و راحله در صورتی که ضروریات زندگی موجود نباشد حج واجب نیست هرچند استطاعت شرعیه که داشتن زاد و راحله است حاصل است .و نیز جمعی رجوع به کفایت یعنی داشتن شغل و حرفه و کسبی که بتواند بعد از مراجعت از حج با آن زندگی خود را اداره کند را در استطاعت شرط نمی دانند و می گویند اگر کسی بتواند به حج برود و مصارف آن را داشته باشد مستطیع است و باید برود هر چند بعد از مراجعت از حج کاری که با آن ادامه زندگی دهد نداشته باشد و لذا می فرماید اشخاصی که از وجوه شرعیه ارتزاق می کنند یا فقرائی که با گدایی زندگی می نمایند اگر به مقدار رفتن به حج مالی پیدا کردند باید به حج بروند هرچند بعد از حج باید با وجوه شرعیه یا با گدایی اعاشه کنند و دلیل این مطلب را اطلاق ادله زاد و راحله که همان اخبار مفسره استطاعت است ذکر می کنند و بر خواننده عزیز ار این بیان و تقریبی که گذشت مخفی نیست که التزام به این مطلب صحیح نیست و استطاعت تنها داشتن زاد و راحله نیست و در مورد وم حرج استطاعت حاصل نیست و توهم این که استطاعت هست و دلیل حرج وجوب حج را بر می دارد ، واضح البطلان است و از نفس مسائلی که ذکر شد می توان فهمید که استطاعت همانطور که عقلی نیست شرعی هم نیست و اینطور نیست که شارع مقدس بر استطاعت لغت خاصی داشته باشد بلکه استطاعت نظیر همه الفاظ دیگر است که فهم معنای آن با اهل لغت و عقلا است بنا براین بهتر است تعبیر کنیم استطاعت به مفهوم عقلایی آن شرط وجوب حج است و هیچ گونه تعبدی از طرف شرع در معنای استطاعت نشده و اگر در تفسیر استطاعت اخباری رسیده که در آنها استطاعت به معنای داشتن زاد و راحله آمده است نه از این نظر است که استطاعت نزد شارع با استطاعت عرفی و عقلایی فرق داشته باشد بلکه همان استطاعت عقلایی را به این بیان ذکر کرده یعنی کسی را که عقلا دارای زاد و راحله بدانند مستطیع می دانند و کسی که با نیاز به ازدواج، ازدواج نکرده یا ضروریات زندگی را ندارد یا بعد از برگشتن نتواند با کار زندگی خود را اداره کند هرچند به مقدار مصارف حج داشته باشد به نظر عقلا دارای زاد و راحله نیست و استطاعت ندارد .بنابر این تمسک به اطلاق در اینجا مورد ندارد چون شرع مقدس در اینجا تعبدی ندارد تا با اطلاق دلیل بخواهیم آنرا کشف کنیم بلکه مفهوم استطاعت عقلایی است و باید از عرف و عقلا آن را جستجو کرد و لذا در هیچ یک از مسائلی که ذکر کردیم استطاعت حاصل نیست چون عقلا وقتی شخص را مستطیع و دارای زاد و راحله سفر می بینند که همه ضروریات زندگی را داشته باشد و مدیون کسی نباشد و بعد از مراجعت بتواند زندگی خود را اداره کند و نیازی به دلیل حرج در این مسائل مورد ندارد.ضمنا معلوم شد طلاب علوم دینیه که از وجوه شرعیه ارتزاق می کنند اگر از غیر وجوه شرعیه مالی بدست بیاورند که به مقدار حج باشد ولی بعد از برگشت از حج باید با شهریه حوزه علمیه و وجوه شرعیه ارتزاق کنند مستطیع نیستند .بنابراین در بیان حقیقت استطاعت باید گفت مستطیع کسی است که اضافه بر زن و لوازم زندگی از خانه و اثاث البیت و مرکب سواری اگر به آن نیاز دارد و شغلی که با آن خود و عائله اش را اداره کند مصارف حج را داشته باشد این مفهوم عقلایی است و مطابق فتاوای بسیاری از علماء اعلام و فقهای عظام نیز هست از جمله عزیز عزیزان و افتخار فقیهان و نور چشم عالمان و مرجع تقلید شیعیان و امید محرومان و مستضعفان حضرت آیة الله العظمی امام خمینی مد ظله العالی معنای استطاعت را اینطور فرموده اند و مسائلی که متفرع بر آن ذکر شد تماما مطابق با فتوای آن حضرت است . در ضمن آنچه درباره استطاعت شرط شده از تخلیه سرب که باز بودن راه است با استطاعت زمانه که وقت ضیق نباشد بطوری که شخص متمکن از وصول به حج نباشد یا استطاعت بدنیه که مریض نباشد بطوری که تمکن از رفتن نداشته باشد و رجوع به کفایت که قبلا به آن اشاره شد از همین مفهوم عقلایی استفاده میشود و نیازی به دلیل های جداگانه برای هر یک نداریم گرچه فقهاء در مقام استدلال بر آن بر آمده اند و به اجماع یا روایات برای هر یک تمسک نموده اند در حالی که تمسک به اجماع در مثل این مسئله که مستند قائلین معلوم و مختلف است صحیح نیست زیرا وجه حجیت اجماع که کشف آن از قول معصوم(ع) است حاصل نیست و روایاتی که در این موارد ذکر شده خالی از ضعف سند نیست مگر با عمل اصحاب منجر شود و از این روایات : 1- خبر ابی الربیع الشامی:"سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع )عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا فَقَالَ مَا یَقُولُ النَّاسُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ اَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَدْ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع عَنْ هَذَا فَقَالَ هَلَكَ النَّاسُ إِذاً لَئِنْ كَانَ كُلُّ مَنْ كَانَ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ قَدْرَ مَا یَقُوتُ بِهِ عِیَالَهُ وَ یَسْتَغْنِی بِهِ عَنِ النَّاسِ یَنْطَلِقُ إِلَیْهِمْ فَیَسْلُبُهُمْ إِیَّاهُ لَقَدْ هَلَكُوا إِذاً فَقِیلَ لَهُ فَمَا السَّبِیلُ قَالَ فَقَالَ السَّعَةُ فِی الْمَالِ إِذَا كَانَ یَحُجُّ بِبَعْضٍ وَ یُبْقِی بَعْضاً لِقُوتِ عِیَالِه". و مشایخ ثلاثه این روایت را نقل فرموده اند و مرحوم مفید هم به نحو ارسال روایت را از ابی الربیع نقل فرموده است و در هر صورت از جهت سند با اام به عمل اصحاب روایت هم قابل استناد است و دلالت روایت هم شاهد مدعای ما است که استطاعت تنها وجود زاد و راحله نیست و وقتی شخص مستطیع است که سعه در مال داشته باشد و برای تشخیص این معنی باید به عرف و عقلا مراجعه کرد نه تعبیر شرعی و ترجمه روایت چنین است . ابی الربیع شامی نقل میکند که از حضرت صادق در تفسیر آیه شریفه سئوال شد حضرت فرمود مردم چه می گویند گفت زاد وراحله ، حضرت فرمود از حضرت باقر چنین سئوالی شد ، حضرت فرمود اگر کسی زاد و راحله داشته باشد به مقدار قوت خانواده اش که از مردم بی نیاز باشند و آنرا از آنها بگیرد و به حج برود ، هلاک خواهند شد ، سئوال شد پس سبیل در آیه شریفه چیست ؟ فرمود : سعه در مال لازم است که با بعضی به حج برود و بعضی را برای قوت عیالش قرار دهد از این روایت معلوم می شود که استطاعت سعه در مال است برای استغناء از مردم .زیرا این دو تعبیر در روایت است ( السعة فی المال)- (یستغنی به عن الناس) و از همین دو تعبیر می فهمیم که کسی مستطیع است که از خودش به قدری داشته باشد که مستغنی از دیگران باشد و تمام آنچه در استطاعت از وجود مصارف زندگی و رجوع به کفایت ذکر شده از همین تعبیر استفاده می شود .

2- خبر اعمش عن الصادق (ع) در تفسیر سبیل در آیه شریفه قال : "َ هُوَ اَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَ صِحَّةِ الْبَدَنِ وَ أَنْ یَكُونَ لِلْإِنْسَانِ مَا یُخَلِّفُهُ عَلَى عِیَالِهِ وَ مَا یَرْجِعُ إِلَیْهِ بَعْدَ حَجِّه". یعنی استطاعت زاد و راحله است با صحت بدن و اینکه شخص به قدری داشته باشد که برای مخارج عیالش بگذارد و چیزی داشته باشد که بعد از برگشت از حج با آن خود را اداره کند و بحث از جهت سند این روایت مثل روایت سابقه است ودلالت آن هم مدعای ما را نزدیک میکند اگرچه در آن توسعه صراحت ندارد .

 محمد حسن قدیری




نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.

بسم الله الر حمن الرحیم

 

شرحی بر یک پرسش و پاسخ بخش اول

در سوالی بیان شده چه فرقی بین مصالح مرسله که ملاک جعلاحکام توسط فقهاء اهل سنت است و مصلحت سنجی برای جعل و رفع حکم شرعی است؟ و نیزکشف ملاکات احکام شرعیه توسط غیر معصوم امکان ندارد تا ولی فقیه مصلحتی را اقوی از مصلحت یک تکلیف شرعی دید به آنحکم دهد.

در پاسخ فرمودند: اما آنجا که صحبت از ملاکات و کاشفآنهاست،اگر ما در حکومت قائل به این بودیم که حاکم جعل حکمی مغایر با احکام اسلاممیکند جای این سئوال بود لکن مساله این نیست و هرگز حاکم اسلامی که خود در نتیجهتعبد به احکام اسلام به حکومت رسیده و وظیفه اش اجرای احکام اسلام است، حکمی مغایربا احکام اسلام جعل نمی کند و آنجه هست این است که اختیارات حاکم در چارچوب احکامفرعیه نیست بلکه وظایفی دارد که خود از احکام اسلام است و گاهی برای انجام آن وظایفبا احکام فرعیه دیگر برخورد میشود که بعلت اهمیت وظایف حکومت یا لااقل محتمل الاهمیهبودن آن بر سایر احکام مقدم است.

بعنوان مقدمه در این سوال ابتدا باید دید که عمل به مصالحمرسله که به تعبیر سائل در اهل سنت ملاک جعل احکام است با مصلحت سنجی به تعبیرسائل در فقه شیعی چه تفاوتی دارد و آیا اصلا مصلحت سنجی و یا در نظر گرفتن مصلحتبرای صدور فتوی و یا حکم از طرف فقیه جایگاهی دارد یا خیر؟لازم است که سه عنوانمصلحت و مصالح مرسله و اجتهاد تعریف شود تا بعد به نتیجه  برسیم.

 

تعاریف

مصالح مرسله مصالحی است که شارع آن مصالح را معتبر دانسته وامور حافظ مقاصد شرع و فاقد نص شرعی بر اعتبار آن را مصالح مرسله گویند.مصالحمرسله از مصادری است که نزد بعضی از مذاهب اهل سنت برای استنباط احکام شرعی پذیرفتهشده است .

مصلحت در لغت به معنای جلب منفعت و یا دفع ضرر است و در اصطلاح به معنای محافظت از مقاصد شرع می آید و مهمترین مقاصد، حفظ دین ، نفس ، عقل ،نسل و مال و عرض انسانهاست و هرچیزی که سبب حفظ این مقاصد شود مصلحت و هر چه سبباز بین رفتن آنها گردد مفسده است .

واما مرسله در لغت به معنای غیر مقید آمده است،زیرا ارسالضد تقیید است و در معنای اصطلاحی آن اختلاف می باشد ، برخی میگویند معنای مرسله ایناست که این مصلحت براساس هیچ نصی از نصوص شرع نبوده است یعنی هیچ دلیل شرعی براعتبار آن اقامه نشده و تنها عقل این مصلحت را تشخیص می دهد، براساس این دیدگاهمصلحت مرسله آن است که عقل آن را برای حفظ مقاصد شرع لازم می بیند.

برخی دیگر گفته اند ارسال یعنی این که هیچ نص خاصی براعتبار آن اقامه نشده است ، بلکه اصول و قواعد کلی شاهد بر اعتبار آن می باشد،بنابراین مصالح مرسله مصالحی است که عقل آنها را بر اساس اصول و قواعد کلی شرعیبرای حفظ مقاصد شرع لازم می بیند و هیچ نص خاصی بر اعتبار آن وجود ندارد .

منظور از مصالح مرسله

از بیانات اصولیین استفاده میشود که مصلحت مرسله یعنی وصفیکه دلیلی بر اعتبار یا الغای آن از جانب شرع نرسیده است مصلحت مرسله نامیده میشود.

اجتهاد اصطلاحی در فقه شیعه برای صدور فتوی و حکم از طرفمجتهد به معنای استخراج احکام است از ادله شرعی که کتاب و سنت و عقل و اجماع می باشد. مجتهد وقتی فتوی میدهد و یا حکمی را صادر می کند در واقع حجت بین خود و خدا را بر اساس مدارک معتبر بیانمی کند و بیان حکم خدا با بیان رای متفاوت است.

واما تعبیر مصلحت سنجی در موضوعاتی است که در کتاب و سنت نصیدر خصوص آن نباشد و یا اگر نصی هست بر خلاف آن حکمی داده شود و بر همین اساس فقیهبدون استفاده از کتاب و سنت به رای شخصی خود عمل نماید و یا به تعبیر بهتر بدوناستفاده از ادله اربعه حکم صادرکند، اجتهاد شخصی به این معنا از قبیل قیاس واستحسان و مصالح مرسله ظنی و استفاده از دلیل عقلی ظنی است.

مجتهد بمعنای اول برای استنباط حکم به رای و ذوق شخصی خودرجوع نمی کند بلکه بر اساس ضوابط کلی و دلالت لغوی یا عقلی توان خود را برای تطبیق ادله و نصوص شرعی بر حکمخود به کار می گیرد واما در مصلحت سنجی به معنایی که گفته شد مجتهد بر اساس مصلحتیکه خود تشخیص  می دهد و یا تشابهی که بهنظر او میان دو امر وجود دارد و یکی را بر دیگری قیاس می کند و یا اموری از این قبیل،رای شخصی خود را برای استنباط احکام شرعی بکار می گیرد.

مصالح انواعی دارد : اول آن مصالحی که شارع برای رسیدن بهآنها دستوراتی را وضع کرده است مانند مصلحت حفظ جان و مال و عرض که دفاع و قتال رابرای آن وضع کرده است که حکم آن معلوم است.

دوم مصالحی که شارع آن را منع کرده ولی در نظر عوام در ظاهرمصلحت است مثل مصلحت ترک جهاد برای حفظ جان که شارع در جای خود آن را منع کردهاست.

سوم مصالحی که شارع در خصوص آنها تصریحی نکرده و الغاء واعتبار آنها با توجه به  عدم تصریح محلاختلاف میشود.

اگراستفاده از مصالح مرسله را نوعی اجتهاد به رای بگیریم کهمجتهد براساس آن فتوی بدهد این همان اجتهاد مذموم است و از این جهت مصلحت می گویندکه ظاهرا بر اساس دید اولیه موجب جلب منفعت و دفع ضرر می گردند و اختصاص به وقایعیدارند که شارع در خصوص آنها سکوت کرده و به معنای خاص یعنی دادن حکم بر اساس مصلحتسنجی برای وقایعی که در شرع برای انها حکمی بیان نشده و به معنای عام یعنی حکم براساس مصلحت سنجی هر چند برای آن موضوعات مخالف در کتاب و سنت باشد.

واما هر واقعه ای را که شارع حکمش را بیان نکرده باشد و لیکنبا واقعه دیگری در علت تامه شریک باشد که آن را شارع بیان کرده است ، حکمش با آن نیزمساوی خواهد بود زیرا انفکاک معلول از علت محال می باشد و قیاس به این معنا رافقهاء شیعه نیز قبول دارند و آن اجتهادی منع شده و مذمت اجتهاد عامه است که فقیهشباهتی به نظر خود میان دو امر ببیند و با ملاک تراشی یکی را به دیگری قیاس کند و به تعبیر موجز اجتهادی که بهجهت عمل کردن به مصالح مرسله ظنی و استحسانات و قیاسات ضعیفه و امثال آن باشد مذموم است .

 

موضع اهل بیت (علیهم السلام) در اجتهاد به رای

 نظر ایشان را در کلام نورانی آنها به ما رسیدهکه فرموده اند اجتهاد به رای و ترجیحات شخصی در استنباطات و همچنین تفسیر قرآنممنوع است و درک کردن همه مصالح و مفاسد و ملاکات احکام با عقل بشری ممکن نیست، پسچاره ای نیست جز اینکه تشخیص ملاکات احکام و تفسیر قران باید از جانب شارع مقدسباشد.

احادیث مستفیضه ای در این خصوص از ائمه اطهار (علیهمالسلام) آمده است : ان دین الله لا یصاب بالعقول ، دین خدا با عقول انسانها سنجیدهنمیشود. البته منظور استفاده از عقل ظنی است چراکه علماء حکم عقل قطعی ضروری و نظریرا تایید میکنند اگرچه ورود و استفاده از عقل نظری قطعی را توصیه نمیکنند چنانچه شیخانصاری این طریق را مشروع و صحیح دانسته ولی در ورود به آن احتیاط  را شرط قرار داده است.

و قال (ع):إِنَّ السُّنَّةَ لَا تُقَاسُ أَ لَا تَرَى أَنَّ امْرَأَةً تَقْضِی صَوْمَهَا وَلَا تَقْضِی صَلَاتَهَا یَا أَبَانُ إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِیسَتْ محق الدٌین.

در سنت قیاس راهی ندارد آیا نمی بینی که  یک بانو در عادت ماهیانه در ماه رمضان روزه هاینگرفته را باید قضا کند ولی نمازش قضا ندارد. ای ابان هرگاه سنت دچار قیاس گرددنابود میشود .

 

ابن ابی الحدید چه میگوید

ابن ابی الحدید که شرح بر نهج البلاغه او معروف است ازعلماء سنی مذهب معتزلی است که درباره روش امیر المومنین حضرت علی(ع) می نویسد کهرایش چنان بود که بر نصوص و ظواهر می ایستاد و از آن نمی گذشت و قیاس بکار نمی بردو مقید به قیود شرعیه و ملتزم به پیروی از آن بود و امور دنیا را با امور دینمطابق می نمود و جا بجا نمی نمود مگر به حکم کتاب خدا و نص رسول الله (ص) .

 

تکلیف ما در استفاده از رای و عقل

با استفاده از آیات و روایات معلوم میشود که فقه اهل بیت علیهم السلام، شریعت اسلام را کامل و تمام میداند و کسانیکه دین و شریعت اسلام را ناقص می دانند نمی توانند تصریح آیات و روایات را انکارکنند که احکام شریعت اسلام به همه نیازهای زندگی انسان در همه اعصار پاسخ می دهد.

 آیات و روایات بسیاریبر این موضوع دلالت دارند که از جمله آیه: الیوم اکملت لکم دینکم  امروز دین را برای شما کامل کردم ، و آیه : ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء ، و قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا روشنگر هر چیزباشد و نیز آیه: ما فرطنا فی الکتاب من شیء ، ما هیچ چیز را در این کتاب فرو گذارنکردیم.

در روایتی میخوانیم که به شدت به انکار کسانی پرداخته که شریعتاسلام را ناقص میخوانند : و ما ترک شیئا یحتاج الیه الامة الا بینه ، فمن زعم انالله عزوجل  لم یکمل دینه فقد رد کتاب اللهو من رد کتاب الله فهو کافر به.

خداوند هرچیزی را که امت به ان احتیاج دارد بیان کرده است وکسی که گمان میکند که خداوند دینش را کامل نکرده بتحقیق کتاب خدا را رد کرده و کسی که کتاب خدا را رد کند او کافر است.

بنابراین دین اسلام که بوسیله خاتم انبیاء (ص) آورده شدهاست روش کامل و تمامی است که به تمام نیازهای بشر برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرتپاسخ داده است و حجت را بر همگان تمام نموده است تا اینکه در روز موعود کتدلال به عدم بیان نکند و روشهای غلط استفاده از شریعت را نباید به پای دین و شریعتمقدس اسلام نوشت .اگر مجتهدی در مقام حکومت و ولایت قرار گرفت و در اجرای وظایفحکومت با احکام فرعیه دیگری برخوردی واقع شد، بعلت اهمیت وظایف حکومت خلاف اسلامعمل نکرده است چراکه  اصل حکومت لازمه عقلیو نیاز اجتماعات بشری است و نمی شود گفت که شارع مقدس برای این نیاز مهم بیانیندارد.

با توجه به این مقدمه در وقایعی که نص صریحی نیست و یا وظایفحاکم اقتضای آنرا میکند چه باید کرد؟

والحمد لله رب العالمین

محمدرضاقدیری

سوم خرداد یکهزاروسیصدونودونه



شرحی بر یک پرسش و پاسخ بخش دوم

همانطور که در استفاده از کتاب و سنت و اجماع شرایطی است دراستفاده از عقل نیز برای مجتهد در استنباطات شرعی شرایطی است که بزرگان در اصول فقهبحث مفصلی نموده اند، بنابراین اجتهاد اگر بر اساس منابع و مدارک معتبر مورد تاییدائمه اطهار (علیهم السلام) باشد اجتهاد صحیح است چه مجتهد حاکم باشد و یا نباشد درهر موقعیتی تعارضی بوجود نخواهد آمد. و میدانیم بر اساس روایات رسیده اجتهاد منهایاستفاده از اهل بیت انحراف از مسیر اصلی است که به مقصود نمی رسد و فقه اهل بیتاست که مانند کشتی نجات، نجات بخش بشر از انحرافات به سوی نور است.چنانچه پیامبراکرم فرمودند : ان مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق ،مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است که هرکس سوار ان شد نجات یافت و هر کس تخلف کردغرق و هلاک شد.

ونتیجه اینکه اجتهاد مورد تایید اهل بیت علیهم السلام درمسائل فردی و اجتماعی با مصلحت سنجی های بی پایه متفاوت و البته راه اهل بیت علیهمالسلام حق است و غیرش باطل و مجتهد حاکم در این طریقبغیر صواب نرفته و کاری برخلاف شرع مقدس اسلام انجام نداده است. اخذ به مصالح  میتواند در صورتی باشد که مجتهد با وقوف کامل بهدلائل شرعی بداند که این مصالح مغایرتی با اصول کلی اسلام و موازین شرع ندارد نه اینکهصرفا با استفاده از عقل پر از شوائب و اوهام به سنجش مسائلی که پیش می آیدبپردازد.

 

مباحثی در استفاده از مصالح مرسله

قائلین و مخالفین مصالح مرسله حرفهایی دارند که اینجا ذکر میکنیم.اول اینکه میگویند احکام اسلام فقط برای آنکه مصالح بندگان را محقق سازد وضع شدهاست بنابراین عمل به مصالح مرسله با روح احکام اسلام هماهنگی دارد.

دوم اینکه در زمانهای مختلف مصالح و اسباب آن تغییر میکند ووقتی نصی بر اعتبار و یا الغاء واقعه ای نباشد بندگان خدا با از بین رفتن مصالحشانروبرو میشوند و این با عموم و شمول اسلام نسبت به تمام زمانها و مکانها نمی سازد.

و سوم اینکه افراد مجتهد از صحابه و تابعین که بعد از صحابهآمدند در اجتهادات خود رعایت مصلحت را میکردند.

و قول دیگر اینکه میگویند قول به مصالح مرسله معنایش ایناست که شارع برخی از مصالح بندگان را نادیده گرفته و احکام آنها را بیان نکرده و اینامر به دلیل آیه صحیح نمی باشد که فرموده: ایحسب الانسان ان یترک سدی (آیا انسانگمان میکند بی هدق رها می شود؟) بنابراین اخذ به مصالح جایز نیست.       

اما در پاسخ گفته اند که شارع حکیم آنچه لازم مصلحت بودهبرای بندگانش وضع کرده و آنان را بدون بیان رها نکرده ولی تمام جزئیات را تا روز قیامتتصریح نفرموده است و عدم تصریح شارع نه تنها اشکالی ندارد بلکه از محسنات شرع مقدسمی باشد چراکه جزئیات مصالح در زمانهای مختلف تغییر میکنند ، اصل عمل به مصلحت از نظر شارع امری لازم و قابل تغییر وتبدیل نیست ولی اموری که محقق و اسباب مصلحت می باشند متغیرند و حصر آنها هم امکان پذیر نیست و این امر نیزموجب آن نمی گردد که شارع بندگان را به حال خود رها کرده باشد چرا که بن بستی وجودندارد و برای مجتهد قوانین و عمومات و اطلاقاتی وجود دارد که می تواند حکم مصالحرا در زمانهای مختلف بدست بیاورد و اامی به تصریح شارع نیست .

بزرگان اخذ به مصالح را در صورتی جایز میدانند که مجتهد باتسلط کامل به دلایل شرعی از جهت معتبر و یا ملغی بودن وارد شود و به بررسی مسائل مربوط از این جهت بپردازد، از شرایطیکه علماء برای اخذ به مصالح مرسله در نظر میگیرند میتوان به شرط هماهنگ بودن آنمصلحت با مقاصد و اهداف شرع مقدس اشاره کرد که این امر مورد توجه در قانون گذاری جمهوری اسلامی ایران بوده است، این شرط و شروط دیگری مثل معقول بودنذاتی در نزد عقول سلیم و برای دفع حرج یا حفظ امر ضروری بودن و یا اینکه مصلحت حقیقیباشد در مقابل مصلحت وهمی  و جنبه عمومیداشتن در مقابل مصلحت فردی، مورد توجه قرار میگیرند تا از لغزشهای هوی و هوس وانحرافات نفسانی دور باشند.

یکی از مثالهایی که در این رابطه بیان کرده اند مسئله شرکتدر مجالس وعظ است که میگویند اگر عمل به مصلحت لازم باشد شرکت در مجالس موعظه واجبمی شود چراکه حضور در این مجالس اثرش بیزاری از معصیت خالق است و چه مصلحتی بالاتر از این که امری موجب بیزاریانسان از معصیت پروردگار شود.

در پاسخ به این جملات گفته اند که در مورد مثال بالا کهشرکت در مجلس موعظه بود باید این چنین گفت که در این مورد  نص خاصی وجود ندارد ولی اگر شرکت در این مجالستنها راه باشد و برای دوری از گناه انحصار داشته باشد مقدمه واجب است و از بابمقدمه واجب با توجه به مصلحت ترک گناه، شرکت در این مجالس واجب میشود و سیره عقلاءبر این است که به این مقدمه که تنها راه دوری از معصیت خالق است بعنوان مقدمه واجبو مصلحت عقلایی عمل میکنند.

اگر گفته شود چنانچه بعضی گفته اند عمل به این مصلحت ازمصادیق عمل به ظنون است که نهی شده خواهیم گفت سیره عقلا همیشه اینطور بوده و هستکه در مواردی که رای ایشان براین باشد که امری برای آنها دارای فایده است به آنامر اقدام میکنند و به صرف احتمال وجود مفسده واقعی از انجام آن خودداری نمی نمایندو از طرف دیگر شارع مقدس هم منع و ردعی از عمل به مصلحتی که احتمال مفسده داردنفرموده ، پس در این صورت از مصادیق عمل به ظن نیست زیرا از عدم ردع نتیجه میگیریمکه شارع سیره عقلا را امضاء کرده است و بنابراین پس از امضای شارع مقدس ، عمل به مصلحت خود دلیل مستقلی داردو  وقتی دلیل هست چه احتیاجی به ظن است؟الظن دلیل حیث لادلیل ،

 

توضیح کلام ابن قبه

ایشان متکلم امامی از علمای سال 319  هجری قمری که در آغاز معتزلی بود و پس از مدتیبه مذهب امامیه گروید.

ابن قبه می گوید اگر عمل به ظن جایز باشد لازمه اش تحلیلحرام و تحریم حلال است یعنی در صورتی که ظن و اماره مطابق با واقع نباشد لازمخواهد وقوع در مفسده حرام و یا تفویت مصلحت واجب و در مانحن فیه نیز همین سخن رااصحاب فرموده اند زیرا آنان می فرمایند اگر عمل به مصلحت ظنی جایز باشد لازمه اش اینستکه در صورتی که این مصلحت با واقع مخالف باشد مکلف در مفسده مخالفت با واقع قرار گیردو یا مصلحت واقع از او تفویت گردد و حلالی حرام و حرامی حلال گردد و فبیح است شارعاماره ای را حجت کند که امکان مخالفت با وافع در آن وجود داشته باشد.

پاسخ به این اشکال : اولا پاسخی است که اصحاب خود از عمل بهخبر واحد و یا سایر امارات معتبره ظنیه داده اند و بین حکم واقعی و ظاهری جمعنموده اند ، همانطوری که عمده دلیل در حجیت امارات معتبره سیره عقلاء است، عمده دلیلدر اعتبار ظن به مصلحت نیز سیره عقلاء می باشد و سیره نمی تواند در یک مورد معتبرو در مورد دیگر معتبر نباشد و چون سیره را اصحاب در باب امارات ، معتبر می دانندلازم است آنرا نیز در باب ظن به مصلحت نیز معتبر بدانند .

واگر گفته شود که به عقل ظنی مکلف نمی توان عمل کرد پسچگونه می توان به مصلحت ظنیه عمل نمود؟ در پاسخ این اشکال می توان گفت که مقصود ازروایات مذکوره این است که نمی توان در احکام شرع به ظنونی عمل کرد که اعتبار شرعی ندارنداما ظنی که سیره عقلاء بر آن عمل  می کند و ردعی هم نسبت به خصوص آن نیامدهاز شمول روایت خارج است .

وثانیا در مصالح مرسله به ظنونی عمل می شود که با مصالح شرعیهماهنگ باشد و مجتهد جامع الشرایط این هماهنگی را از قوانین و اصول کلی اسلامیبدست آورده باشدو این خود یک مزیتی است که در عمل به مصالح وجود دارد و در سایرامارات شرعیه نیست .

ثالثا مقصود از ارسال آن نیست که شارع مصالح را به هیچ وجه(وجودا و عدما) اعنبار نکرده باشد بلکه مراد این است که شارع مقدس در یکایکموضوعات حکم خاصی را بیان نفرموده است و عدم وجود حکم خاصی در موضوعات نه تنهااشکالی ندارد بلکه از محسنات شرع نیز می باشد زیرا دین مقدس اسلام دینی همیشگی وجاوید است و جزئیات مصالح اموری هستند متغیر و متبدل و این امر اقتضاء می کند کهشارع مقدس  یک سلسله  اصول و ضوابط کلی وضع نماید تا بر اساس آنهامصالح عمومی جامعه و مردم بطور کلی و شخصی حفظ گردد و مصالح مرسله تحت آن ضوابط واصول کلی قرار می گیرند ، بنابر این عمل به آنها عمل به ظن نمی باشد و با این ترتیبروشن می گردد نزاع سنی و شیعه در جای است که عمل به ظن صدق کند و عمل کردن به سیرهعقلاء که شارع هم نسبت به آن ردعی نفرموده باشد چنانچه گفته شد عمل به ظن نیستبنابراین تخصصا از موضوع بحث خارج است.

 

والحمد لله رب العالمین

محمدرضا قدیری

سوم خرداد یکهزار و سیصدو نودونه


بسم الله الرحمن الرحیم

تبلیغ از نگاه کتاب و سنت
کلامی متقن تر و زیباتر از آیات قرآن نیست ، پس شایسته است ابتدای کلام را با نور کلمات قرآن پروردگار حکیم آغاز شود؛ که می فرماید: الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا (احزاب آیه 39)
کسانی که پیام های خدا را ابلاغ می کنند و از او می ترسند و از هیچ کس جزء خدا بیم ندارند و خدا برای حسابرسی کفایت میکند.
تبلیغ از ریشه بلوغ و بلاغ به معنای رساندن کامل پیام،خبر،اندیشه و سخن به دیگری، مهمترین وظیفه انبیای الهی و ادامه دهندگان راه آنان است تا جایی که قرآن کریم ابلاغ را بعنوان وظیفه برای پیامبر(ص) بیان میکند و میفرماید : ان علیک الا البلاغ (شورا 48) بر عهده تو جز رسانیدن و ابلاغ نیست و  پیامبر(ص) نیز چنانچه در بعض احادیث آمده خود را بعنوان یک مبلغ معرفی می نماید.
مطالعه روایات با آن مفاهیم بلند انگیزه ساز ، ایجاد انگیزه کرد برای قلم زدن در امری مهم ، که اصلی ترین وظایف بندگان خاص خداست ، باشد که مورد رضایت پروردگار باشد ، آری موضوع آنقدر مهم است که در روایات و آیات تعبیراتی بکار برده شده که عدم تامل و گذشتن از آن به خطایی بزرگ می ماند که انسان را از بهره های فراوان محروم می دارد و شاید این تعبیرات هشداری باشد برای کسانی که در این زمینه مسولیت دارند و می طلبد که به امر تبلیغ اسلام نگاه ویژه داشته و موانع را برطرف کنند، از زمان پیامبر خدا (ص) تاکنون عامل مهم ترویج اسلام منحصر در اقدامات تبلیغی کسانی بوده که دین اسلام را با وجود خویش آمیخته و از سرچشمه زلال حقایق آن؛ ابتدا خود سیراب شده و برای ترویج این مکتب از جان و مال و عرض خویش  گذشتند تا اسلام حقیقی بماند و بشریت از این سرچشمه الهی بهره گیرد به سعادت ابدی برسد، مطالعه در آثار دینی و تاریخی  به ما نشان می دهد که چه کسانی با چه انگیزه هایی و با چه روشهایی چراغ راه هدایت مردم شدند و استفاده از این آثار میتواند چراغ راه برای کسانی باشد که می خواهند در این میدان پر پیچ و خم قدم گذارند.
 در وحی خدای متعال به داوود پیغمبر (ع) اهمیت مساله را به وضوح می توان درک کرد و باری تعالی در این روایت اهمیت ارتباط ایجاد کردن بین خدا و مردم که همان تبلیغ است را گوشزد می نماید، در کتاب ارشاد القلوب آمده که داوود(ع) به تنهایی به صحرا رفت،خداوند به او وحی فرستاد که ای داوود چرا تو را تنها می بینم؟ داوود گفت: خدایا اشتیاق من به دیدار تو زیاد شده و خلق بین من و تو فاصله انداخته است. خداوند به او وحی فرستاد که بسوی مردم باز گرد که اگر بنده گریزپایی را نزد من آوری تو را در لوح جزو نیکویان ثبت خواهم کرد.
ونیز در کتاب کافی از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله مرا به سوی یمن روانه کرد، فرمود : ای علی با هیچ کس پیش از آنکه او را به اسلام فراخوانی جنگ مکن
و قرآن کریم ابلاغ پیام خدا و رسول را باعث زنده شدن مردم برشمرده چنانچه در سوره انفال میفرماید: یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم ، ای کسانی که ایمان آورده اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد.
یعنی اسلام که همان دعوت خدا و رسول است زنده میکند و و ابلاغ پیام وحی مقدمه ای است برای  زندگی در تمام ابعاد مادی و معنوی ، در تفاسیر آمده که منظور از حیات ، حیات معنوی و مادی ، حیات فرهنگی و اقتصادی و ی به معنای واقعی و حیات اخلاقی و اجتماعی و بالاخره در یک جمله کوتاه ،حیات و زندگی در تمام زمینه ها است و این را به ما می بخشد، و تبلیغ پیام خدا ، برای زنده کردن و زندگی همراه با سعادت انسانها چقدر میتواند اهمیت داشته باشد؟ مهمترین امور یعنی جان و مال و عرض مردم از موضوعات پیام خدای متعال است که با ارسال روشهای بی نظیر و صحیح زندگی به حفظ این امور مهم می پردازد تا نهایت محبت خویش را نثار مخلوقاتش کرده باشد، او که رحمانیت و رحیمیت از صفات اوست، باشد که شکرگزار نعماتش باشیم.
شرایط مبلغ
از اهمیت و وجوب که بگذریم باید بدانیم که یک تبلیغ موفق و اثربخش دارای عواملی است که نبود هریک از این عوامل نتیجه تبلیغ که هدایت به سوی اهداف الهی است را با ناکامی مواجه می کند، شاید بعضی براین اندیشه باشند که وظیفه ای که بردوش مبلغین است صرف انتقال سخن است و بس، در حالی که اگر مبلغ واجد شرایط نباشد قطعا وظیفه ای که بر دوش اوست با صرف گفتن انجام نشده است و قطعا انگیزه الهی قوی یا همان اخلاص و جایگاه شایسته علمی برای درک و بکار بردن محتوای مناسب و خصوصیات روحی و شخصیتی مناسب با این امر خطیر و توکل قطعی و عملی به پروردگار عالم از شرایط یک مبلغ موفق کلام الهی است و این انسان دارای ویژگیهای خاص مورد نظر حق تعالی عامل اصلی موفقیت در امر تبلیغ پیام الهی است و لازم است بدانیم یک مبلغ جایگاه ویژه ای نزد پروردگار عالم دارد و نیز بدانیم این انسانی که مورد نظر پروردگار عالم قرار گرفته؛ به تعبیر قرآن خوش گفتار ترین است.ومن احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین (فصلت33) و کیست خوش گفتارتر از آن کس که به سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و بگوید من از مسلمانانم.
جایگاه یک مبلغ در نزد خدای متعال بسیار رفیع و یلند است تا جایی که بعد از مرگ؛ این انسان؛ نورانی مانند یک امت محشور می شود. در روایتی در کتاب امالی طوسی راوی می گوید به امام صادق عرض کردم که من وارد شهرهای مشرکان میشوم ، برخی از دوستان میگویند اگر در آنجا بمیری با آنان محشور خواهی شد، امام علیه السلام به من فرمودند: اگر در آنجا باشی آیا امر (امامت) ما را یاد آور میشوی و به سوی آن دعوت میکنی؟ گفتم: آری، فرمود: هرگاه در این شهرها(شهرهای اسلامی)هستی آیا امر ما را یادآور می شوی و به سوی آن دعوت میکنی؟ گفتم نه
امام فرمود: اگر تو در آنجا (شهرهای مشرکان) بمیری به تنهایی چون یک امت محشور میشوی و نور تو پیشاپیش تو در حرکت خواهد بود.
 مبلغ همانطور که در مقابل این کار بزرگ جایگاه ویژه ای دارد مسولیت سنگینی نیز بر عهده دارد که بدون داشتن شرایط آن قطعا  این مسولیت خطیر را نخواهد توانست به سرانجام برساند.
وظایف مبلغ کلام خدا
اولین وظیفه برانگیختن فطرت و عقل انسانی است چراکه فطرت و عقل خالی از شوائب و اوهام به سادگی وحی را تصدیق میکند و وسوسه شیاطین و آثار آنان که در عملکرد انسان ظهور و بروز پیدا میکند مانع بیداری و برانگیختن فطرت میشود، بنابراین اگر مبلغ با استفاده از کلام وحی و با تکیه بر حقایق این کلام ابتدا درون خود را جلاء دهد خواهد توانست با نفوذ کلماتی که از جان و دل برآمده، جان مردم را با حقایق وحی و آثار عملی آن آشنا کند و با آب حیات معنویت درونهای تاریک شده از دوری خالق را  شستشو دهد و به نور معنویت سوق دهد و زندگی در حیات معنوی را به آنان هدیه نماید ، چنانچه در سوره نحل فرموده : واین قرآن را به سوی تو فرستادیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده روشن کنی و باشد که اندیشه کنند.
دومین وظیفه مبلغ آشنایی مردم با نور و ظلمت حقیقی است که خود از آثار بیداری عقل و فطرت است، اینکه نور و ظلمت واقعی کجاست و واقعیت این جهان چیست و گوشزد کردن اینکه حضور ما در این جهان دائمی نیست و در یک کلام آشنا کردن مردم با واقعیات؛چراکه آدمی بواسطه دیدگاه خود نور و ظلمت را معنا می کند و دیدگاه ناشی از اعتقاداتی که منشاء آن جهل مرکب است، می تواند انسان را تا مرز هلاکت دائمی و سقوط پیش برد. چه بسا ظواهر زیبا و دل فریبی که در واقع بجزء ظلمت نیست، به تعبیر قرآن که می فرماید: زین للناس  حب الشهوات ؛ محبت امور مادی در نزد مردم جلوه داده شده است؛ و چه بسا جهاد همراه با سختی که عین نور است.
روشهای تبلیغی
یک مبلغ می تواند در هر شرایطی به نقش تبلیغی خود جامه عمل بپوشاند و با استفاده از ابزار قلم و سخن و در شرایط امروز در فضای مجازی و حقیقی بوجود آمده نقش خود را ایفاء کند.از مهمترین نکاتی حایز اهمیت است رعایت ظرفیت مخاطب در بیان موضوعات از طرف مبلغ می باشد چنانچه در کتاب غیبت نعمانی روایتی از رسول خدا صل الله علیه وآله نقل میکند که حضرت میفرماید: برای مردم آنچه را نمی پذیرند بازگو نکنید. آیا دوست دارید که خدا و رسولش تکذیب شوند. و باز در همان کتاب از امیر المومنین حضرت علی (ع) نقل میکند که حضرت می فرماید:آیا دوست داریدکه خدا و رسولش تکذیب شوند؛ برای مردم آنچه را که می پذیرند باز گو کنید و از گفتن آنچه انکار می کنند پرهیز نمایید.
از واضحات است که ظرفیت افراد از جهت پذیرش مطالب دینی مختلف است و این ظرفیت قابل ارتقاء و رشد است، در روایتی است که حضرت امیر(ع) می فرماید:؛من خدای ندیده را نمی پرستم؛ این امیرالمومنین امام معصوم است که با ظرفیت ویژه ای که دارد خدا را با چشم دل می بیند چراکه چشم سر محدود است و محدود را تسلطی بر غیر محدود نیست؛ و آن کسانی که با این وادی بیگانه اند ، تصور چنین ارتباطی برایشان مشکل است و به همین جهت حضرت می فرماید که شما نمی توانید مثل من باشید؛ یعنی ظرفیت شما در هر مقامی باشید مثل امام معصوم نمی شود و باید پیروی را در خود تقویت کنید و با دقت حرام و حلال خدا را رعایت کنید.
 در حکمت های منسوب به حضرت امیر آمده است که ایشان فرموده اند: با عموم مردم در نعمت علمی که به تو ارزانی شده به سان خواص برخورد نکن و بدان که خداوند مردانی دارد که رازهای  نهانی را به آنان واگذاشته و آنان را از افشای آن بازداشته است؛ و سخن عبد صالح به موسی(ع) را بیاد آر که وقتی موسی(ع)به او گفت: آیا تو را به این شرط که از آنچه که آموخته شده ای به من یاد دهی، پیروی کنم؟؛ آن عبد صالح در پاسخش گفت: تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؛ و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی؟ 
تک تک روایات اهل بیت علیهم اسلام دنیای شناخت وجود آدمی است، وجودی که شامل روان و جسم است که اگر به آن توجه شود آرزوی بشر یعنی آرامش درونی حاصل خواهد شد و لازم نسیت برای دوای این درد به سراغ تجربه های نه چندان سودمند بروند که آب در کوزه ما تشنه لبان میگردیم.نشناختن ظرفیت مخاطب یعنی عدم رعایت بهداشت روان به تعبیر امروز می باشد و پر واضح است آثار سوء عدم رعایت بهداشت ، اضطراب و تشویش افکار است که خود منشاء بیماری های جسمی هم میشود.
از نکات دیگر، مطابق صریح آیه قران که میفرماید: و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه، این است که تزکیه مقدم بر تعلیم است؛ علم شرط لازم اما کافی نیست و از نکات دیگری که لازمه یک تبلیغ موفق است رعایت نشاط مخاطب است که در صورت عدم رعایت این اصل مهم نه تنها از تبلیغ ثمری حاصل نمی شود بلکه میتواند به مشکلات روحی و روانی و حتی ضد تبلیغ منجر شود. اصل این است که کسی که در وادی اطاعت الهی گام برداشت نشاط روحی پیدا می کند و در صورت عدم حسن حال، اگر صرفا منشاء جسمی نداشته باشد ، باید علامت سوال زیر عملکرد خود در این وادی قرار دهد که چرا این دریای بیکران آرامبخش بی اثر شده؛ اشکال از کجاست؟عدم رعایت ظرفیت و نشاط افراد قطعا نتیجه عکس خواهد داد و تشخیص و رعایت شرایط و ظرفیت مخاطب هنری است که باید ایجاد و بکار برده شود.
ثمرات کار مبلغ
لقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النور و ذکرهم بایام الله ان فی ذلک لایات لکل صبار شکور (سوره ابراهیم)؛ و در حقیقت موسی را با آیات خود فرستادیم و به(او فرمودیم) که قوم خود را از تاریکی ها بسوی روشنایی بیرون آر، و روزهای خدا را به آنان یاداوری کن که قطعا در این (یادآوری) برای هر شکیبایی سپاسگزاری عبرتهاست.
اولین ثمره ای که می توان به آن اشاره کرد چنانچه در آیه قرآن آمده خارج کردن مردم از تاریکیها به سوی نور است، مبلغ نیاز به مقدماتی دارد تا با کمک آنها وسیله این خروج بسوی نور باشد، که توکل قطعی بر خدا و اصلاح درونی مبلغ و علوم لازم برای رسیدن به این هدف، از اصلی ترین آنهاست؛رسیدن انسان به مصلحت های دین و دنیا از دیگر ثمرات کار مبلغ است و خداوند در کتابش می فرماید: هرکس پاداش دنیا را بخواهد پاداش دنیا و آخرت نزد خداست و خدا شنوا و داناست(سوره نساء)؛یعنی ثمرات اطاعت و فرمانبرداری الهی در دنیا و آخرت  ظاهر خواهد شد و خداوند مهربان پاداش بندگانش را به بهترین نحو عطا می نماید.
ثمره دیگر تمسک به ریسمان الهی و اتحاد و الفت مردم زیر سایه قوانین الهی است ؛ ریسمان محکمی که دشمان برای تسلط همان نقطه را مورد هدف قرار می دهند و با زدن این نقطه ودر نتیجه سست شدن این ریسمان به اهداف خود می رسند .
 از دیگر ثمرات کار مبلغین کلام الهی که شاید از مهمترین آن باشد ایجاد انگیزه برای برپاداشتن عدالت است به این معنا که هر چیزی را در موضع و محل خودش  نهادن، که عدالت را تعریف کرده اند به وضع کل شیء فی موضعه؛ ترویج کلام خدای متعال باعث رواج عدالت و رواج عدالت نهایت آرزوی بشر را که سعادت دنیا و آخرت است را محقق می کند و این آرزوی بشر جزء با عدالت در سایه احکام اسلام محقق نمی شود. 
آری وجود نازنین حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان علیه السلام است که با ظهورش به تمام ظلمها پایان می دهد و مبلغین اسلام و حکومت اسلامی زمینه ساز ظهورش هستند انشاء الله.
امام امیر المومنین علی علیه اسلام می فرمایند(نهج البلاغه)_فی صفة اهل الذکر_:یامرون بالقسط و یاتمرون به و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه.در توصیف اهل ذکر می فرمایند: به عدل فرمان می دهند و خود از روی عدالت کار می کنند و از کار زشت باز می دارند و خود از زشتکاری به دورند.
بایدها و نبایدهای مبلغ در تبلیغ
خدای متعال در سوره صف آیات 2 و3 می فرماید: یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون* کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون . ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید. و نیز در کتاب غرر الحکم آمده که امام علی (ع) فرمودند: در شگفتم از کسی که عیب های مردم را بد می شمارد و نفس او به عیب بیشتری دچار است ولی آن را نمی بیند.
تنها راه برای اصلاح جامعه از خود شروع کردن است ، اگر امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) توانست تحولی بزرگ در جامعه ایران بلکه در جهان بوجود بیاورد، رمز موفقیتش اصلاح رابطه خویش با خدای عالم بود و بس، و این امر محقق نمی شود مگر در سایه عبودیت پروردگار، او براستی به آنچه می گفت باور داشت و قول و فعلش یکی بود.
در تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی از رسول خدا (ص) نقل می کند که پیامبر فرمود: در شب معراج به مردمی برخوردم که لب های آنان را با قیچی هایی از آتش می بریدند و هرچه بریده میشد جایش پر می شد؛ گفتم: ای جبرئیل؛ اینها چه کسانی هستند؟ گفت سخنوران امت تو هستند؛ کسانی که آن چرا عمل نمی کنند، می گویند و کتاب خدا را می خوانند، اما آنرا بکار نمی بندند.
بحث در این موضوع بسیار و از خدا توفیق ادامه را مسئلت می کنم.
والحمد لله رب العالمین
محمدرضا قدیری
چهاردهم خرداد یکهزار و سیصدونودونه


بسم الله الرحمن الرحیم


عزت در سایه احکام اسلامی

عزت با وجود اینکه کلمه ای بسیار مانوس و آشناست، از کلماتی است عمیق که نگرش دقیق به محتوای آن روشن می کند که چرا یکی از مسائل بنیادین تربیتی اسلام و از اصول عمده تربیتی قرآن و سیره معصومان می باشد. نورانی ترین تعبیرات درباره این موضوع و چگونگی عملی کردن آن در قرآن کریم و سخنان و سیره و روش معصومان علیهم السلام است.صفت عزت اولا و بالاصاله برای خداست، زیرا او غالب غیر مغلوب و شکست ناپذیر است و انسان چون ممکن الوجود است، فقر محض است و مالک چیزی نیست مگر اینکه با عزیز مطلق و مرکز عزت ارتباط برقرار کند و خداوند از سر رحمت بهره ای از عزت به او ببخشد، پس یگانه و تنها راه کسب عزت و کرامت، تخلق به اخلاق الهی و لازمه اش ورود به این مدار و نشستن در کلاس انسان سازی بر اساس تعالیم الهی و برخورداری از فیض الهی است و راههای دیگر به سرابی میمانند که با  جلوه گری بسیار خودنمایی میکند اما سراب، سراب است و راه را نشان نمیدهد و عزت واقعی را نمایان نمیکند و انسان را از رسیدن و بهره مندی از آثار آن عزت واقعی محروم می سازد.
 
مفهوم عزت
عزت در لغت یعنی شکست ناپذیری و حالتی که مانع مغلوب شدن انسان می شود و در اصل از ارض عزاز یعنی زمین محکم و نفوذناپدپذیر گرفته شده است(1) و شیء کمیاب را از آن جهت عزیز و عزیز الوجود گویند که در آن، حالت توانایی قرار گرفته و رسیدن به آن سخت است.
در قرآن کریم واژه عزت به همان معنای لغوی بکار گرفته شده است یعنی شکست ناپذیری، توانایی و مغلوب نشدن و البته در بعض آیات بمعنای نیک و شایسته نیز استعمال شده که بگونه ای با شکست ناپذیری ارتباط دارد چنانچه ذات الهی را به العزیز و یا عزیز توصیف مینماید؛ والله عزیز حکیم(2)
 
صیانت از ذات غریزی
غریزه صیانت از ذات، غریزه ای است طبیعی و نخستین قانونی است که بشر از هنگام خلقت بالفطره از آن پیروی و حیات خود را در این مسیر هدایت می کند، چنانچه  سیسرون ، خطیب و تمدار رومی می گوید: از آغاز که یک جوان متولد میشود، بر خود سلطه دارد و میل صیانت و حفظ ذات در او ظاهر می شود و ذات خود و آنچه زیبنده حفظ و صیانت آن است، را دوست دارد و از انعدام آنچه به هستی و حیات او لطمه می زند جلوگیری می کند(3). این صیانت و حفظ فقط شامل جنبه های جسمی نمی شود بلکه  انسان افزون بر جسم،  از جنبه های روحی خود نیز غافل نیست و از آن نگهداری می کند و با موانع و عوامل تحقیر کننده آن ناسازگاری دارد.مثال روشن آن عزت نفس است که برخی روانشناسان درباره آن گفته اند:عزت نفس چگونگی احساس ما درباره خودمان است و میتوان گفت کلید رفتار فرد است و نیز به قضاوت شخصی فرد از خودش تعریف شده است.
عزت نفس مفهومی است که به ادراک فرد از ارزش شخصی و به تعبیر بهتر، خود ارزشمندی اشاره دارد.اهمیت عزت نفس یا ارزشیابی شخص از خود یکی از مهمترین عوامل تحول روانی فرد است، بدون تردید افرادی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، تصویر خوب و مثبتی از خود دارند و از بسیاری از جهات با افراد دارای عزت نفس پایین متفاوتند، انها اهداف بالاتری را انتخاب میکنند، اضطراب کمتری دارند، فشار روانی کمتری را تجربه می کنند، به شکست و انتقاد کمتر حساس هستند، احساس کنترل بیشتری دارند؛ یعنی کمتر از احساس درماندگی رنج می برند، تمایل بیشتری به کاوش و جستجو دارند و بطور کلی از نظر اخلاقی افراد برانگیخته ای هستند که نه فقط شایسته اند بلکه نگرش مثبتی نسبت به خود دارند(4)

عزت و ذلت در قرآن
عزت در معنای اولش به مفهوم قاهر و غالب بودن و نه مقهور و مغلوب بودن است و معنای حقیقی آن مختص به خدای عزوجل است زیرا به غیر خداوند همه موجودات ذاتا فقیر و در نفس خویش ذلیل هستند و مالک هیچ چیز برای خود نیستند مگر آنکه خداوند با رحمت خود بهره ای از آن به آنان ببخشد چنانچه این نعمت را به مومنان واقعی عطا فرموده؛ همچنانکه فرموده است: و لله العزه و لرسوله و للمومنین(5).
گاهی این مفهوم از عزت مذموم حکایت میکند و آن نفوذناپذیری در برابر حق، روی برتافتن از حق پذیری و اصرار بر انحراف است که عین ذلت می باشد؛چنانچه در قرآن می فرماید:و اذا قیل له اتق الله اخذته العزه بالاثم(6) و هنگامی که به آنها گفته شود؛ از خدا بترسید لجاجت و تعصب آنها را به گناه می کشاند.
عزت به معنای ممدوح آن؛ یعنی قاهر وغالب بودن در اصل از آن خداوند است: فلا یحزنک قولهم ان العزه لله جمیعا و هو السمیع العلیم(7) پس سخنانشان تو را غمگین نسازد؛ تمام عزت و قدرت از آن خداست و او شنوا و داناست.بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما، الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المومنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا(8) به منافقین بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست، همان کسانی که کافران را به جای مومنان دوست خود انتخاب میکنند. آیا عزت و سربلندی را نزد آنان می جویند با اینکه همه عزتها بدست خداست.
هدف منافقین در پذیرش ولایت کافران دستیابی به عزت و شکوه است در حالی که تمام عزت تنها از آن خداست و پذیرش ولایت کفار هرگز مایه عزت و سربلندی نیست، بلکه چون از عزت واقعی تهی اند تکیه بر آنان خسران است، این آیه شریفه دعوتی است ضمنی که برای دستیابی به عزت پایدار به خداوند روی آورید چراکه اعتقاد به عزت و قدرت مطلقه الهی مانع گرایش به عزت و اقتدار موهون کافران میگردد. در سایه عزت الهی است که جامعه اسلامی بر کفار و منافقان پیروز میشود و همواره شرافتمند و با عزت زندگی می کند، چنانچه میفرماید: ولینصرن الله من ینصره ان الله قوی عزیز(9)خداوند کسانی را که او را یاری میکنند(و از آئینش دفاع میکنند)یاری میکند. خداوند توانا و شکست ناپذیر است.
خدای بزرگ یاری هرکه او را یاری کند و عزت بخشی هرکه او را عزیز دارد، برعهده گرفته است.

عزت و ذلت در سیره معصومان علیهم السلام
در این بخش، کلام را با روایاتی آغاز می کنیم که به عزتمند شدن مومن در پرتو عزت الهی می پردازد، رسول اکرم می فرماید: اطلبوا الحوائج بعزه الانفس(10)، حوائج و خواسته های خود را با عزت نفس طلب کنید.
علی علیه السلام میفرماید: ساعه ذل لاتفی بعزه الدهر(11)، یک ساعت ذلت با عزت تمام دوران زندگی برابری نمی کند.
امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید: اذا اردت عزا بلاعشیره و هیبه بلاسلطان فاخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعه الله(12)، هرگاه بدون داشتن فامیل و سلطنت، عزت و شکوه را بخواهی، از ذلت نافرمانی خدا به سوی عزت اطاعت خدا درآی.

عزتی که در این روایات و مانند آنها آمده سربلندی، تن به ظلم و پستی و گناه و آلودگی ندادن است. انسان نمیتواند بریده از جامعه باشد و  ناگزیر با دیگران در تعامل است؛ اما در این ارتباط و در رفع خواسته ها و نیازها، هرگز نباید خود را ذلیل و حقیر کند و نیاز خویش را با شکست عزت خود تامین نماید، چراکه اگر عزت مومن، این حصار ارزشمند شکست، همه چیز او فرو می ریزد، با از بین رفتن عزت،  چیزی از امنیت اعتقادی شخص باقی نمیماند و پوچی بر او غلبه میکند اگرچه در ظاهر ممکن است دنیای زیبایی برای خود فراهم کرده باشد؛ رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم فرمود: لایحل لمومن ان یذل نفسه(13) برای مومن جایز نیست که خودش را ذلیل کند.مومن مانند زمین سخت و کوه استوار است که چیزی را یارای نفوذ در حیات عزتمند او نیست بلکه به تعبیر امام صادق علیه اسلام از کوه نیز سخت تر است؛ چراکه کوه تراشیده شده و خرد می شود اما مومن هرگز از دینش کم نمی شود و خرد نمی گردد و به همین جهت در راه حفظ دین تحمل شکنجه ها و سختیها و محرومیتها بر آنان آسانتر  از تسلیم و سازش و دریوزگی دیوصفتان است.

عزت در مقابل ذلت
در آیات و روایات در مقابل عزت واژه ذلت  قرا داده شده که به معنای خواری، رام شدن و تسلیم هواپرستان و یا هوای نفس شدن و در مقابل دستورات الهی قد علم کردن که به شدت از آن نهی شده است. این سخن از کتاب الهی پیامبر اسلام است که می فرماید:فلاتهنوا و تدعوا الی السلم و انتم الاعلون والله معکم(13)پس هرگز سست نشوید و از (دشمنان) صلح(ذلت بار) نطلبید در حالی که شما برترید.
دو واژه عزت و ذلت در معارف اسلامی به تکرار آمده تا مسلمانان به سرچشمه عزت و افتخار رهنمون شده و از ذلت برهند. در فقه آمده است که یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، جایی است که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد که همراه ذلت و منت و خواری باشد. در چنین موردی مومن میتواند تیمم کند ولی ذلت آب طلبیدن را از دیگران تحمل نکند(14)

عاشورا قیام سراسر عزت
پیام عاشورا، پیام عزتی است که ناشی از انقطاع از تعلقات دنیایی است و نتیجه این انقطاع همان عزتی است که چون با خدای متعال و مرکز همه عزتها پیوند خورده بی مانند است، امام حسین(ع) این اسوه عزت، پیروان صدیق خود را به این سیره حیاتبخش دعوت کرده و میفرماید: ولکم فی اسوه(15) من اسوه و الگوی شما هستم. این روحیه پر افتخار در سیره همه اهل بیت علیهم اسلام موج می زند چنانچه علی(ع)میفرماید: المنیه و لا الدنیه و التقلل و لا التوسل(16) مرگ آری اما تن دادن به پستی هرگز؛قناعت به کم آری، اما دست نیاز به سوی دیگری هرگز .
اگر امام حسین(ع) با یزید بن معاویه بیعت میکرد، ظاهر چند روزه دنیا را با رفاه کامل بدست می آورد و در امنیت و رفاه، به زندگی می پرداخت، اما از آنجا که نمیخواست تن به دنیای ذلت بار ابن زیاد، بدهد تن به ذلت نداد، چراکه دنیایی که در آن خداوند باری تعالی و دستوراتش محور زندگی نباشد جزء ذلت چیز دیگری نیست، اگر با دید عمیق واقعیت و ارزش این دنیای فانی نگریسته شود، هر انسان عاقلی بیشتر از ارزش این دنیای کوتاه برای آن ارزش قائل نخواهد شد و برای این دنیای این چنینی دستورات الهی را زیر پای خود قرار نخواهد داد.

1- المفردات راغب اصفهانی، مجمع البیان 2-سوره توبه 3-ژان بدن ترجمه دکتر ابوالقاسم پور حسینی4- کتاب عزت نفس در افراد با نیازهای ویژه 5- سوره منافقون 6-سوره بقره7-سوره یونس 8- سوره نساء 9-سوره حج 10-الجامع الصغیر 11- غرر الحکم 12-بحار الانوار 13-سوره محمد 14-تحریر الوسیله 15-نفس المهموم 16-نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحیم

آغاز کلام با  وحی الهی که چه زیبا فرمود: انه اضحک و ابکی ( اوست که می خنداند و می گریاند)، خداوند خالق هستی است، همه زیبایی ها آفریده اوست و خنده نیز اثر اوست، جهان فقط زیبایی است وآنان که دنیا را غیر زیبا می پندارند یا خدا را نمی شناسند و یا منظورشان دنیای بی خداست.
هر انسانی خنده را تجربه نموده اما آیا هر انسان خندانی شاد و با نشاط است؟ بر اساس دلیل تجربی هر انسانی با کمی دقت در وجود خویش درمی یابد که هر انسان خندانی ااما دارای نشاط و شادی نیست و آنچه لازم و ضروری برای یک زندگی ایده آل است با نشاط بودن انسان است نه صرفا خندان بودن، چراکه خنده اگرچه ممکن است یکی از نشانه های شادی باشد اما وما دلالت بر شادی درونی نمی کند.
همچنانکه تنفس و غذا و گریستن از ضروریات حیات انسانی است داشتن روحی با نشاط نیز چنین است، گاهی بدنها روحی افسرده را حمل میکنند و کم کم آثار این روح خسته را در چهره نمایان می شود و با این وضعیت انسان خود را بسوی هلاکت تدریجی پیش می برد، چه راهکاری برای فرار از این روح خسته و فرسوده می تواند باشد و آیا اصلا راهی وجود دارد؟
آری، تنها راهکار بازگشت به دستورات قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت است که در سایه عمل کردن به این نسخه حیات بخش در هر شرایطی نشاط در جانها ایجاد و باقی میماند. از نمونه ها و نماد واقعی و حقیقی آن در تاریخ صدر اسلام حضرت زینب سلام الله علیه است که در سخت ترین شرایط، دنیا را بجزء زیبایی نمی بیند و می فرماید: ما رایت الا جمیلا ؛ آری او ثمره تربیت اسلامی در درجات اعلای آن است، او عملا به بشریت اعلام می کند که حتی در بدترین شرایط روزگار با جسمی که از ظلم ستمکاران و ددمنشان خموده شده، می توان روحی با نشاط داشت و براستی مگر می توان با روحی مرده آن عظمت را در کربلا و کوفه و شام ایجاد کرد و در حضور ابن زیاد و یزید با آن کلام  کوبنده ستمگران و ظالمان را رسوای عالم نمود. امام علی(ع) میفرماید: المومن دایم نشاطه. مومن نشاط دائمی دارد. زندگی زیبا و پر از نشاط است، این انسان مومن است که با استفاده از دستورات الهی درهر شرایطی می تواند در خود ایجاد نشاط کند و آن را حفظ نماید.

اهمیت شاد کردن دیگران
همانطوری که اصل نشاط برای انسان حیاتی و ضروری است، بر همین مبنا شاد کردن دیگران می تواند از اهمیت زیادی برخوردار باشد چراکه دستورات اسلامی بر مبنای خودمحوری نیست و چنانچه در روایت ذیل می خوانیم برطرف کردن حوایج دیگران از دستورات موکد اسلامی است.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر مومنی، گرفتاری مومنی را برطرف نماید خداوند نیازهای او را در دنیا و آخرت آسان می گرداند.
مومن، راهی را برای رفع حاجت برادر مومن اش طی نمی کند مگر اینکه خداوند برای هر قدمش حسنه ای می نویسد و گناهی را از او برطرف می نماید و برای هر قدم او درجه ای به وی می دهد و علاوه بر آنها ده حسنه به او داده و حاجت او را برطرف می نماید؛
وقتی نشاط ضرورت وجود آدمی باشد درجه اهمیت شاد کردن دیگران احتیاج به دلیل ندارد و از آن چیزهایی است که خودش، خودش را تصدیق می کند.
حال که از اهمیت شاد کردن دیگران گفتیم، بد نیست که بدانیم سیره و روش رسول خدا صل الله علیه و آله اینچنین بوده که هرگاه یکی از یارانش را ناراحت می دید با شوخی کردن او را شاد می کرد.
در سخنان معصومان علیهم السلام، شوخی دین باوران، عبادت و خنده آنان، تسبیح الهی بیان گردیده و برای کسی که مسلمانی را شادمان سازد پاداش فراوانی نوید داده شده است.

چه باید کرد؟
وجود رذائل اخلاقی در انسان باعث سلب آرامش فرد می شود چنانچه نداشتن کینه و حسادت و سایر صفات نهی شده، نتیجه صفای باطن است که البته نداشتن و پاک بودن وجود از رذایل اخلاقی باعث آرامش و نشاط روحی است، بنابراین کسی که نمی تواند خود را از کینه و حسادت و دیگر صفات مذموم به ساحل پاک نجات برساند، از آرامش، این نعمت خدادادی خود را محروم ساخته است، همچنین آموزشهای پیامبر اسلام در مورد نوید دادن اجر و پاداش الهی به افرادی که برخورد صبر و سازش با تمامی فقدان ها را سرلوحه کارهای خود قرار می دهند، تضمین کننده سلامت روانی فرد است و به نحو کلی تر دینداری موجب امنیت زندگی است، چنانچه حضرت امیر علی(ع) می فرماید: بی دینی و بی خردی برای من قابل گذشت نیست؛ زیرا بی دینی مایه نا امنی است و زندگی بدون امنیت، تلخ و ناگوار و مخوف است و بی خردی از دست دادن حیات انسانی است؛
 وقتی انسان امروز و دیروز به بهانه زندگی ایده آل و متمدن به سمت زندگی حیوانی پیش می رود چگونه انتظار آرامش، این هدیه و نعمت الهی را دارد و از چه رو توقع دارد که بتواند در کوران حوادث روزگار سکان وجود خویش را نگه دارد.
وقتی ابزار رسیدن به هدف، خودش هدف قرار داده شد چگونه ممکن است راه درست را بپیماید و به مقصود برسد، باید دانست و بالاتر از آن، باور نمود که دنیا و آنچه در آن است بجزء وسیله ای برای رسیدن به هدف نیست و ابزار و وسیله را هدف قرار دادن، انسان را به سمت هلاکت پیش می برد.
پس در آغاز برای شاد زیستن داشتن جهان بینی صحیح برگرفته از مکتب انسان ساز اهل بیت علیهم السلام و نیز شناختن خود و نسبت وجودی انسان با دنیا و ماوراء از ضروریات است که بدون آن حتما راه به جایی نخواهیم برد.
انسانی که جهان بینی صحیحی دارد و نسبت خود با دنیا را می شناسد با از دست دادن بخشی از ابزار و نعمتهای الهی به پوچی و ناامیدی و خود کشی نمی رسد بلکه به خالق مهربان این عالم پناه می ببرد و از او استمداد می جوید و می داند که کم و زیاد این عالم خواهد گذشت و ماندنی و دائمی نیست و بازگشت همه کس و همه چیز به اوست. اوست که تکیه گاه محکم و ریسمان قابل اعتمادی برای چنگ زدن است، اوست که قادر علی الاطلاق است و تمام قدرتها در دست اوست. با اینچنین دیدگاهی کینه ها و ناراحتی هایی که از اختیارش خارج شده ضمن تلاش برای حل مشکلات به خدای مهربان واگذار می کند و از زخم زدن به روح و روان، خود را رها می کند، چون می داند که یار و یاور قابل اعتمادی او را در حمایت خود دارد و بی پناه نیست.
و نتیجه اینکه برای رعایت بهداشت روان که قطعا مهمتر از بهداشت جسم است اولا باید ثمره تفکر خدا محور را با تفکرات مادی مقایسه نمود که با این مقایسه بوضوح بطلان تفکرات مادی معلوم می شود چراکه از نگاه برخی، این جهان، مادی است و آن جهان نادیده،معنوی؛ اما از نگاه خدامحوران حقیقی هر دو جهان معنوی است؛ و در حالی که می بینیم که هر سازنده ای به محصولاتش علاقمند است مگر می شود باور کرد که خداوند حتی کمترین مخلوقاتش را خرج این دنیای فانی کند.
و ثانیا در مرحله بعد باید دستورالعملی باشد برای طی مسیر از تولد تا مرگ، چنانچه قابل درک است و چه دستور العملی بهتر از قرآن و سیره اهل بیت و در آخر تفصیل مراحل بر اساس سیره اهل بیت که باید در عمل جلوه کند که در ذیل مطالب در حد توان به آن پرداخته خواهد شد.

روش اهل بیت علیهم السلام برای تحصیل آرامش
آنچه در سخنان اهل بیت عصمت و طهارت بوضوح دیده می شود چگونگی دیدگاه انسان نسبت به دنیا و برخورد صحیح با آن است چنانچه میل و رغبت بی اندازه نسبت به دنیا از عوامل حزن و اندوه دانسته اند و مفهوم آن این است که کسی که تعلقات و میل و رغبت را در کنترل خویش دارد، این انسان یکی از عوامل حزن را از بین برده و بر آن مسلط شده و بسوی آرامش پیش می رود؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید؛ رغبت و میل مذموم به دنیا غم و اندوه را زیاد می کند و زهد و بی رغبتی به دنیا موجب راحتی قلب و بدن می شود؛
از عوامل دیگر حزن تنگدستی و فقر است چنانکه فرموده اند که نزدیک است که فقر کفر بیاورد؛ اینجاست که مسئولیت کارگزاران نظام را باید یادآور شد و گفت هر تی که موجب فقر مردم شود حتما مردود است و اگر می خواهیم احکام اسلام هر روز بیشتر ترویج پیدا کند ابتدا باید فقر از جامعه ریشه کن شود؛ اما این نکته را هم باید یادآور شد که در شرایط سخت نیز با تکیه بر این تعالیم میتوان ضرر را به حداقل رساند و آرامش را حفظ کرد و روان را از گزند عوامل بیرونی سالم نگه داشت.
از عوامل دیگر حزن ثروت است؛ برخلاف تصور بسیاری از مردم که ثروت را عامل نشاط میدانند؛ در معارف اسلامی ثروت یکی از کانون های غصه ساز به حساب آمده است چنانکه علی علیه السلام می فرماید؛ ثروت سبب اندوه هاست؛
یکی دیگر از عوامل حزن؛ غم روزی است؛ امام صادق علیه السلام مدتی یکی از اهل مجلس خود را ندید، فرمود؛ فلانی کجاست؟ گفتند ناتوان است؛ آن حضرت به عیادت او رفت، او در حال مردن بود؛ حضرت به او فرمود؛ گمان خود را نسبت به خدا نیکو گردان؛ مرد گفت، گمانم به خدا نیت ولی غم من برای دخترانم است؛ حضرت فرمود؛ به آن خدایی که امیدداری حسناتت را بپذیرد و گناهانت را ببخشد، برای اصلاح دخترانت به او امیدوار باش؛ و امیرالمومنین علی علیه اسلام می فرماید؛ فکر و اندوه سال آینده را به فکر و اندوه امروز اضافه نکن بنابراین رسیدگی به مشکلات هر روز برای آن روز کافی است اگر سال آینده جزء عمرت باشد خداوند هر روز تازه روزی تازه می دهد و اگر عمرت باقی نباشد غم و اندوه سودی ندارد؛
یکی دیگر از عوامل حزن گناه است چنانکه امام صادق علیه السلام می فرماید؛ به درستی که بنده، زمانی که گناهش زیاد میشود  و عملی که گناهانش را بپوشاند نداشته باشد خداوند او را گرفتار حزن میکند تا گناهانش را بپوشاند؛
عامل بعدی حسادت یا خودخوری است که مانع نشاط است؛ حسود بواسطه این مرض روح خود را آزار میدهد و زندگی را در کامش تلخ می سازد؛

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


آخرین جستجو ها

مشاوران هیروو terpmututurt Lauren's site Anthony's game یادبادآن روزگاران یادباد (وبلاگ خبری ، تحلیلی حاج رضا) lasitade منزل مبله در یزد اجرای با کیفیت همایش و جُنگ ها نمایندگی مجاز 1937 ایران خودرو (پورمحمودی) photilitde